ایران و طالبان؛ از آرایش جنگی تا دیپلماسی دوستی
این تضاد منافع قدرتهای منطقه و فرامنطقه، هرگز امکان استقرار ثبات و آرامش در افغانستان را فراهم نمیکند و چهبسا به بیثباتی، جنگهای نیابتی و نبردهای انتقامجویانه علیه منافع همدیگر از سوی قدرتهای متخاصم، دامن میزند. در این میان، تنها قربانی این بازی قدرت و منفعت دیگران در زمین افغانستان، مردم این سرزمین خواهند بود.
ایران و طالبان نیز همانند سایر همسایگان افغانستان، از زمان ظهور اولیه تا سلطه و استقرار فراگیر رژیم طالبان در افغانستان و پس از آن یعنی مرحله آغاز حیات پارتیزانی جنگجویان آن گروه پس از حمله نظامی امریکا و متحدانش به افغانستان که به سقوط رژیم «امارت اسلامی» انجامید، روابطی پرفراز و فرود را تجربه کردهاند.
در ابتدای ظهور طالبان، تهران از دولت به رهبری برهانالدین ربانی در کابل حمایت میکرد و همزمان، روابط چندلایه، پیچیده و راهبردی با سایر گروههای جهادی شیعه و سنی داشت که یا در دولت کابل، شرکت داشتند و یا به نوعی با آن همسو عمل میکردند.
در چنین شرایطی، ظهور نیروی جدیدی از جنوب کشور و با حمایت مستقیم پاکستان و اعراب و برخی قدرتهای غربی که هدف آن، به زیرکشیدن «دولت اسلامی» مجاهدین مورد حمایت ایران باشد، بیتردید رویدادی نبود که خوشایند سران تهران باشد. به همین دلیل، ایرانیها از همان آغاز، با گروه نوظهور طالبان، زاویه پیدا کردند و به حمایت و تغذیه و تأمین مالی و تسلیحاتی و فراهمکردن آموزشهای نظامی برای گروههای جهادی ضد طالبان، اقدام کردند؛ اما فروپاشی دولت مجاهدین از درون، شیوه فرقهگرایی و جنگهای ویرانگر تنظیمی و مهمتر از همه اینها سرخوردگی و ناامیدی فراگیر توده مردم از عملکرد خونبار جهادیها، به طالبان امکان داد تا در همان آغاز، بسیاری از جبهات را بدون جنگی جدی فتح کنند و بهسرعت به سمت کابل پایتخت برانند.
سقوط کابل، زنگ خطر را بلندتر از همیشه برای همسایگان افغانستان از جمله ایران، به صدا درآورد. تهران اما تغییر موضع نداد و به حمایتهای بیدریغاش از مجاهدین ضد طالبان ادامه داد.
سقوط مزار شریف و قتل فجیع دیپلماتهای ایرانی مستقر در کنسولگری آن کشور بهدست طالبان، روابط ایران و طالبان را عملا وارد یک مرحله تازه کرد؛ مرحلهای که حتی به آٰرایش جنگی تهران برای حمله بر طالبان در مرزهای شرقی آن کشور هم منجر شد؛ اما در نهایت، ایران از موضع اولیهاش عقب نشست و هدف از استقرار دهها هزار نظامی در مرزهای افغانستان را مبارزه با مواد مخدر اعلام کرد.
با استقرار نظام کنونی و آغاز به اصطلاح «جهاد ضد اشغال» طالبان اما همواره اتهامهایی علیه ایران مبنی بر حمایت نظامی و لژستیکی از طالبان، از سوی طرفهای غربی و برخی مقامهای رسمی دولت کابل، مطرح بوده؛ اتهامهایی که نه بهطور مستند، اثبات شده و نه بهصورت مستدل و قابل اطمینانی رد گردیدهاست.
صرف نظر از صحت و سقم این اتهامها، این واقعیت دیگر قابل انکار نیست که ایران دیگر طالبان را نهتنها «دشمن» نمیدارد و یک گروه «تروریستی» نمیداند که با آن مراودات رسمی برقرار کرده و بهصورت آشکار، میزبان هیأتهای دیپلماتیک و رهبران تراز اول آن گروه است.
در سالهای اخیر، نخستینبار سفر یک هیأت از گروه طالبان بهمنظور شرکت در نشست «بیداری اسلامی» در تهران، خبرساز شد.
پس از آن، گفته شد که ملا اختر منصور؛ جانشین ملا عمر در مسیر بازگشت از ایران، در خاک پاکستان، آماج هواپیماهای بیسرنشین امریکایی قرار گرفته و کشته شدهاست.
با آغاز رسمی روند گفتگوهای صلح میان امریکا و طالبان و فعالتر شدن دیپلماسی طالبان در چارچوب سفرهای رسمی هیأت سیاسی آن گروه به کشورهای مختلف، تهران هم یکی از پایتختهایی بود که از نمایندگان طالبان، میزبانی کرد.
اکنون بار دیگر، سخنگوی طالبان در صفحه رسمی خود در توئیتر از دیدار معاون سیاسی گروه طالبان با جواد ظریف؛ وزیر امور خارجه ایران خبر دادهاست.
ذبیحالله مجاهد؛ سخنگوی گروه طالبان، با انتشار توئیتی اعلام کرد محمدجواد ظریف؛ وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با ملا عبدالغنی برادر و سایر اعضای دفتر سیاسی طالبان در تهران دیدار کردهاست.
گفته میشود در این دیدار محمدجواد ظریف با تأکید بر ضرورت خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، بر آغاز مذاکرات بینالافغانی و تشکیل دولت فراگیر و همهشمول در افغانستان تأکید کردهاست.
این دومین سفر «رسمی» اعضای دفتر سیاسی طالبان به تهران پس از توقف مذاکرات صلح میان این گروه و امریکا خوانده میشود.
این نشان میدهد که روابط ایران و طالبان از آرایش جنگی به دیپلماسی دوستی، بهطور اساسی، تغییر مسیر و ماهیت دادهاست.
اما پرسش این است که آیا تغییر برای افغانستان، سرنوشت صلح و ثبات و منافع بلندمدت آن نیز پیامدهای مثبت خواهد داشت یا خیر؟
تا آنجا که به ایران مربوط میشود خروج نظامیان امریکایی، استقرار یک دولت همسو، مهار تروریزم و مواد مخدر و مهاجرت، کاهش نفوذ کشورهای عربی و غربی، از دغدغههای اصلی تهران در قبال مسایل افغانستان محسوب میشود. این در حالی است که یکی از اهداف بنیادین غرب و اعراب در افغانستان، جلوگیری از تبدیلشدن آن به حیات خلوت جمهوری اسلامی و ظهور یک عراق دیگر در منطقه است.
این تضاد منافع قدرتهای منطقه و فرامنطقه، هرگز امکان استقرار ثبات و آرامش در افغانستان را فراهم نمیکند و چهبسا به بیثباتی، جنگهای نیابتی و نبردهای انتقامجویانه علیه منافع همدیگر از سوی قدرتهای متخاصم، دامن میزند. در این میان، تنها قربانی این بازی قدرت و منفعت دیگران در زمین افغانستان، مردم این سرزمین خواهند بود.