کدام استقلال، کدام آزادی؟
روز دوشنبه، ۲۸ اسد، صدمین سالروز «استقلال» افغانستان از سوی اشرفغنی در کابل تجلیل شد. این رویداد در حالی با تمهیدات ویژه و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی در قصر دارالامان در حاشیه جنوب غربی پایتخت راهاندازی شد که شنبهشب، کابل یکی دیگر از فاجعهآمیزترین جنایتهای وحشیانه تروریستی در سالهای اخیر را شاهد بود.
تروریستی انتحاری با انفجار بمب همراهاش در یک مراسم در عروسی در هوتل کابلدبی در غرب پایتخت، جان ۶۳ نفر را گرفت و دستکم ۱۹۰ نفر را زخمی کرد. به اینترتیب، صدها خانواده در حالی سوگوار شدند که آنسوتر در نزدیکی محل وقوع فاجعه، کارگزاران دولت اشرفغنی، سرگرم تدارک شکوهمندترین جشن «استقلال» افغانستان در چندده سال اخیر بودند.
پس از کشتار کابل، افکار عمومی و کاربران شبکههای اجتماعی، موج نفرت و خشم و انزجار خود را به آدرس ارگ حواله کردند و کارنامه آقای غنی در تأمین امنیت و مبارزه با تروریزم را بهشدت زیر سؤال بردند.
یکی از محوریترین خواستههای مردم، لغو جشن پرخرج «استقلال» بود. بهباور آنها دولتی که توان تأمین امنیت خود و شهروندانش را ندارد و حتی صدها میلیون افغانی هزینه جشن «استقلال» را نیز از کمکهای خارجی تأمین کردهاست، نهتنها شایسته طرح ادعای «استقلال» نیست؛ بلکه باید از ۲۸ اسد بهعنوان «ماتم ملی» یادبود بهعمل آورد.
از سوی دیگر، جمهور آگاهان و منتقدان نیز میگویند که مفهوم «استقلال» نیز همانند دیگر مفاهیم متعالی و مقدس از سوی ارباب قدرت، به فساد و ابتذال کشیده شده و به ابزاری مؤثر برای تعقیب و تحقق اهداف سیاسی و تبلیغاتی اقتدارگرایان، فروکاسته شدهاست.
آقای غنی در حالی از «استقلال» با صرف صدها میلیون افغانی بزرگداشت بهعمل میآورد که در زمان استرداد آن، تنها یک قدرت استعماری زمان بر افغانستان سلطه داشت؛ اما اکنون بیش از ۴۰ کشور خارجی و بیش از ۲۰ گروه تروریستی بهطور همزمان در افغانستان حضور دارند و هر روز از مردم بومی این سرزمین، قربانی میگیرند.
آقای غنی، دم از «استقلال» میزند؛ اما نمایندگانش علیرغم تلاش و تقلای فراوان، حتی نتوانستند بهعنوان «ناظر» و «مهمان» در نشستهای صلح امریکا و طالبان، حضور پیدا کنند. او در شرایطی میخواهد پا جای پای امانالله خان بگذارد و به تعبیر خودش «فصل ناتمام» او را تمام کند که پژوهشگران تاریخ معاصر افغانستان، سهم شاه جوان و اقتدارگرا از مبارزات آزادیخواهانه و استقلالطلبانه را صفر میدانند و «استرداد استقلال» را سیاست مصلحتی استعمار پیر انگلیس بهمنظور حفظ سیطره خود بر هند بریتانیایی و مهار و محدودکردن دامنه قیامهای ملی و ایدئولوژیک افغانها و پیشگیری از تسری و تعمیم آن به دیگر حوزههای مستعمره انگلیس میدانند. امانالله خان بربنیاد صلاحدید انگلیسیها بهتاریخ ۲۸ اسد ۱۲۹۸ خورشیدی، معاهده راولپندی را امضا کرد که بربنیاد آن، استقلال افغانستان طی شش ماه از انگلیس مسترد میشد.
با اینحساب، اغلب تاریخنگاران از جمله غلاممحمد غبار، اقدام امانالله در امضای معاهده یادشده را اشتباه و به زیان افغانستان ارزیابی کردهاند.
مستندات تاریخی دیگر نیز نشان میدهد که امانالله بهعنوان یک شاه غربزده و فریفته ظواهر و مظاهر تمدن غرب، نه تمایلی به مبارزات استقلالطلبانه علیه انگلیس داشته و نه خود مستقیما در آن مبارزات، مشارکت داشتهاست.
با اینهمه، صد سال بعد، اشرفغنی با صرف صدها میلیون افغانی، استقلالی را جشن میگیرد که نه آنگونه که در تاریخ مجعول معاصر آمده، بهدست آمده و نه اکنون وجود دارد.
مهمتر از همه اینکه برای ملتی که هر روز از سوی تروریستها و ضد تروریستها به خاک و خون کشیده میشود، استقلال چیست و آزادی کدام است؟ برنامه جنگ دیروزمان را امریکا و همپیمانانش نوشتند و برنامه صلح فردایمان را نیز همانها با رفقای تروریستشان مینویسند. در این میان، معلوم نیست که اشرفغنی از کدام «استقلال» سخن میگوید و برای بزرگداشت از کدام «آزادی» اتن ملی راهاندازی میکند.
افغانستان سرزمین تناقضهای شگفت است؛ سرزمین دروغهای بزرگ، بازیهای مزورانه، ابتذال بیرحمانه مفاهیم و بازی بیرویه با واژگان متعالی و مقدس به پستترین شیوه ممکن. «استقلال» و «آزادی» هم از همان مواردی است که بیرحمانه به ابتذال کشیده شده و در روز مرگ و ماتم ملتی محکوم به نابودی در کمال وقاحت از آنها تکریم و تجلیل میشود.