چالشهای اقتصادی هزارهها؛ عوامل و راهحلها -۲
وابستگی کامل نسل پیشین هزاره به زمین ارثی و قناعت به آن، احتیاج به ارتباط با جهان را در میان آنها کمرنگ کردهاست. ستمهای جامعه سیاسی، اجتماعی و دینی این مشکل را در میان آنها چندبرابر ساختهاست. از اینرو از مردم توقع نمیرود در این فرصت چند دهه پر از هیاهو، روابط گستردهای با جهان و ورود به دنیای اقتصاد مدرن را تجربه کنند. حتی تصور نمیشود به فکر این مسائل باشند.
از ۲۰۰۱ به بعد؛ بازگشت به پیش از انقلاب
سقوط طالبان و شروع عصر دموکراسی اما زمان دیگری است. فرصتهایی که این دوران آفرید، در تاریخ بیبدیل بودهاست؛ اما عموم مردم ما چنانکه گفته شد، فاقد تفکر اقتصاد کلان بودند. از اینرو جستجو برای نان، فقط فردی و به اندازه نیاز شبانهروز هر فرد بود و سوگمندانه باید گفت که سهم مردم ما از سرمایههای کلان این عصر تقریبا هیچ است.
لازم میدانم این مسأله را منصفانه به خوانش بگیرم و نارساییها و علل آن را عادلانه طرح و بررسی کنم. لازم به تذکر میدانم، هدف، یافتن راه حل است نه ابراز احساسات. از اینرو انتقاد از فرد یا جریان به معنی بیان واقعیت است نه دشمنی. چنانکه تمجید از جایی به معنی آن است که حق را به حقدار دادهباشیم و تعادل وجدانی و عقلانی را در «امر به معروف و نهی از منکر» که یک اصل دینی و وظیفه همگانی برای اصلاح جامعه است رعایت کردهباشیم.
الف. مردم و اقتصاد
مردم هزاره عموما تجربه اقتصادی ندارند. هرچند زحمتکشترین مردم اند؛ اما کارگری، گلیمبافی یا زمینداری و مالداری آنهم بهصورت محدود و متکی به تکه زمین ارثی را نباید اقتصاد پنداشت. منظور این است که از اقتصاد متکی به فکر بیبهره اند و از دستیابی به کانالهای اقتصاد مدرن سهمی ندارند؛ لذا از ثمرات اقتصاد محروم اند؛ چرا که اقتصاد تنها نان نیست. اقتصاد، ارتباط با جهان است. اقتصاد، فهم زبان دیگران و تقسیم نیاز با انسانهای جوامع دیگر است. اقتصاد آدرس یک فرد و جامعه است تا از این زاویه، یک انسان یا یک جامعه، مورد شناخت جهانیان واقع شود و مورد توجه قرار بگیرد.
وابستگی کامل نسل پیشین هزاره به زمین ارثی و قناعت به آن، احتیاج به ارتباط با جهان را در میان آنها کمرنگ کردهاست. ستمهای جامعه سیاسی، اجتماعی و دینی این مشکل را در میان آنها چندبرابر ساختهاست. از اینرو از مردم توقع نمیرود در این فرصت چند دهه پر از هیاهو، روابط گستردهای با جهان و ورود به دنیای اقتصاد مدرن را تجربه کنند. حتی تصور نمیشود به فکر این مسائل باشند.
عمدهترین توقع از رهبران آنان است تا مدیریتشان کنند که در همه جوامع این توقع وجود دارد. البته ورود به دنیای اقتصاد در دو دهه اخیر اگر بهصورت محدود وجود دارد ناشی از گرایش عمومی نیست؛ بلکه همگی ناشی از استعداد یا تلاش شخصی است. به همین خاطر کارکردی قوی ندارد؛ تعداد محدود تاجران نه پشتوانه سیاست اند و نه دانش و توسعه؛ بلکه به دلیل محدودیت و نیز اقتصاد مافیایی، وابسته سیاست اند که روز به روز به محدودترشدن اقتصاد میانجامد.
