از آمر جنگ تا امیر صلح
فرایند صلح در افغانستان، بسیار پیچیده است؛ درست به همان اندازه که جنگهای ۴۰ ساله اخیر کشور که هنوزهم ادامه دارد، ابعاد مختلف داخلی و خارجی دارد، و به همین دلیل، رهیافتهای پایان جنگ و استقرار صلح، با دشواریهای سنگینی رو به رو است.
اخیرا زلمی خلیلزاد؛ فرستاده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان، اذعان کرد که افغانها باید به یک اجماع مشترک برای صلح دست پیدا کنند؛ زیرا به گفته او، هریک از طرفهای دخیل در این ماجرا، یک نوع صلح را اراده میکند و این امر، وضعیت را پیچیده میسازد.
اشاره آقای خلیلزاد اما تنها به شرایط داخلی صلح بود و ابعاد خارجی آن را برجسته نمیکرد. این در حالی است که در عرصه خارجی نیز هریک از قدرتهای منطقه و فرامنطقه دخیل در بحران افغانستان، یک نوع صلح مورد نظر خود را مطالبه میکند. بنابراین، رسیدن به یک چارچوب مشترک برای صلح و پایان جنگ، دشوار است؛ دشوارتر از آنچه تصور میشود.
در حوزه داخلی، این افغانها هستند که سرانجام باید به یک نقطه مشترک برای صلح، دست پیدا کنند و منافع، ملاحظات، مصالح محدود و کوتاهمدت و معیارهای تنگاندیشانه قومی، ایدئولوژیک، جناحی و سمتی خود را کنار بگذارند و به صلح به مثابه یک ضرورت اجتنابناپذیر و غیرقابل جایگزین ملی نگاه کنند.
گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی به تازگی اعلام کرده است که لویه جرگه مشورتی صلح نه تنها مشکل افغانستان را حل نمیکند؛ بلکه بر مشکلات میافزاید.
آقای حکمتیار همچنین گفته است که جنگ ۴۰ ساله را نیروهای خارجی، گروههای وابسته به خارجیها و حکومتهای تحمیلی و دستنشانده نمیتوانند حل کنند.
اوحضور نیروهای خارجی و حکومتهای “دستنشانده” را دو عامل اصلی ادامه جنگ در کشور دانسته و گفته است که شوروی سابق که قدرت بیمانند زمان بود نتوانست افغانستان را اشغال کند و در جهت تحمیل حکومت مزدور خود بر افغانها ناکام شد و ناتو هم در اهداف خود ناکام است.
به گفته او، حکومتهای پس از تسلط ناتو نیز ناکام شدند و ثبات را در کشور تامین نتوانستند.
او تاکید کرده که قبل از تامین صلح در کشور باید تمامی اقشار سیاسی افغانستان روی دو عامل ادامه جنگ به تفاهم برسند و زمینه استقرار یک حکومت بیطرف که به هیچ کشور خارجی وابسته نباشد را ایجاد کنند.
سخنان آقای حکمتیار، در کلیات، درست و مطابق با واقعیتهای جاری در عرصه جنگ و موانع موجود فراراه فرایند صلح افغانستان است. همه میدانند که نیروهای خارجی، راه حل نیستند؛ بلکه معضل اند و برای رسیدن به صلح، یکی از موانعی که باید رفع شود، مسأله حضور و سلطه نیروهای خارجی است. همزمان، حکومتهای غیرملی وابسته به قدرتهای خارجی که ارتباطی معنادار و مؤثر با توده مردم، اقوام و احزاب سیاسی افغانستان ندارند و اصولا آنها را مانع سیطره و اقتدار خود میدانند هم کمکی به تأمین صلح نمیکنند و دستیابی به آن را دشوارتر میسازند. با این حال، این همه ماجرا نیست.
برای درک درست واقعیت باید همه زمینهها و عوامل اثرگذار در زمینه جنگ و صلح افغانستان را مد نظر قرار داد. با صدور حکمهای قاطع، ارائه نسخههای شفابخش، گرفتن ژستهای حق بهجانب، تظاهر به رهبری دلسوز ملی و اندیشههای فراقومی و غیرایدئولوژیک و سادهسازی مسایل با بیان راهحلهای خوش آب و رنگ، نمیتوان بر مشکلات غلبه کرد و مسیر رسیدن به صلح را تسهیل کرد.
آقای حکمتیار و طیف بزرگی که او از آن نمایندگی میکند، نمیتواند با ارائه این راهحلهای به ظاهر جذاب، از مسؤولیتهای سنگین و مستقیم شان در جنگهای ۴۰ ساله اخیر، شانه خالی کنند. حکمتیار و همه حکمتیارهای نوعی دیگر وابسته به اردوگاه جهادگران، جرم شان در پرونده قطور جنگ افغانستان، کمتر از طالبان و القاعده و نیروها و کشورهای خارجی حامی آنها نبوده و نیست. او که تا همین چندماه پیش، «آمر» جنگ بود، امروز نمیتواند «امیر» صلح باشد.
در اینکه نیروهای خارجی از شوروی پیشین تا امریکا و دولتهای دستنشانده آنها نمیتوانند به تحقق صلح کمک کنند، تردیدی نیست؛ اما همزمان، تا زمانی که صلح نیز تحت اراده و اداره افراد و احزابی باشد که مسؤول بسیاری از مصائب مرگبار ۴ دهه جنگ در کشور هستند و پس از پیروزی مجاهدین، اجازه شکلگیری یک دولت مردمبنیاد و دموکراتیک را ندادند و کشور را تا مرز تجزیه و تلاشی بر اساس فاکتورهای قوم و زبان و مذهب و سمت و… پیش بردند، نمیتوان به تحقق صلح، امیدی داشت.
بنابراین، نخستین پیشنیاز صلح، آزادی این روند از سلطه و سیطره قدرتهای خارجی، دولتهای وابسته، جریانهای بدنام، رهبران منفور و مسألهدار، و قراردادن اختیار و اداره آن به مردم افغانستان است برپایه چارچوبهای روشن و مشخصی که قانون اساسی، تبیین و تعریف کرده است.