دولت و طالبان؛ از میدان نبرد تا میز مذاکره
میان آزادسازی ولسوالیها با پاکسازی کامل و دایمی آنها و استقرار همیشگی سلطه دولت مرکزی بر مناطق آزادشده، تفاوت واضحی وجود دارد. دولت هنوز و علیرغم آزادسازی ولسوالیها قادر به پاکسازی و سلطه دایمی بر آنها نیست. در بسیاری از موارد مشاهده شده که یک ولسوالی آزاد شده؛ ولی دو روز بعد، طالبان دوباره بازگشتهاند؛ زیرا دولت نتوانسته نیروی کافی برای سیطره بر آنجا مستقر کند.
بنابراین، چنین رویکردی موضع طالبان را در میز مذاکره، تقویت میکند و موجب امتیازطلبی زیادهخواهانه آنان و بیاعتناییشان نسبت به اقتدار و اعتبار دولت مرکزی میشود.
دولت مدتی است که آتشبس کوتاهمدت از سوی طالبان را پیششرط اساسی صلح و ضامن ادامه و استمرار این روند میداند. استدلال دولت هم این است که آتشبس نشان خواهد داد که رهبران سیاسی طالبان تا چه اندازه بر بدنه نظامی و سختافزاری یا همان هسته سخت قدرت آن گروه، تسلط و کنترل دارند.
به نظر میرسد بهتازگی و بهویژه پس از حمله اخیر طالبان در بگرام، امریکا هم به این نتیجه رسیده که آتشبس تنها راهی است که میتوان به یگانگی یا دوگانگی موجود میان قطبهای سیاسی و نظامی قدرت طالبان پی برد.
از سوی دیگر، سرور دانش؛ معاون دوم ریاست جمهوری به سه مساله در پیوند به صلح اشاره کرده و گفتهاست: «اول اینکه امروز نیروهای دفاعی و امنیتی ما در حالت تهاجمی و تعرضی هستند و مخالفین فکر نکنند که استقبال ما از صلح بهخاطر ضعف ما و یا قوت آنها است… دوم اینکه طالبان در طول یکسال اخیر علیرغم همه تلاشهای صلح نشان دادند که به صلح باور ندارند و همواره از هر فرصت برای ضربهزدن به دولت افغانستان و متحدین آن استفاده کرده و از ارتکاب هیچ نوع خشونت و ترور حتی علیه مردم ملکی دریغ نمیورزند. بدین جهت بهخاطر ایجاد فضای اعتماد برای مردم افغانستان ما بر این باوریم که هم مذاکرات صلح باید در محوریت و مالکیت دولت افغانستان آغاز شود و هم همزمان، آتشبس اعلام گردد و در غیر این صورت به شعارهای صلح طلبانه نمیتوان اعتماد کرد… سوم اینکه ما اعم از حکومت و مردم بر این باوریم که در هرگونه طرح صلح، اصول اساسی نظام و مردم افغانستان باید در نظر گرفته شود.»
بیشتر بخوانید:
درباره نکته اول مورد تأکید آقای دانش، تردیدهایی وجود دارد. در این شکی نیست که نیروهای امنیتی در ماههای اخیر توانستهاند چندین ولسوالی را از کنترل طالبان خارج کنند. شماری از این ولسوالیها حتی بیش از پنج سال در سلطه طالبان قرار داشتهاند. این میتواند نشانه یک تغییر استراتژیک قابل تحسین در رویکرد نظامی نیروهای امنیتی برای مقابله با طالبان تلقی شود؛ اما بازپسگیری و آزادسازی ولسوالیها لزوما به معنای کاهش یا تضعیف قدرت عملیاتی و جنگی طالبان نیست؛ به ویژه در شرایطی که تلفات نیروهای امنیتی در میدانهای نبرد همچنان بالا است و از سوی دیگر، طالبان نیز بهطور کامل به لاک دفاعی و کنشپذیرانه فرونرفتهاند.
از سوی دیگر، میان آزادسازی ولسوالیها با پاکسازی کامل و دایمی آنها و استقرار همیشگی سلطه دولت مرکزی بر مناطق آزادشده، تفاوت واضحی وجود دارد. دولت هنوز و علیرغم آزادسازی ولسوالیها قادر به پاکسازی و سلطه دایمی بر آنها نیست. در بسیاری از موارد مشاهده شده که یک ولسوالی آزاد شده؛ ولی دو روز بعد، طالبان دوباره بازگشتهاند؛ زیرا دولت نتوانسته نیروی کافی برای سیطره بر آنجا مستقر کند.
بنابراین، چنین رویکردی موضع طالبان را در میز مذاکره، تقویت میکند و موجب امتیازطلبی زیادهخواهانه آنان و بیاعتناییشان نسبت به اقتدار و اعتبار دولت مرکزی میشود.
نکته دوم مورد اشاره آقای دانش نیز تا حدود زیادی ریشه در همان نکته نخست دارد؛ با این توضیح که طالبان، نه از سوی امریکا و نه از جانب دولت و نیروهای رزمی افغانستان، پاسخ محکمی در میدان نبرد دریافت کردهاند تا بربنیاد آن، دست از خشونت بردارند و مجبور به گردنگذاردن به یک فرایند واقعی صلح شوند. صلح برای طالبان، در کنار جنگ راهی برای رسیدن به همه قدرت و ساقطکردن دولت مرکزی است، نه تنها راه برای پایان جنگ. طالبان هیچگاه جنگ را نفی نکردهاند؛ زیرا آنها در میدان جنگ، با قدرت سرکوبگر و نابودکنندهای روبهرو نشدهاند تا وادار به تسلیم شده و راه صلح را در پیش بگیرند. بنابراین دولت افغانستان اگر در پی دستیابی به صلح است، این مهم را باید از میدان جنگ آغاز کند و در این عرصه به طالبان تفهیم کند که اگر صلح نکنند، خطر محتوم نابودی و انهدام، در انتظار آنهاست.
نکته سوم معاون دوم ریاست جمهوری نیز بستگی به تغییر در دو موضوع پیشین دارد. یعنی اگر دولت بتواند معادله جنگ را با حفظ اراضی و سرکوب سنگین دشمن، به نفع خود تغییر دهد، در میز مذاکره نیز میتواند با اقتدار ظاهر شود و پیششرطهای خود مبنی بر حفظ اصول نظام، دستاوردهای ۱۸ ساله مانند جمهوریت، حقوق شهروندی، آزادیهای مدنی، قانون اساسی و… را بر طالبان تحمیل کند؛ در غیر آن، با شعار و هشدار و یا تضرع و التماس نمیتوان تغییری در وضعیت جاری صلح و جنگ ایجاد کرد.