طالبان و پارادوکس هم صلح، هم سلاح

بی‌تردید گفتگو‌های مستقیم صلح نمایندگان برگزیده امریکا و طالبان در قطر که هم‌‌اکنون ششمین مرحله آن در جریان است، نقطه‌‌عطفی تاریخی در طول جنگ ۱۸ ساله امریکا در افغانستان محسوب می‌شود. این مذاکرات در شرایطی کلید خورد که تا پیش از آن، واشنگتن صریحا بر حق حاکمیت ملی افغانستان و لزوم گفتگوی مستقیم طالبان با دولت مورد حمایت خود در کابل، سخن می‌گفت؛ اما به‌یکباره همه‌چیز متحول شد، ورق برگشت و واشنگتن به‌جای زبان تهدید و هشدار و مبارزه با تروریزم در برابر طالبان، راه گفتگو و دیالوگ مستقیم و رویارو را برگزید.

شاید در آغاز، بسیاری از تحلیل‌گران، نسبت به نتیجه‌بخش‌ و موفقیت‌آمیزبودن این روند، عمیقا تردید  داشتند؛ اما سیر سریع تحولات، فعال‌شدن دیپلماسی طالبان و چراغ سبز بازیگران قدرتمند منطقه‌ای جنگ و صلح افغانستان از جمله پاکستان و رژیم‌های عربی به‌عنوان حامیان سنتی طالبان، چشم‌انداز مثبت و امیدبخشی را در برابر این روند قرار داد و انگیزه‌ طرف‌های درگیر برای پایان‌دادن به خشونت و دست‌یابی به صلح را دوچندان کرد. تحولات سازنده و مثبت در این زمینه به‌اندازه‌ای سریعا فراگیر شد که امکان بازگشت به میدان‌های نبرد و یا حتی بروز بن‌بستی خطرناک در روند گفتگوهای مستقیم دوطرف را به‌ امری غیرقابل پیش‌بینی و بسیار نامحتمل تبدیل کرد؛ اما اکنون ظاهرا این اتفاق در حال رخ‌نمودن است؛ زیرا زلمی خلیلزاد؛ نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا برای صلح افغانستان در واکنش به اظهارات سخنگوی طالبان که گفته‌بود “خلیلزاد باید ایده به زمین‌گذاشتن سلاح‌های‌مان را فراموش کند” گفته‌است که پیامد هر روند صلحی این است که تمام طرف‌ها سلاح خود را زمین بگذارند.

آقای خلیلزاد در توییترش همچنین نوشته‌است: «این‌که تمام طرف‌ها برای کاهش خشونت به توافق برسند، گامی ضروری برای رسیدن به این پیامد است و انتخاب چنین گزینه‌ای یک مسؤولیت اخلاقی است. ما همچنان )برای این‌ کار) آماده هستیم.”

این در حالی است که جرگه مشورتی صلح که روز جمعه، ۱۳ ثور) در کابل به‌کار خود پایان داد نیز در قطعنامه نهایی‌اش از طالبان خواست تا از اول ماه رمضان آتش‌بس اعلام کنند.

گروه طالبان دقایقی بعد از نشر این قطعنامه با انتشار خبرنامه‌ای، افغانستان را کشوری اشغال‌شده توسط امریکا خواند و بر ادامه “جهاد” در کشور تاکید کرد.

چینش این رویدادها به‌‌عنوان قطعات مختلف یک پازل، ما را به این واقعیت، رهنمون می‌شود که رویکرد طالبان به گفتگوهای صلح و چشم‌انداز رسیدن به یک توافق سازنده سیاسی، یکی از عوامل اصلی بروز بن‌بست و از موانع مهم در برابر روند استقرار صلح است.

طالبان در گذشته هم نشان داده و اکنون در مراحل حساس گفتگوهای سیاسی‌شان با امریکا هم در صدد به‌کرسی‌نشاندن آن هستند که هم صلح را می‌خواهند و هم سلاح را.

به‌بیان دیگر، رویکرد طالبان نسبت به‌ گفتگوهای صلح، پارادوکسیکال و متناقض‌نماست. آن گروه، با شرکت در یک روند گفتگوهای سیاسی با امریکا و… از یک‌سو بر عزم و اراده خود برای یافتن یک راه حل سیاسی و مسالمت‌آمیز برای جنگ ۱۸ ساله جاری، تأکید می‌کند و از جانب دیگر، با سماجت و خیره‌سری بر حفظ تسلیحات خود اصرار می‌ورزد و خلع سلاح را خیالی باطل و واهی می‌انگارد که هرگز تحقق نخواهد یافت.

این بدان معناست که طالبان حاضر نیستند هیچ امتیازی در روند صلح به‌ جانب مقابل بدهند؛ زیرا آن‌ گروه همچنان تصور می‌کند که از موضع قدرت، وارد مذاکره شده و نماد حفظ و تضمین این قدرت هم تفنگ‌ها‌ی‌شان است. این در حالی است که همان‌گونه که خلیلزاد هم گفته‌است لازمه هرگونه صلحی، وداع با اسلحه و ترک رویکرد مبتنی بر سلاح و سرنیزه و اقتدارگرایی زورگویانه است.

در این میان، به‌نظر می‌رسد که خلیلزاد برای تفهیم این مهم به مذاکره‌کنندگان طالبان در میز صلح، کار دشوار و توانفرسایی خواهد داشت و چه‌بسا امکان موفقیت او، بسیار اندک خواهد بود. بنابراین، طالبان باید در میدان‌های جنگ، به این نتیجه برسند که نمی‌‌توانند همزمان هم به صلح برسند و هم سلاح‌های‌شان را داشته باشند. دولت افغانستان از توان انتقال این پیام و تحمیل پیامد آن بر طالبان، عاجز است؛ زیرا قدرت نظامی لازم را برای این منظور در اختیار ندارد. امریکا هم پس از ۱۸ سال جنگ فرساینده و پرهزینه و بی‌حاصل، انگیزه‌ مورد نیاز برای بازگشت به جنگی کوبنده و پشیمان‌کننده با طالبان را ندارد. ضمن آ‌ن‌که از این نکته هم بیم دارد که با توجه به آغاز مذاکرات صلح با طالبان، چنین اقدامی شاید همین پیشرفت‌های حداقلی در زمینه صلح را نیز از میان ببرد و واشنگتن مجبور به بازپیمودن یک راه طی‌شده شود.

مطالب مرتبط