۷ و ۸ ثور؛ شکست تلخ ایدئولوژی‌ها

دو رویداد تاریخی ۷ ثور ۱۳۵۷ و ۸ ثور ۱۳۷۱ با توجه به شعارها،‌ آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول ایدئولوژیک، پیامدها‌ و عواقب گوناگونی که برای طیف‌های مختلف به همراه داشته‌، همچنان مخالفان و موافقان پرشماری در افغانستان دارند.blank

در ابتدای پیروزی مجاهدین و فروپاشی رژیم کمونیستی شاید این‌‌گونه نبود؛ زیرا فضای سیاسی و اجتماعی کشور به سود جریان‌های جهادی بود. مردم شادمان، پیروزی «انقلاب» بر دولت «کودتا» را جشن می‌گرفتند و یاد و نام شهدایی که در مسیر مبارزه، قربانی شده‌بودند را گرامی می‌داشتند.

بعدا وقتی مجاهدین، درگیر یک جنگ جدی قدرت شدند، ابرقدرت‌های بزرگ، افغانستان پساشوروی را به حال خود واگذاشتند و کشورهای همسایه، درگیر تضاد منافع و حمایت هدفمند از جنبش‌های جهادی درگیر شدند، مردم مثل همیشه، قربانی شدند. جنایت‌هایی که در دوران جنگ‌های داخلی انجام شد، نه تنها اجازه نداد تا مردم کابوس‌های هولناک ناشی از سرکوب و کشتار فاجعه‌بار کمونیست‌ها را فراموش کنند و زخم‌های عمیق به‌جا مانده از آن جنایات، اندکی التیام پیدا کند؛ بلکه زخم‌های تازه‌ای پدید آمد، خون‌های بیش‌تری ریخته‌ شد، گورهای جدیدی دهان باز کردند و کابل پایتخت به قلب خونبارترین نبردها برای دست‌یابی به قدرت میان جهادگرانی بدل شد که هیچ برنامه‌ای برای مدیریت و دولت‌سازی و عبور از دوران جنگ نداشتند.

این وضعیت، سبب شد تا مردم از مجاهدین نیز فاصله بگیرند. برای گروهی از مردم، شرایط حتی به اندازه‌ای حاد و غیر قابل تحمل شد که سخنرانی‌های اغواگرانه و سیاست‌های تنش‌زدایانه داکتر نجیب‌الله در اواخر دوران زمام‌داری‌اش آرزویی نوستالژیک شده‌بود و آنان نجیب را که روزگاری به دلیل رهبری دستگاه مخوف «خاد» و جنایت‌‌هایی که مرتکب شده‌بود، نکوهش می‌کردند، آشکارا و بی‌محابا می‌ستودند و با ترجیح او بر رهبرانی با ظاهر موجه و مذهبی مجاهدین، آرزوی بازگشت‌اش را می‌کردند.

مجاهدین هم مانند کمونیست‌ها در ابتدای امر، مبنای مبارزه شان را بر بنیاد آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول مورد نظر اسلام بنا کرده‌بودند. آن‌ها می‌خواستند افغانستان را از سلطه اشغالگران شوروی و کمونیست‌های وطنی پاک کنند و به جای آن یک «دولت اسلامی» برپا دارند.

با این‌همه در نهایت، وقتی کمونیست‌ها رفتند و جنگ قدرت آغاز شد، نخستین چیزی که فراموش و قربانی شد، اصول و آرمان‌های اسلام برای نظام سیاسی و دولت‌داری بود.

رهبران جهادی که هرکدام از مراکز فرهنگی و آموزشی دینی بزرگ در منطقه برخاسته بودند و وجاهت، مشروعیت و کاریزمای مذهبی ویژه‌ای داشتند، در کمال شگفتی درگیر نبردی ویرانگر و مرگبار برای ریاست و قدرت شدند.

این امر، زمینه‌ساز ظهور یک گروه افراطی دیگر به نام طالبان شد. درباره نحوه، هدف و غایت ظهور و حضور طالبان و دست‌های پیدا و پنهان در ایجاد این پروژه، حرف‌های زیادی وجود دارد؛ اما در این‌جا بدون پرداختن به موارد دیگر، می‌توان گفت که ظهور طالبان –دست کم در سطوح پایین- نوعی واکنش اجتماعی و مذهبی به اعمال و رفتارهای رهبران جهادی مدعی اسلام و مسلمانی بود. طالبان آمدند تا «گروه‌های شر و فساد» را براندازند و خود، مدیریت پروژه تشکیل دولت «اسلامی» را بر عهده بگیرند.

با این وجود، بازهم باید تأکید کرد که این امر، تنها در سطوح پایین، قابل بررسی است؛ اما فراتر از آن، طالبان یک پروژه خارجی برای به کرسی نشاندن اهداف استراتژیک کشورهای همسایه، منطقه و قدرت‌های بین‌المللی در افغانستان بود که وضعیت کنونی و افق‌های‌ تعیین‌شده برای «صلح» در آینده نیز ادامه همان پروژه محسوب می‌شود.

با این حال، انکار نمی‌توان کرد که بسیاری از کسانی که در ابتدا به طالبان پیوستند یا از آن حمایت کردند، افرادی بودند که هنوز دل در گرو «آرمان مقدس» تشکیل دولت «اسلامی» در افغانستان داشتند؛ اما از مجاهدین ناامید شده‌بودند و آرما‌ن‌ شان را در آیینه طالبان می‌دیدند.

طالبان هم در نهایت در تحقق رویای دولت یا «امارت اسلامی» ناکام ماندند و سرنگون شدند.

اما آن‌چه این‌جا اهمیت دارد، شکست تلخ دو ایدئولوژی چپ و راست است که در ۷ و ۸ ثور رقم خورد. این‌که چرا این اتفاق رخ داد، جای بحث بسیار دارد؛ اما آنچه عجالتا می‌توان گفت این است که ایدئولوژ‌ی‌ها قادر به دولت‌سازی نیستند؛ زیرا با رویکردهای حماسی و انقلابی و افراطی به مبارزه، برنامه‌ای برای دوران ثبات و استقرار و نهاد ندارند و راه عبور از «جهاد» به «نهاد»، «نهضت» به «دولت» را نمی‌دانند. ایدئولوژی‌زدگان برای جنگ ساخته‌ شده‌اند، آن‌ها طرحی برای صلح و برنامه‌ای برای مدیریت ندارند.

مطالب مرتبط