ب. رهبران و اقتصاد
مطابق آنچه نسبت به مردم گفتیم، انتظار نمیرود مردم بهعنوان یکی از عناصر جامعه، باعث تحول در این حوزه شوند. به عبارت دیگر، نیاز شدید به مدیریت جامعه است. این مدیریت میتواند از ناحیه تحصیلکردگان باشد که در باب آنها صحبت خواهیم کرد و میتواند بهخاطر تأثیرات فرهنگی باشد که در این خصوص نیز مشکل وجود دارد؛ چرا که نه بخش خاص فرهنگ (دین) و نه فرهنگ با تعریف عام، گرهگشا نیست یا بسیار زمانبر است. عمده توجه بر رهبران مردم است؛ کسانی که عملا سرنوشت مردم در دست آنها است و از آدرس مردم به چوکی قدرت رسیدهاند.
بیشتر بخوانید:
- مزاری و میراثخواران؛ آرمانیکه شهرک و شهرت آورد
- مزاری، شهید وحدت ملی یا کشته عدالت قومی؟
- بهسود، کوچیگری، حکومت و رهبران قومی
در خصوص رهبران، نکاتی گفتنی است:
اول: رهبران این عصر، پروردگان محیط آموزشی نسل پیشین هزارهها هستند. نسل پیشین هزاره یا به دانشگاه و محیطهای علمی دیگر راه نداشت یا بسیار اندک راه یافت. از اینرو نمیتوان اینها را یا نسل پیشین را متهم کرد که چرا «ملا» هستند. یا نسل پیشین چرا فقط ملا پرورش دادهاست؛ چرا که این نکته بهسان جبر تاریخی بر مردم ما جاری شده و راه دیگری نبوده یا بسیار محدود بودهاست.
گذشته از این، در جامعه سنتی ما و مخصوصا متدینین سنتی ما فرصت رشد و بالندگی برای تحصیلکردههای مراکز دیگر ندادهاند. در هر صورت، چه بخواهیم یا نخواهیم، رهبران ما از ۲۰۰۱ به اینسو عمدتا ملاها هستند. از رهبرانی که صرفا «ملا» هستند، انتظار نباید داشت، بهسان یک شخص آکادمیک اقتصادی یا سیاسی یا حقوقی، برنامهریزی داشتهباشد یا برنامهریزی کلان را درک کند.
دوم: عمده ملاها مشورهگرا نیستند. از اینرو کمتر از تواناییها بهره میبرند. چارچوب ذهن آنها ثابت است، سیاست را از زاویه سر منبر و سخنرانی و فرمایش یکطرفه میبینند و نگاه یکطرفه، به معنی حذف دیگران و ندیدن زوایای تازه و نیازهای جدید است؛ بلکه بدتر از این، حتی زوایای تازه را دشمن خود میپندارند و علیه آن موضع میگیرند و باعث کندی جریان پیشرفت میشوند.
نکته دیگر اینکه همه رهبران، فرزندان کوهستان هستند. لذا تفکر کوهستانی با همان مرزهای فراوان جغرافیایی و تنگناها هنوز در زندگی و منش آنها جاری است. به همین خاطر است که هرگز نتوانستهاند از قالبهای اجتماعی یا فکری که برای خود میسازند، بیرون بیایند و در سایه آنان، هزارهها نیز رشد نکرده و همچنان کوهستانی باقی ماندهاند.
ارتباط بیرونی رهبران و مردم تفاوت زیادی نکردهاست؛ اقتصاد هزاره عمدتا متکی به جیب خود هزاره است. محل سکونت، محل کار، ارتباطات و خلاصه جهانبینی هر هزاره به دنیای خود هزاره ختم میشود. این عدم مدیریت و نگشودن دنیای تازه برای مردم، تقصیر رهبران است.
سوم: چه قبول کنیم یا نکنیم، رهبران فعلی مناسب دنیای فعلی نبوده و نیستند. یا به این دلیل که درکی از اقتصاد جمعی ندارند یا به این دلیل که اقتصاد جمعی و مدرن را میفهمند؛ اما از آن میترسند؛ لذا مانع آن میشوند، و سوگمندانه باید گفت که گزینه دوم بسیار به مشاهده رسیدهاست. بهجای اینکه تجار و بنگاههای اقتصادی را حمایت کنند، به تخریب یا فراموشی آنها همت گماردهاند. نهایتا اگر ارتباطی بوده، ازباب رابطه سود دوطرفه بوده نه بر اساس منافع کلان ملت.
