داعش در افغانستان؛ جنایتهای بیمکافات
«داعش در افغانستان، شکست خوردهاست»، این ترجیعبند تکراری بارها از سوی دستگاههای امنیتی، مقامهای سیاسی، سازمانهای استخباراتی و قوای نظامی داخلی و خارجی، مطرح شدهاست؛ اما نیرویی که «شکست خورده» و نابود شده، چگونه همهروزه، ترور میکند، بمب کار میگذارد، حملههای مسلحانه را سازماندهی میکند، در مناطق دنج از شمال و جنوب و شرق تا غرب، مشغول فعالیت و هستهگذاری و انتقال و استقرار و جابهجایی و آموزش است؟رهبران تراز اول داعش اکنون در بند دولت قرار دارند، صدها جنگجوی آن گروه، تسلیم، دستگیر و زندانی شدهاند، برخی پایگاهها و مراکز استقرار آن در شرق کشور، منهدم شده و سیطره سرزمینی آن، تقریبا از میان رفتهاست؛ اما ماشین ترور و کشتار داعش همچنان فعال است.
پاسخ این معما چیست؟ معمایی که با هر حملهای که به داعش نسبت داده میشود، تجدید میشود و جدیت پیدا میکند.
نکته دیگر اینکه چرا گروهی که همچنان به کشتار و خشونت و جنایت و ترور و وحشت میپرازد، هزینه عملکردش را نه در میدانهای نبرد و نه در برابر دادگاههای عدالت و قانون میپردازد؟
در خصوص معمای اول، گاهی به نظر میرسد که داعش نیرویی خارج از دایره پوشش مدار امنیت افغانستان است؛ به گونهای که دست هیچکس به آن نمیرسد. از این منظر، داعش یک نیروی اهریمنی ناپیدا و پنهانکار و مخوف است که به یکباره سر برمیآورد، شمار زیادی را به فجیعترین شیوه ممکن میکشد و بعد بدون آنکه ردی از خود به جا بگذارد، ناپدید میشود.
بر این اساس، وقتی مسئولیت یک حمله مرگبار به داعش نسبت داده میشود، دیگر هیچکس خواستار اجرای عدالت نمیشود؛ زیرا این قاعده نانوشته، پذیرفته شده که داعش قابل پیگرد نیست، جا و مکان ندارد، در قبال نظم و قانون، پاسخگو نیست و از همه مهمتر اینکه کشتار و ترور و وحشت و جنایت، ماهیت ذاتی آن گروه است.
این در حالی است که در واقعیت امر، اینگونه نیست. همانطور که اشاره شد، رهبران و فرماندهان تراز اول به علاوه صدها جنگجو به همراه اعضای خانواده شان در اسارت دولت افغانستان هستند. دولت میتواند پس از هر جنایت، گروهی از این افراد را به دادگاه بکشاند و به جرم ارتکاب جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت و اقدام علیه امنیت ملی و براندازی دولت، آنان را مورد پیگرد کیفری قرار دهد و مجازات کند. هریک از این جرایم میتواند احکام سنگینی را برای عوامل آن به همراه آورد؛ ضمن آنکه با اجرای عدالت، نوعی پشتیبانی از قربانیان جنایات تروریستی به عمل میآید، به مهندسان، حامیان، طراحان و برنامهریزان، مدیران و فرماندهان و حتی جنگافروزان دونپایه آن گروه، این پیام نیرومند منتقل میشود که از این پس، جنایتهایشان بیمکافات نمیماند و در برابر قانون و عدالت، پاسخگو خواهند بود.
با اینهمه هیچیک از این اتفاقات نمیافتد و ماشین کشتار داعش نیز روز به روز، قویتر و گستاختر میشود.
پرسش دوم هم ناظر به واکنش دولت به عنوان کفیل و وکیل سرنوشت مردم، و حامی حقوق و نگهبان جان و مال آنهاست. دولت باید پاسخ بدهد که چرا داعش، هزینه جنایتهای فجیعاش را در دادگاههای عدالت نمیپردازد. چرا از سرنوشت صدها رهبر و فرمانده و جنگجوی داعش، هیچ اطلاعی در دست نیست. چرا قانون در قبال داعشیها مسکوت و معلق نگه داشته شدهاست.
مطالب مرتبط:
- داعش در مرز تاجیکستان، سایه ترس بر آسیای مرکزی
- چرا پاکستان، رهبر داعش را میخواهد؟
- افغانستان و قطع شریانهای تأمین مالی داعش
- داعش احیا میشود؟
- ۲۰۲۰؛ دهه داعش در افغانستان؟
یکی دیگر از مسایل، یگانگی ریشههای داعش با طالبان است. گفته میشود طالبان به دلیل صلح و آینده سیاسی آن گروه، اعمال تروریستی و کشتارهای تکاندهندهاش را بر عهده داعش میگذارد. منابع امنیتی و استخباراتی دولت، مدعی هستند که در پشت پرده، داعش و طالبان و شبکه حقانی به ریشههای مشترکی میرسند. ظاهرا در این زمینه، سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی منطقه هم وسیعا دخالت دارند.
یک باور دیگر هم وجود دارد که در پی حمله بر مراسم سالگرد ترور عبدالعلی مزاری؛ بنیانگذار حزب وحدت اسلامی در غرب کابل، بیشتر از پیش قوت گرفت، و آن دخالت دستهای دروندولتی یا «تروریستهای درون نظام» در حوادث مرگبار، ترورهای مبهم و حملات سیاسی- استخباراتی است که به نام داعش انجام میشود. مشخصا محمد محقق، این ادعا را مطرح کرد و تحقیق مجلس نمایندگان هم به نتایج نسبتا نزدیکی در این باره رسید.
افزون بر این موارد، رقابتهای استراتژیک قدرتهای بزرگ هم داعش را به ابزاری در خدمت یک قطب قدرت علیه دیگری تبدیل کرده و این امر هم مانع از نابودی و شکست کامل آن گروه و مجازات عادلانه رهبران و جنگجویانش شدهاست.
به این ترتیب، به نظر میرسد که مجموعه این عوامل، داعش را در افغانستان به نیروی اهریمنی مخوف و مرگباری تبدیل کرده که مرتکب جنایت میشود، بیآنکه متحمل مکافات شود.