طالبان فاتح جنگ یا طالبان تشنه صلح؟
اگر طالبان آنگونه که برخی موضعگیریهای سران آن گروه نشان داده، خود را «فاتح جنگ» بدانند و صلح را ناشی از نوعی استیصال و شکست جبهه مقابل در نظر آورند، در آنصورت، کار عمیقا دشوار خواهد شد؛ زیرا یک گروه فاتح به خود حق میدهد که همهچیز را از موضع قدرت و زور، تفسیر کند.
پس از امضای توافقنامه صلح با امریکا، سیگنالهای مثبت و امیدبخشی از اردوی طالبان، فرستاده میشود؛ اینکه آنها متعهد به تشکیل دولتی فراگیر اند که در آن هیچکس خود را محروم و خارج از سیستم، تصور نکند. اینکه زنان هم میتوانند در چارچوب قانون به فعالیتهای اجتماعی بپردازند و از موهبت آموزش، بهرهمند شوند. اینکه رسانههای همچنان از آزادیهای مشروع برخوردار خواهند بود. اینکه شهروندان و اقلیتهای قومی نه تنها سرکوب نمیشوند؛ بلکه در حدود قوانین، از حقوق انسانی و اساسیشان برخوردار خواهند شد. اینکه بساط تروریزم خشن و خونآشام فراملیتی از افغانستان برچیده میشود و رابطه سنتی طالبان با این جریانها گسسته خواهد شد و…
در یکی از امیدبخشترین رویدادها انس حقانی که از او به عنوان فرد شماره دوم شبکه مخوف حقانی یاد میشود، گفتهاست که «آرزو دارم به سراسر افغانستان با پاى پیاده بروم و با مردم دیدار کنم. تبلیغات منفى رسانهها ذهنیت مردم را نسبت به من تغییر داده است».
این بسیار مهم است که مهره شماره دوی یک شبکه هولناک که بازوی نظامی طالبان محسوب میشود و بر بنیاد گزارشها، عامل مرگبارترین حملهها و خشونتبارترین جنایتها در طول سالهای گذشته بوده، آرزو میکند در فضایی آکنده از صفا و صلح به سراسر افغانستان سفر کند و با مردم در ارتباط باشد.
آیا طالبان، به راستی پوست انداختهاند؟ آیا آنها از تفسیرهای خشک و خشن و تحکمآمیز و متصلبانه و ایدئولوژیک از دین و آموزههای دینی فاصله گرفتهاند و میخواهند بهشت را روی زمین بنیاد کنند و دیگر اقشار و اقوام را نیز در آن شریک و سهیم سازند؟
مطالب مرتبط:
- جنگ و صلح افغانستان در قمار جمهوریخواهان
- سرنوشت جمهوریت، زیر سایه امریکا و امارات
- توافق امریکا و طالبان و آخرین تلاش ارگ برای بقا
- مصالحه با طالبان مسلح؛ قمار بزرگ امریکا
- آیا صلح امریکایی به جنگ افغانی پایان میدهد؟
- صلح با طالبان؛ امریکا میماند یا میرود؟
واقعیت این است که برای تغییر تصورات تاریک و ترسناک مردم از طالبان، هنوز زمان زیادی لازم است. آنها تنها یک هفته است که «کاهش خشونت» را تجربه کردهاند. این رویداد در مقایسه با نزدیک به سه دهه خشونت و جنایت و قتل عام و سربریدن و آدمربایی و بمبگذاریهای مرگبار کنار جادهای و اعدام و انهدام و انتحار و انفجار، هرگز کافی نیست. مردم اگرچه ممکن است نسبت به آمدن صلح، محتاطانه خوشبین باشند؛ اما هرگز نمیتوانند زخمها و ضجههای جگرخراشی را که دشنههای بیرحم طالبان و شبکه حقانی و همپیمانان فراملیتی آنها از دیگر نقاط جهان بر این ملت، تحمیل کردهاند، به سادگی فراموش کنند و از درد و رنج و مصیبت ناشی از آن دوران سراسر سیاهی و تباهی، فاصله بگیرند. طالبان و متحدانشان نیز برای نیل به این هدف، هنوز هیچ کاری نکردهاند. نمایش چهرههای پاک و آراسته و آرام و صلحجویی که به سادگی با خبرنگاران بیحجاب خارجی، مصاحبه میکنند و با صبوری و شکیبایی به صریحترین پرسشها پاسخ میدهند، برای این مهم، کافی نیست. مردم منتظر دیدن روزی هستند که جنگ برای همیشه پایان یافتهباشد، منتظر مشاهده خمیازه تفنگها، رَستن از زنجیرها و رُستن گل در گلولهها. و همه اینها بستگی به عمل و تعهد واقعی طالبان به صلح و پیامدهای آن دارد.
یکی دیگر از واقعیتها این است که هیچکس نمیداند که پیامدهای رسمی و غیر رسمی توافقی که امضا شده، چه خواهد بود. اگر طالبان آنگونه که برخی موضعگیریهای سران آن گروه نشان داده، خود را «فاتح جنگ» بدانند و صلح را ناشی از نوعی استیصال و شکست جبهه مقابل در نظر آورند، در آنصورت، کار عمیقا دشوار خواهد شد؛ زیرا یک گروه فاتح به خود حق میدهد که همهچیز را از موضع قدرت و زور، تفسیر کند و قوانین و فرامین رهبران آن برای اداره امور کشور و حل مسایل بنیادین و پرچالش جامعه پیچیده افغانستان نیز با تکیه بر غرور ناشی از فتح جنگ و شکست دشمن، صادر و اعمال خواهد شد.
طالبان اگر همچنان سعی کنند که به مثابه یک جریان فاتح جنگ، وارد معادلات صلح شوند و نه گروهی که پس از سه دهه جنگ، اکنون تشنه آرامش و آشتی است، به نظر نمیرسد تغییر زیادی در وضعیت ناگوار جاری به وجود بیاید.
نگرانی دیگر، اقناع هزاران شبه نظامی جهادی است که در آرزوی بهشت، کمربند «جهاد» بستهاند و راهی جبهههای دشوار نبرد شدهاند. رهبران طالبان حتی اگر خود به صلح باور داشتهباشند و به پیامدهای آن متعهد بمانند، چگونه میتوانند ملیشههای جنگافروز شان را برای پذیرش این نظم نو، قناعت دهند؛ آنهایی که تاکنون هیچ منطق دیگری جز جنگ بر ذهن و ضمیرشان نقش نبستهاست؟ بر بنیاد آموزههای اصولی مدارس دیوبندی، یک طالب واقعی اگر کشته شود به «باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور» میرسد و اگر زنده بماند و دشمن را بکشد «غازی» خواهد بود. اکنون که توافقنامه صلح امضا شده، غازیان آیا میتوانند بپذیرند که با دشمنانشان در خانه مشترکی به نام افغانستان، زندگی آرام و بدون جنگ داشتهباشند؟!