از روزگاری که نشست بُن شکل گرفت و پای مستقیم غرب را به افغانستان باز کرد، اقتصاد آزاد بهگونهای غیر قابل پیشبینی و بدون آمادگی وارد کشور شد. در افغانستان اما اقتصاد آزاد به معنی شکلگیری مافیای اقتصادی است: زیرا دنیایی است که قانون، وجدان جمعی و اقتدار دولت عملا وجود ندارد تا منافع افراد را کنترل کند. از اینرو اقتصاد عملا در دست افراد خاص با پشتوانه سیاسی است. در کلیه اقوام هموطن غیر هزاره، سیاست و اقتصاد مسیر جداییناپذیر را انتخاب کرده و هردو، خوب همدیگر را درک میکند از اینرو هردو موفق عمل کردهاست. موفقیتشان از آنروست که اقتصاد مافیایی، نیاز شدید به حمایت سیاست دارد و سیاست، همواره نیازمند پشتوانه است. و چون پشتوانه قانون و پشتوانه مردمی در افغانستان ضعیف است، اقتصاد، پشتوانهای بسیار عالی برای سیاست است؛ اما در جامعه هزاره، سیاست فقط متکی بر ذهن ملایی و شعار و سخنرانی است. نه «مردم» مورد مدیریت کلان واقع شدهاند و نه اقتصاد مورد توجه قرار گرفتهاست. از اینرو عملا اقتصاد به دست مردم دیگر افتاده و رهبران و مردم ما از آن محروم اند. در این شرایط رهبران نیز مدام بهجای تکیه به بیرون و جوامع دیگر، به سمت «مردم» و کوهستان میخزند و شاهد هستیم که مدام در حال عقبنشینی هستیم و روز به روز در حال کوچکشدن.
بیشتر بخوانید
چالشهای اقتصادی هزارهها؛ عوامل و راهحلها – ۱
- سر بینی، افق جهانبینی سیاستمدار افغانی
- چالشهای اقتصادی هزارهها؛ عوامل و راهحلها – ۱
- وزارت خارجه آمریکا: در افغانستان انواع تبعیض بر هزارهها اعمال میشود
- رهبر اسماعیلیان جهان: به هزارهها در افغانستان فرصت برابر داده نمیشود
چهارم: در عصر پس از طالبان، سرمایه و ثروتهای کلانی وارد افغانستان شد و نیز در افغانستان ثروتهای کلان ساخته شد؛ اما سهم هزارهها در حکم هیچ است؛ بدون تعارف، هیچ! هیچ شهرکی در هزارهجات ساخته نشد، سرکی که ارزش استراتژیک داشتهباشد نیز. بدبختانه، ارتباط اقتصادی هزارهها با دنیای بیرون نیز برقرار نشد. کچالوی بامیان، گیاهان دارویی هزارهجات، عسل هزارهجات، سیب غزنی و… همچنان باید با قیمت هیچ، به دست تجار مردم دیگر برسد تا سود اصلی را آنها بردارند. واردات نیز کاملا دست مردم دیگر است. بهعبارت روشنتر، صادرات هزارهجات باید با ارزانترین قیمت از هزارهجات خارج شود تا منافع تجار و واسطهها تأمین شود. از طرف دیگر، هزارهها آخرین خریدار کالای وارداتی اند. و باید آن را با بالاترین قیمت خریداری کنند تا سود واردگنندگان تأمین شود، و این دقیقا به معنی آن است که مدام توان اقتصادی هزارهها رو به پایین میرود. انسان هزاره باید کارگر کشورهای دیگر باشد تا خریدار کالای وارداتی باشد. یعنی عملا تکرار تاریخ بر هزارهها.
در این شرایط، چه کسی باید دست به کار شود و از تولیدات مردم و تاجران مردم حمایت کند؟ جز رهبران؟ سوگمندانه، رهبران فعلی هیچ در این خصوص فکر و برنامهای ندارند و بلکه در مواردی، مانع فکر خاصی در این موارد میشوند.
