چرا از مواجهه انتقادی با تاریخ می‌ترسیم؟

قول مشهوری وجود دارد که می‌گوید: تاریخ را فاتحان می‌نویسند؛ از این منظر، هیچ روایت پالوده‌ای از تاریخ که آیینه‌گردان بی‌چون و چند رویدادهای واقعی و حقایق تاریخی باشد، وجود ندارد. این قاعده به ویژه درباره تاریخ ملوک و سرگذشت سلاطین و پادشاهان بیش از هر مورد دیگری صادق است. تاریخ معاصر افغانستان نیز تاریخ فاتحانه و روایت رسمی و شاید در مواردی بسیار، وارونه از واقعیت باشد که از سوی کاتبان دربار و طبق میل و اراده مستقیم شاه/ سلطان نوشته شده‌است.blankاز سوی دیگر، تاریخ‌نگاران نیز ربات‌های بی‌اراده و برخوردار از هوش مصنوعی نبوده‌اند که بدون دخالت حب و بغض شخصی، قومی، مذهبی و… خود دست به تدوین تاریخ زده‌باشند و واقعیت‌های تاریخی را آن‌گونه که رخ داده، و نه آن‌طور که باید رخ می‌داد، بازتاب داده باشند.

با وجود همه این‌ها حتی از  برگ‌های آشفته این تاریخ تاریک و پرابهام نیز می‌توان واقعیت‌هایی را استنباط و حقایقی را کشف و افشا کرد که راه ما به سمت بازخوانی پرونده گذشته را هموارتر می‌کند؛ اما لازمه این امر، مواجهه انتقادی با تاریخ است؛ مواجهه‌ای که به نظر می‌رسد هنوز مهیای آن نشده‌ایم و واکنش‌های تند ابرازشده به سخنان بحث‌برانگیز اخیر سرور دانش، این مدعا را تأیید می‌کند.

سرور دانش؛ معاون دوم ریاست جمهوری گفته‌است که «امارت نظامی است متکی بر اراده یک فرد و بدون رأی و حتی بدون رضایت عامه مردم. این نظام با یک نظام کاملا استبدادی و دیکتاتوری هیچ فرقی ندارد.»

آقای دانش همچنین افزوده که «نظام طالبانی با سلطنت سدوزایی و محمدزایی که به نام امارت یا سلطنت از ۱۷۴۷ (۱۱۲۶ش) تا ۱۹۷۸ (۱۳۵۷ش) به مدت بیش از ۲۳۰ سال بر افغانستان حکومت کردند، از نگاه روح و محتوا هیچ تفاوتی ندارد.»

آقای دانش گفت که در آن نظام‌ها هم «یک گروه کوچک از یک قبیله به صورت موروثی و با استبداد و دیکتاتوری بر افغانستان حکومت کردند، در نظام امارت نیز حکومت یک فرد به طور مادام‌العمر بر سرنوشت یک ملت مطرح است، بدون رعایت حقوق اساسی شهروندان و آزادی‌های عمومی و حتی قانون اساسی.»

او نظام امارت را که مؤسس آن طالبان است «یک نظام فراقانونی، نامحدود و مطلقه» خواند.

پیش از هر چیزی باید تصریح کرد که هدف از این نوشته، دفاع از سرور دانش و کارنامه چندساله او به عنوان معاون دوم ریاست جمهوری نیست. بدون شک، یکی از کسانی که باید مورد نقد قرار بگیرد، خود آقای دانش است؛ اما سخنرانی اخیر او در بامیان، از این منظر که شروعی ضروری برای مواجهه انتقادی با تاریخ معاصر محسوب می‌شود، ستودنی و قابل دفاع است.

از تاریخ نباید ترسید؛ تاریخ، مقدس نیست، شاهان و سلاطین پیشین نیز هیچیک «ظل‌الله» و «قبله عالم» و «خلیفه بلافصل خدا در زمین» نبودند. آن‌ها همگی انسان بودند، خطا می‌کردند و مرتکب جنایت‌های فجیع و هولناکی می‌شدند. بسیاری از آنان از جمله احمدشاه درانی که از او به عنوان پایه‌گذار افغانستان امروز یاد می‌شود، در برخورد با معارضان و معترضان و منتقدانش، بسیار خشن و خونین عمل می‌کردند. ماجرای زیر پای پیل افکندن سه تن از مخالفان پادشاهی احمدشاه درانی در حضور خود او، بخشی از تاریخ شرم‌آور افغانستان است که باید بی‌پروا مورد بازخوانی و نقد قرار بگیرد.

پس از درانی‌ها، سلطه سدوزایی‌ها و محمدزایی‌ها هم مشحون از تجربه‌های تلخ و تکان‌دهنده از حاکمیت و سلطه سرکوبگرانه شاهان و سلاطین ستم‌گر و خودکامه و قوم‌گرا و فاسد و اغلب بسیار بی‌سواد است.

بر این اساس، تاریخ را باید با چشمان باز بخوانیم، شاهان و سلاطین پیشین را از هاله تقدس بیرون بیاوریم و در معرض مقیاس بی‌پروای نقد قرار دهیم. این تنها راه عبور ما از گذشته‌ای است که فصل‌های پرشماری از آن، هرگز برای هیچیک از ما قابل افتخار نیست و نمی‌توانیم با چشم‌های بسته و بر بنیاد مصلحت‌های برساخته و برخاسته از تفکرات قشری و قالبی قبیله‌ای، کهنه‌کتاب تاریخ را کنار بگذاریم؛ ولی همزمان خود را معتقد به جمهوریت، متعهد به ایجاد صلح، و منادی وحدت و همگرایی ملی بدانیم.

حتی برای آن‌که این قاعده فراگیر شود تا مجبور نباشیم تاریخ را بار دیگر تجربه کنیم، این رویکرد بی‌محابای نقد را باید به رهبران و شخصیت‌های تاریخ چند‌ده ساله اخیر نیز تعمیم داد و قهرمان‌های قومی را که هرکدام به سهم خود، بخشی از مصایب امروز مردم افغانستان به رویکردها و کارکردهای آنان مربوط می‌شود، بی‌رحمانه به نقد کشید و به این ترتیب، تاریخ پیشین را به بستری برای ایجاد صلحی عادلانه در آینده تبدیل کرد.

 

 

 

مطالب مرتبط