بهسود، کوچیگری، حکومت و رهبران قومی
زخم خونچکان درگیریهای مرگبار کوچیهای مهاجم و روستانشینان بومی در بهسود میدانوردک یکبار دیگر عود کردهاست؛ رویدادی که هرچند سال یکبار به تیتر اول رسانهها بدل میشود و خوراک خوبی برای خودنمایی و موجسوار رهبران قومی، آرمانگرایان جوان جویای نام و نان، سیاستبازان پوپولیست و البته سوژه داغ کاربران شبکههای اجتماعی فراهم میکند.
در تازهترین مورد از این رویداد، مقامهای محلی میدانوردک از حمله مسلحانه کوچیها بر ولسوالی بهسود این ولایت خبر میدهند و میگویند که در این حمله ۱۲ نفر کشته، ۵ نفر زخمی و ۵ تن دیگر مفقود شدهاند.
احمد جعفری؛ عضو شورای ولایتی میدانوردک گفت که جنجال و درگیری با کوچیها در این منطقه از چندین دهه بهاینسو ادامه دارد و حکومت در این زمینه توجهی نکردهاست. او افزود که حکومت افغانستان چند روز پیش برای کوچیها وعده اختصاص بودجهای دو میلیارد افغانی را «امتیازگونه» داد تا بر مناطق مرکزی و «هزارهجات» حمله نکنند؛ اما بهگفته او این وعده کاری از پیش نبردهاست.
رییس جمهور غنی اخیرا با نمایندههای کوچیها دیدار کرد و به آنها ضمن وعده اختصاص بودجه دو میلیاردی گفت: «حفظ و مراقبت از چراگاهها اصل اساسی است و من میخواهم چراگاههای کشور را برای ۲۰ نسل آینده حفاظت نمایم.»
احمد جعفری میگوید که کوچیها با همکاری طالبان بر کجاب بهسود حمله کردهاند؛ اما مسؤولیت این حمله را طالبان برعهده گرفتهاند. نکته متفاوت و قابل تأملی که اینبار وجود دارد این است که مسؤولیت حملهای را که دقیقا با هدف کوچیگری و از سوی کوچیهای مسلح با کلاشینکوف و آرپیجی بر روستانشینان بومی و محلی صورت گرفته، گروه طالبان برعهده گرفتهاند.
این امر، نشانگر دو واقعیت مجزا و در عین حال مهم است؛ یکی اینکه کوچیها و کارگردانان سناریوی کوچیگری با هوشمندی مسؤولیت این حمله را به طالبان نسبت دادهاند تا از بار سنگین حکومت در مهار موج مهاجم، مسلحانه و مرگبار «کوچیگری» کم کند؛ حکومتی که خود از سوی کسی اداره میشود که اصالتا بهلحاظ قومی، یک کوچی است. و دوم اینکه طالبان هم عمدا بهکمک کوچیها آمدهاند تا با نادیدهگرفتن آرمانها و ارزشهای ایدئولوژیک و فراقومی ادعاییشان، رسما با آن روی سکه طالبانیزم، وارد بازی شوند و در خدمت قوم متبوع خود درآیند.
در این شکی نیست که طالبان، از اساس، یک حرکت قومی بوده؛ نه یک جریان فراگیر و فراجناحی ایدئولوژیک مبتنی بر خوانش سختگیرانه و رادیکال از اسلام؛ اما این گروه بارها ادعا کردهاست که نماینده اسلام ناب و مجری اصول و احکام «شریعت غرای محمدی» است. با اینحال، چهکسی میتواند انکار کند که کوچیهای مهاجم، در دوران سلطه رژیم طالبان، بیمحابا و بدون کمترین مانعی بر چراگاههای هزارهجات جولان میدادند و مراتع و مزارع بومیان روستانشین را تاراج میکردند؟
بر این اساس، پذیرش مسؤولیت حمله خونین تازه کوچیهای مهاجم بر روستاییان بهسود از جانب طالبان، امری غیرمعمول و شگفتانگیز نیست؛ زیرا تفاوت زیادی میان طالبان و کوچیها و طالبانیزم و کوچیگری بهمثابه جریانهای پرقدرت و ریشهدار قومی و قبیلگی، وجود ندارد.
در این میان، همه نگاهها به حکومت و رهبران قومی است. اشرفغنی؛ رییس جمهوری که اخیرا امتیازهای بیسابقه و تاریخی را به کوچیها واگذار کرده، علیرغم تنشهایی که با رهبران قومی هزاره دارد، از سوی دیگر، ناگزیر است بیش از هر زمان دیگری خود را به جامعه شیعه و هزاره، نزدیک کند؛ زیرا انتخابات ریاست جمهوری در راه است و او به آرای آنها بهشدت نیاز دارد. کوچیها اگرچه قوم و قبیله او هستند؛ اما نمیتوانند کسری آرای هزارهها را برای آقای غنی، تأمین کنند. بر این اساس، او در توبیخ کوچیها و تسلی بومیان قربانی کوچیگری، در تنگنای سختی گرفتار شدهاست؛ اما پذیرش مسؤولیت رویداد مرگبار بهسود از سوی طالبان، کار را برای او آسان خواهد کرد!
طیف دیگری که از این رویداد، متأثر خواهد شد، رهبران قومی هزاره است. همان کسانی که در بزنگاههای منافع سیاسی و اقتصادی و جنگ بر سر کرسیهای قدرت، به مردم رو میکنند؛ اما وقتی به جایگاه و پایگاهی دست یافتند، توده و مشکلات و مصایب آن را از یاد میبرند.
اکنون که تقریبا همه رهبران قومی هزاره با حکومت در تقابل قرار دارند، سنگینی اصلی بار مسؤولیت و فشار ناشی از انتظار مردم، بر دوش سرور دانش قرار خواهد گرفت که معاون دوم برحال و آینده اشرفغنی است و مدافع مواضع و توجیهگر عملکردهای ارباب ارگ بهحساب میآید.
در غیبت رهبران قومی سنتی هزاره، طیف سومی که از آب گلآلود رویداد مرگبار بهسود، ماهی منفعت صید خواهد کرد، جریان آوانگارد آرمانگرایان جوان جویای نام و نان و پوپولیستهای نوظهوری است که میخواهند جای رهبران سنتی را بگیرند و بهعنوان مدافعان و پیشگامان تازه توده، وارد بازی تاج و تخت شوند!
در این میان البته تنها چیزی که هرگز مورد توجه قرار نخواهد گرفت، بحران کوچیگری و اتحاد خطرناک آن با طالبانیزم قومگرا است که از عصر عبدالرحمان تا امروز یک تاریخ، کابوس ترسناک بومیان روستانشین در بهسود و سایر مناطق هزارهجات بودهاست.
شما مظلوم نمای می کیید هر مو ضوع را به قومیت ار تباط میدهید علفچر مطابق به قانون به همه مردما فغانستان ار تباط دارد ولی هزارها انرا ملکیت خود میدانند که این خود تجاوز به حق دیگران است واز طرفی کوچیها در مناطق متذکره جایدادهای دارد که اسناد قانونی به دست دارد شاید سوال شود که این اسناد را حکام کذشته داده که مورد قبول هزارها نیست باید هزارها زمین های کابل مزار وهرات رانیز مصادره کنند کاه خلیلی محقق وانوری به مردم هزاره داده اند