پنجم: مکررا در صفحات قبل اشاره شد که اقتصاد صرفا یک کار مادی نیست. اقتصاد ابزاری برای شناختن دنیا و شناختهشدن در دنیاست. عامل فهم دنیا و فهماندن به دنیاست. عامل قرارگرفتن یک ملت در مسیر رفتوآمد تجارت یعنی قرارگرفتن در مسیر آب حیات است. اقتصاد، به یک جامعه اقتدار میبخشد، سیاست را مانند موم در دست رهبران یک جامعه قرار میدهد. اقتصاد به افراد و جامعه جرأت اظهار وجود میدهد. به یک جامعه اعتبار و شخصیت والا میبخشد. این یک واقعیت است؛ اما این ابزار، هرگز مورد توجه رهبران نبودهاست. پس جامعه همچنان خجول و گوشهنشین است. مردم همچنان در کوچههای تنگ و خاکی میزیند. اقتدار عملا وجود ندارد نه در فرد و نه در کل مردم. جایگاه سیاسی و اجتماعی مردم سقوط کردهاست. این نتیجه یک غفلت بسیار بزرگ است که انجام شده و مدام به غفلت ادامه داده میشود. تمام مرزها و گمرکات از وجود ما خالی است. نه در صادرات حضور داریم و نه واردات. هیچ از ظرافتها و مسائل جهانی مربوط به اقتصاد، اطلاعی نداریم؛ چون حضور نداریم. این نادانیهای ما تا کی ادامه مییابد؟ بسیار به صراحت گفتنی است که حفظ موقعیتهای بالای سیاسی، برای مردم ما بسیار سخت است؛ اما دستیابی به موقعیتهای ممتاز اقتصادی چنین نیست؛ چون فضای کلانی است و جا برای همه نیز هست. هرکس به اندازه توان و استعدادش میتواند سهم بگیرد؛ اما کدامیک از رهبران این نکته را درک میکند؟ و تا کی این غفلت ادامه یابد؟ در نتیجه، جایگاه رهبران در مدیریت اقتصادی بسیار بیبدیل بوده؛ اما هرگز از این جایگاه استفاده نکردهاند.
ج. دانشگاهیان و اقتصاد
سابقه حضور هزارهها در دانشگاه، با وجود عمر ۹۰ ساله دانشگاه در افغانستان بسیار کم است. از اواخر عصر ظاهرشاه شماری اندک از هزارهها به دانشگاه راه یافتند؛ اما غالبا در مسیر بقیه دانشگاهیان بهعنوان روشنفکر یا بهنامهای مختلف دیگر، جایگاه چندان درخوری در جامعه نیافتهاند. با این وجود، در عصر داکتر نجیبالله چنانکه اشاره شد، تأثیرات خوبی داشتند؛ اما عمده بحث دانشگاهیان از ۲۰۰۱ به اینسو است.
واقعیت این است که دانشگاهیان، فرزندان پدران فقیر اند؛ پدرانی که گرسنه خوابیدهاند و فرزندانشان را برای تحصیل فرستادهاند. در این شرایط، شایسته متنفذان و مخصوصا رهبران بود که اقتصاد دانشجویان را از تحصیلشان جدا میکردند. به آنها فهمانده میشد که مسیر اقتصاد و تحصیل یکی نیست از این رو جوانان باید از سنین زودتر شروع به فعالیت اقتصادی میکردند؛ ولو بسیار کوچک، تا امروزه با انبوهی از جوانان تحصیل کرده اما فاقد توانایی و مهارت و با جیبهای خالی مواجه نمیشدیم. در نتیجه، عمده دانشگاهیان در میان راه ماندهاند. پشتوانه آنها پدران و مادران پیر و آیندهشان مسیر مبهم و تاریک است.
ترس بزرگ آن است که «ناامیدی» بر نسل جوان ما رو بیاورد و خدای نکرده دوباره به مردمی تبدیل شویم که «جوالی» و «شاگرد سماوات» تولید کنند.
