جنگ و صلح افغانستان در قمار جمهوریخواهان
صلح امریکا با طالبان، یکی از همان مواردی است که باید از آن هراس داشت، ترسید، نگران عواقب و پیامدهایش بود و بیتاب و ناآرام، به آیندهای مبهم و تاریک چشم دوخت که نمیدانیم چه چیزی از آن بیرون خواهد آمد.
جنگ بد است و صلح خوب است؛ این قاعدهای بدیهی است که هیچ تردیدی در آن وجود ندارد؛ اما آنچه آن را نقض میکند این است که نه هر جنگی همیشه بد است و نه هر صلحی همواره خوب خواهد بود. مثلا برای شرکتهای عظیم تولید سلاح در امریکا جنگ یک موهب بزرگ و پولساز است که اگر نباشد، بازار آنها کساد میشود. به همین دلیل امریکا یا خود وارد جنگهای بزرگ میشود و یا با استفاده از راهبرد همسایههراسی، کوریای شمالی و جنوبی، چین و جاپان، هند و پاکستان، ایران و عربستان و… را در برابر همدیگر قرار میدهد تا با تحمیل سلطه خود بر یکی از طرفها تسلیحاتش را بفروشد.
از سوی دیگر میگویند امریکا بدون جنگ، امریکا نمیشود. جنگ عریانترین نمود قدرت سخت است که تولید آن به بازتولید قدرت برای طرف جنگافروز منجر میشود.
بنابراین، چنین جنگهایی برای جنگافروزان نه تنها بد نیستند؛ بلکه بسیار هم سودمند اند.
صلح نیز چنین کارکردی دارد. صلح امریکا با طالبان، یکی از همان مواردی است که باید از آن هراس داشت، ترسید، نگران عواقب و پیامدهایش بود و بیتاب و ناآرام، به آیندهای مبهم و تاریک چشم دوخت که نمیدانیم چه چیزی از آن بیرون خواهد آمد.
در حالی که طالبان بعد از نزدیک به سه دهه، تفنگهایشان را به نشانه شادی و پیروزی و فتح، رو به آسمان شلیک میکنند و مردم با نگاهی مثبت اما محتاطانه به صلح امریکا و طالبان مینگرند، سخنگفتن از پیامدهای نهچندان گوارای صلح شاید پیش از آنکه واقعی به نظر برسد، ناشی از ذهنیت افسونزده نویسنده و بدبینی مفرط او نسبت به رویدادها تحت تأثیر تئوری توطئه، تفسیر شود؛ با اینهمه، در فضایی که همه از صلح و پیامدهای مثبت و سازنده آن میگویند، شاید بد نباشد اندکی نسبت به عواقب و پیامدهای ناخواسته ناگوار آن هم هشدار دادهشود؛ البته نه برای ویرانکردن یک تحول امیدآفرین، که بهمنظور تقویت و توسعه و استحکام و استقرار آن در برابر موانع و چالشهای کاملا واقعی.
مطالب مرتبط:
- سرنوشت جمهوریت، زیر سایه امریکا و امارات
- توافق امریکا و طالبان و آخرین تلاش ارگ برای بقا
- مصالحه با طالبان مسلح؛ قمار بزرگ امریکا
- آیا صلح امریکایی به جنگ افغانی پایان میدهد؟
- صلح با طالبان؛ امریکا میماند یا میرود؟
برای درک بهتر این رویداد، بهتر است کمی به عقب بازگردیم؛ به زمانی که امریکا و همپیمانانش به افغانستان حمله نظامی کردند. جورج دبلیو بوش؛ رییس جمهوری وقت امریکا به مثابه یک جمهوریخواه اصیل و متعصب که عمیقا معتقد به جنگ بود در ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی به کنگره آن کشور از عزم خود برای پیشبرد «عملیات آزادی پایدار» بر ضد طالبان، القاعده و گروههای محلی هوادار آنها در افغانستان خبر داد. به دنبال آن، کماندوهای مجهز امریکایی و همپیمانانشان سوراخ به سوراخ، رد رهبران و جنگجویان فراری طالبان و القاعده را دنبال میکردند. رهبران امریکایی و سایر شرکای نظامی آنان، مدام از پایان همیشگی رژیم طالبان و استقرار یک نظم سیاسی نو مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک غربی سخن میگفتند.
در آن زمان، همه مردم افغانستان، شاید بسیار بیشتر از امروز که در قبال صلح امریکا و طابان واکنش نشان میدهند، از سقوط رژیم طالبان، ابراز شادمانی میکردند. افغانستان به سرعت گامهای تازه برای شروع یک فصل امیدبخش از آزادی و امنیت و رفاه و پیشرفت را برمیداشت. یک دولت موقت فراگیر و وسیعالبنیاد شکل گرفت، یک قانون اساسی مدون و مدرن، نوشته شد. نهادهای دموکراتیک و منتخب و مردمنهاد به سرعت شکل گرفتند و شاکله یک ساختار مدرن در بستر سنتی رژیمهای مستبد و سرکوبگر و در میان همسایگانی که غالبا با مردمسالاری و ارزشهای مترقی و مدرن فاصله داشتند، متولد شد.
افغانستان پس از سالها هرج و مرج و جنگ و بحران و تباهی و سیاهی، صاحب یک نیروی مسلح منظم و قانونمند شد. بساط گروههای شبه نظامی خودسر برچیده شد و نظم و آرامش مبتنی بر وفاداری به دولت مرکزی، گسترش یافت.
طالبان زیر رگبار سرکوب سربازان ضد تروریزم «متحدان استراتژیک» یا مردند و یا آب شدند و زیر زمین رفتند.
این شرایط اما دیری نپایید. طالبان بار دیگر بهطور معجزهآسایی احیا شدند، مردمسالاری و توسعه و رفاه در شعارهای غرب به مرور جای خود را به سرکوب تروریزم و استقرار امنیت و ثبات داد. دولت مرکزی ناتوان ظاهر شد. فساد تار و پود آن را از درون متلاشی کرد. انتخابات و مشارکت ملی به محاق رفت و زور و تزویر و تقلب، جای آن را گرفت. نیروهای مسلح آنگونه که انتظار میرفت، تقویت و تجهیز نشدند. فساد و سوء مدیریت هم به کمک این بیتوجهی آمد و قدرت و اراده و روحیه این نیروها را تحلیل برد. آزادیهای سیاسی و مدنی، روز به روز محدود و محدودتر شد و سرکوب سیاسی و انتحار نظامی، آزادی عمل شهروندان برای صیانت از تحولات ایجادشده را گرفت.
در نهایت، امریکا و همپیمانانش از بنیاد تغییر جهت دادند. جنگ با طالبان جای خود را به صلح با آن گروه داد و با سلب اعتبار از انتخابات، اینک افغانستان بار دیگر در آستانه یک پوستاندازی سیاسی و امنیتی تازه قرار گرفتهاست؛ در قمار یک جمهوریخواه اصیل و متعصب دیگر به نام دونالد ترامپ که تنها به منافع کوتاهمدت خود و مردماش میاندیشد و با ایفای نقش یک جمهوریخواه افغان- امریکایی به نام زلمی خلیلزاد که کسی در معادلات سیاسی و قومی داخل کشور، از او به عنوان چهرهای خوشنام و بیطرف یاد نمیکند.