چرا مجاهدین از صلح هراس دارند؟
در این شکی نیست که روند صلح با طالبان، بسیاری از طرفهای داخلی درون و بیرون از قدرت را نگران کردهاست. بخش بزرگ این نگرانی و هراس، ناشی از ابهامی است که در این روند وجود دارد.
به بیان ساده، هیچکس به جز امریکا و طالبان و چند کشور تحت سلطه این دو به درستی نمیداند که در پشت دروازههای بسته گفتگوهای فشرده صلح چه میگذرد و در نهایت، سرنوشت این روند چگونه رقم خواهد خورد.
اما در میان طیفهای دلواپس این روند، مجاهدین افغانستان، بیشتر از همه در هراس و نگرانی به سر میبرند.
در تازهترین مورد، محمد اسماعیل خان؛ فرمانده جهادی در غرب افغانستان، قطر، عربستان سعودی، کشورهای عربی و امریکا را متهم به دخالت در روند صلح افغانستان کرد.
او در همایشی در هرات گفت:”قطر کشوری است که جمعیتاش به ولسوالی انجیل هرات نمیرسد و مساحتاش هم به نیمی از ولایت هرات نمیرسد، قصد دارد تا نمایندگان خاص خود را در دور جدید مذاکرات صلح جابهجا کند.”
به گفته او، صلح افغانستان در حال حاضر در گرو کشورهای عربی، سعودی و امریکا است؛ این کشورها صلح را به گروگان گرفتهاند و آنان باید بگذارند که “افغانها” خودشان صلح را به کشور بیاورند تا همان صلحی پدید بیاید که مردم انتظارش را دارند.
او گفت که صلح باید از طریق گفتگو و سازش میان مجاهدین، فعالان مدنی، همفکران و طالبان صورت بگیرد تا کشور از بحران و جنگ ۴۰ ساله نجات یابد.
اظهارات این فرمانده پرنفوذ جهادی وابسته به حزب جمعیت اسلامی در واقع تکرار مواضع چندروز پیش محمدیونس قانونی؛ دیگر مهره منسوب به اردوگاه جهادیهای وابسته به این حزب است.
این نشان میدهد که سران جریان مجاهدین هم همانند حکومت و شماری دیگر از رهبران و جریانهای سیاسی و قومی، نگران پیامدهای صلحی هستند که هیچ اطلاعی از جزئیات آن ندارند.
در این میان اما به نظر میرسد مجاهدین نسبت به دیگران، وضعیت دشوارتری دارند. آنها در حالی که هنوز تصور میکنند که باید طرف اصلی گفتگوهای صلح با طالبان باشند، عملا بیرون از دایره بازیهای مرتبط با این روند واقع شده اند و نمیدانند که چگونه میتوانند حضور مؤثر خود را بر طرفهای گفتگوکننده و تصمیمساز، تحمیل کنند.
آنها تصور میکنند که همانگونه که در نشست بن اول، توافق با مجاهدین، راه را برای ایجاد یک تغییر سیستماتیک سیاسی در افغانستان هموار کرد و فصل تازهای در تاریخ معاصر کشور گشود، در صلح با طالبان نیز این جریان باید در متن و محور تصمیمگیری قرار داشته و طرف اصلی گفتگوها باشد.
صرف نظر از اینکه این باور از کجا ناشی میشود، تصور میشود که سران و رهبران جهادی، هنوز به درستی با واقعیتهای تلخ سرنوشت غمانگیز جریان جهادیون، رویارو نشده اند. آنها هنوز نمیدانند که بن اول، آغاز پایان مجاهدین بود که با واگذاری قدرت به تکنوکراتهای بازگشته از غرب و جریان نزدیک به شاه سابق، استارت خورد و در ادامه، با ترورهای زنجیرهای پرسشبرانگیز چهرهها و مهرههای مهم و شاخص این جریان ادامه پیدا کرد.
معلوم نیست رهبران وابسته به جمعیت اسلامی، میزان سلطه و اقتدار و اثرگذاری کنونی مجاهدین را چگونه ارزیابی میکنند؛ اما اوج قدرت آنها انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۳ بود که تلاش کردند با ابزار دموکراتیک و مردمسالارانه، شالوده قدیمی تقسیم قومی قدرت را بشکنند و رأس هرم قدرت را تصاحب کنند؛ اما دخالت امریکا، همدستی قومگرایانه کرزی و اشرفغنی و بسیج همه امکانات و ظرفیتهای کمیسیون انتخابات برای دستبرد به آرا و تعیین نامزد پیروز انتخابات که در نهایت با دخالت مستقیم وزیر امور خارجه وقت امریکا، اصل انتخابات و اساس دموکراسی، نقض شد و طرح تازهای به نام حکومت وحدت ملی درانداخته شد، این فرصت را هم از آنها گرفت.
در ادامه، سیاستهای پیچیده اشرفغنی، جنگ شدید قدرت و بروز تنشهای درونگروهی میان رهبران جاهطلب، فرماندهان بلندپرواز و تودهای سرخورد از سیاستهای نافرجام بازیگران قومی، آخرین بقایای قدرت مجاهدین را هم تحلیل برد. این وضعیت به اندازهای حاد شد که این طیف سیاسی، حتی نتوانست یک نامزد واحد، مقتدر و مورد حمایت همه رهبران و احزاب دارای عقبه جهادی را برای انتخابات آینده ریاست جمهوری معرفی کند، و هریک از مهرههای جهادی به ویژه سران ارشد حزب جمعیت اسلامی، در کنار یک نامزد انتخاباتی قرار گرفت و به این ترتیب، اردوگاه جهاد عملا فروپاشید.
با این حساب، تصور میشود که نگرانی و هراس رهبران جهادی از مذاکرات صلح امریکا با طالبان نیز ناشی از این است که آنها در نتیجه این روند، به طور کلی از سیاست و قدرت حذف شوند و با بازگشت طالبان، اصولا جریانی به نام مجاهدین، به رسمیت شناخته نشود.