د. دین و اقتصاد
رویکرد دین اسلام به اقتصاد بسیار جالب است. تشویق به انفاق، صدقه و… و نیز واجبکردن خمس و زکات و کفارات همگی برای تکافل اجتماعی است، تا همه ثروتمندان در ارتقای اقتصاد نیازمندان سهم داشته باشند و این سهمگیریشان عبادت به شمار میرود.
در آیه ۷ سوره حشر، خداوند متعال اموال عمومی را برای خدا و رسول و یتیمان و بیچارگان و درماندگان قرار دادهاست و تأکید میکند که این کار برای آن است که تمام ثروتها در اختیار یکعده خاص نباشد و همه آحاد جامعه از مواهب مالی کشور بهرهمند باشند.
در تاریخ نیز نمونههای گفته شده که حاکمی به والی دستور داده، خراج آن منطقه را بین فقیران آن منطقه تقسیم کند. ولی والی در جواب گفتهاست که در این ولایت فقیر نماندهاست! این به معنای تکافل اجتماعی همه مسلمانان است. اگر زکات و خمس وغیره درست مدیریت شود، عملا فقیر و بیکار در جامعه نمیماند. سوگمندانه، کلیه مواهب و هزینههای مذهبی فاقد مدیریت لازم اند. اینکه بیوت مراجع چه نقشی در بهبود وضعیت فلکزده مردم دارند، اصلا روشن نیست. با وجودی که همه منابع مالی دینی به نهاد مرجعیت سرازیر میشود، اگر این نهاد برای مردم فقیر و یتیم، سهمی قائل نیست، حد اقل میتواند مجرای مورد اطمینانی برای شناسایی درماندگان به ثروتمندان باشد یا برنامههای مشورتی و آموزشی برای مدیریت و بهبود اقتصاد فقیران جامعه داشته باشد؛ اما آنچه امروزه میبینیم، بیوت مراجع کاملا شرایط ایستا و ناسازگار با جامعه دارند. انتظار میرود این نهاد تکانی به خود بدهد و حرکت متفاوت از گذشته را آغاز کند.
راه حلها
اگرچه برنامهریزی برای بهبود وضعیت اقتصادی نیازمند کارهای طولانیمدت و میانمدت و برنامهریزی همهجانبه است؛ ولی عجالتا نکاتی یادآوری میشود:
در وهله نخست کمیسیونی متشکل از اقتصاددانان، نخبگان، افراد موفق، دلسوز و کارآزموده تشکیل شود، تا آنها روی موارد ذیل برنامهریزی کنند:
١. ایجاد یک کمیسیون مقتدر حمایتى و دفاعى که در ترکیب آن افراد توانمند و با پوزیشنهاى کلان دولتى حتى خود رهبران و حقوقدانان نخبه، با جلسات منظم و رسیدگى به شکایات و معضلات قشر بازاری و سرمایهدار، حامی مردم شوند .
٢ .تشکیل مؤسسات مالى در قالب بانکها و مؤسسات خدمات پولى و شرکتهاى بیمه .
٣. سرمایهگذارى و تشبث در اصناف پردرآمد و سودده مانند احداث ورزشگاهها و شرکتهای تولیدی نساجی، لباس و مواد خوراکی، تحت لایسنس برندهاى معروف دنیا و یا تهیه و تولید براى کمپنىهاى بزرگ، مشابه تجربه موفق کشور بنگلادیش، چون کشور بنگلادیش تولیداتش را با مارکهاى معروف دنیا انجام میدهد از اینرو بزرگترین و معروفترین برند لباس در کشور بنگلادیش تولید میشود و به این سبب میلیونها بنگلادیشى صاحب شغل و سرمایه شدهاند.
۴. تشکیل فوندیشنی زیر هر نام و عنوان به هدف رسیدگى به مردم بىبضاعت و ایجاد شغلهاى خانگى و کوچک در مناطق محروم براى قشر ضعیف و نیز تلاش برای انکشاف صنایع دستی سنتی و جدید در هزارهجات و ایجاد ارتباط بین تولیدکنندگان و خریداران در سراسر دنیا و انتقال بیواسطه یا کمواسطه این کالاها به دست خریداران.
۵. ایجاد صندوق صدقات و نذورات و پخش آن در سطح کل مردم مخصوصا کابل و خارج از کشور به شکل دخلکهاى صدقه و تبلیغ و آگاهىدهى براى تمام اقشار مردم بهخاطر تقویت صندوق و هزینهکردن پولهاى جمعآورىشده در راستاى تقویت معارف درسى اطفال و جوانان براى تحصیلات در خارج و داخل کشور .
۶ . راهاندازى مؤسسات تولیدى از قبیل دامدارى، توسعه و مکانیزهکردن زراعت، قالینبافى، نخریسى و تقویت شغلهاى محلى و سنتى و.. .
۷. مارکیتینگ و لابیگری توسط افراد شایسته مردم در خارج از کشور به خاطر آگاهىدهى و دستیابی مردم به معادن بکر و دستنخورده کشور .
۸. ارتباط و تبادل ظرفیتهاى اقتصادى مردم در خارج کشور و مردم داخل به مثابه یک پل ارتباطى به هدف تبادل تجربه و حمایت مالى از همدیگر .
۹. ایجاد شرکتهاى سهامى تولیدى، زراعتى، تجارتى در بین اقوام و مناطق مختلف و تقویت روحیه رقابتهاى سالم و سازنده .
۱۰. ظرفیتسازى اقتصادى در قالب شرکتهاى بزرگ و کوچک سهامى تحت حمایت بزرگان در داواطلبىها و قراردادهاى کلان در حال انجام کشور.
۱۱. راهاندازى برنامههای قرضههاى کوچک بدون سود براى طبقه ضعیف و تقویت اقتصاد عمومى مردم از بودجه قشر سرمایهدار و یا دولت یا کشورهاى دونر وعلاقمند، مثل مؤسسه اوپیک امریکا و دهها و صدها مؤسسه خارجی که با یک برنامه و پلان مشخص و مدون از قبل ساختهشده حاضر اند پول بدون تکتانه (سود/ ربا) در اختیار مؤسسات تولیدى و ارتقاى ظرفیتهاى اقتصادى قرار بدهند .
۱۲. قرارداد و ایجاد شغل براى قشر ضعیف و کارگر با کشورهایى که نیاز به کارگران ساده دارند؛ مانند کشور استرالیا و کشورهاى حاشیه خلیج و صدها کمپنى خارج از کشور .
۱۳. راهاندازى مؤسسات آموزشی و تربیتی و ظرفیتسازى تجارتى و تولیدى و آگاهىدهى عمومى و انتقال تجربه و آموزش سرمایهدارشدن به قشر ضعیف مردم و نگاه رفاهى از شهر به روستا .
و دهها مورد دیگر که این مقال گنجایش آن را ندارد. این خلاصهای از طرحهای قابل اجرا بود که بیان شد. البته دهها مورد دیگر هم هست که مکتوب شده و به مرور زمان در اختیار مردم عزیز قرار داده خواهد شد.
خلاصه
تمام موارد گفتهشده و نگفته، عملی خواهد شد. صدای جوانان را باید شنید، درد مردم را باید حس کرد. اگر در دنیای مزخرف سیاست، امکان جمعکردن مردم زیر یک سقف و چتر ممکن است، آنهم بهخاطر منافع فردی، جمعکردن مردم بر یک محور بهخاطر منافع کلان خود مردم بهصورت قطع، شدنی است.
کافی است نگاه سران، از بالا به پایین نباشد و مردم را مورد توجه قرار دهند و فرصتهای اندک باقیمانده را هدر ندهند.
لازم به تکرار میدانم که راه برونرفت از چالشهای فعلی که فراراه مردم ما قرار دارد، فقط تقویت بنیه اقتصادی آنها است. از تمام دلسوزان، تحصیلکردگان و آگاهان مردم میخواهم قدم پیش بگذارند و پیش از آنکه فرصتها به کلی از دست برود، کاری انجام دهند؛ اما نه کار فردی؛ چرا که حل مشکل جامعه با نگاه جامع و همهجانبه است که با کار گروهی و تیمی قابل حل است.
به امید روزی که همه به فکر هم باشیم.