در ستایش ترامپ
به نظر میرسد که مأموریت دونالد ترامپ در رأس هرم رهبری قدرتمندترین کشور جهان رو به پایان است. به این ترتیب ترامپ به پایان یک دوران نزدیک میشود؛ اما آنچه او شروع کرد، نه تنها پایان نخواهد یافت؛ بلکه پیشبینی میشود که قدرتمندتر از همیشه، معادلات و مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امریکا و جهان را به چالش بکشد و نظم جهانی موجود را مختل کند.ترامپ نمونهای اعلا، عریان، بیپیرایه و شاید بیبدیل از سیاست مدرن است؛ سیاستی که در آن اخلاق هیچ جایگاهی ندارد، فساد و زشتی و تباهی، اجتنابناپذیر است و بقا و دوام آن را توجیه و تضمین میکند و از درون، به نحو غیر قابل تحملی بیرحم و سرکوبگر است.
ترامپ آمد تا به جهانیان نشان دهد که آنچه آنها پشت پیرایههای پرزرق و برق سیاست مدرن، از ورای ریاکاریهای مشمئزکننده اهالی سیاست میبینند، هیچ ریشهای در واقعیت ندارد. او سیاستمدار نبود و به همین دلیل، نمیخواست یا نمیتوانست با استفاده از رنگ و ریا و دروغ و دوگانهرفتاری، زشتیهای فاجعهبار سیاست را پنهان کند و از آن چهرهای لطیف و آراسته و قابل تحمل به نمایش بگذارد.
زبان صریح و گزنده و ادبیات کوچهبازاری، عامیانه و اغلب فاقد آرایههای دیپلماتیک ترامپ برای بسیاری از اهالی سیاست و آنهایی که به نحوی درگیر آن هستند، مضحک بود؛ اما ترامپ به عنوان نمونه کامل زشتیهای زننده سیاست مدرن، بیاعتنا به این واکنشها به کارش ادامه داد تا به عوام امریکا و جهان بفهماند که همهچیز در سیاست جدید به همین اندازه، زشت و نفرتانگیز و مضحک است.
او حتی نسبت به نزدیکترین متحدان امریکا که سالهای پس از جنگ دوم، شرکای سنتی و استراتژیک واشنگتن و بخشی از قلمرو سیطره هژمونیک امریکا بر جهان محسوب میشدند نیز هیچگاه تظاهر به دوستی و اتحاد نکرد. اعراب را رسما و علنا «دوشید» و این کار را با شوق و ولع و بیرحمی عریان و فراوان انجام داد. عربها را به گونهای در خدمت اهداف و منافع ایالات متحده قرار داد که حتی داغ ننگ عادیسازی رابطه با رژیم اسراییل را نیز بر پیشانی آنها حک کرد. او این کار را در شرایطی انجام داد که حتی در میتینگهای رسمی و گفتگوهای رسانهایاش شاهان سرسپرده عرب را به باد استهزا میگرفت.
اسراییل را بیش از هر رییس جمهوری دیگری در تاریخ امریکا قدرت بخشید. سرزمینهای اشغالی آن رژیم را توسعه داد. روند صلح خاور میانه را برای همیشه کنار گذاشت و در برابر، با تحمیل «معامله قرن» بر اعراب، آنها را بدون دریافت هیچ تضمین یا امتیازی به عادیسازی رابطه با رژیم تلآویو مجبور کرد تا اسراییل بدون نیاز به عقبنشینی از مواضع و سرزمینهای اشغالشده، سلطه و سروری خود بر اعراب و خاور میانه را حفظ کند و توسعه دهد.
ناتو را بارها سازمان منسوخ و حربهای کهنه و از کارافتاده خواند و قدرتهای اروپایی عضو این سازمان را تحت فشار گذاشت تا سهم بیشتری در تأمین مالی آن بر عهده بگیرند. با اروپا وارد یک جنگ تجاری بزرگ شد.
نبرد با چین را به سوداگردانهترین شیوه ممکن، وارد عرصهای جدید کرد. با ایران به همان صورتی رفتار کرد که اسراییل و اعراب انتظار داشتند. حتی جاپان و کوریای جنوبی را تهدید کرد که باید هزینه استقرار پایگاهها و نظامیان امریکایی را بپردازند؛ همان کاری که با آلمان کرد. عراق و افغانستان را نیز در میانه بحرانهای عمیق و پایدار که عمدتا معلول دخالت و اشغال نظامی امریکا بوده، تنها گذاشت و معامله با آنها را بر اساس منافع یکجانبه اقتصادی کشورش تنظیم کرد.
او حتی از پیمانها و سازمانهای بینالمللی که به عنوان بخشی از لوازم ابرقدرتبودن امریکا حضور ایالات متحده در آنها متضمن پرداخت مبالغ قابل توجهی پول بود، به طور یکجانبه خارج شد که آخرین آن، خروج از پیمان اقلیمی پاریس بود که در روز انتخابات آن را ترک کرد؛ زیرا به نظر او، به صنایع عمده امریکا به بهانه تولید گازهای گلخانهای آسیب میزد.
اغلب این رویکردها دغدغههای همیشگی بسیاری از رهبران پیشین امریکا و هر کشور دیگر بوده و خواهد بود؛ اما ماهیت ریاکارانه سیاست مدرن، مانع از ابراز و اجرای عریان و بیپرده این رویکردهای غالبا زشت، فاجعهبار، مداخلهجویانه، سرکوبگرانه، سلطهطلبانه و استعماری میشود؛ اما ترامپ چون خود نماد کامل و تمامعیار وقاحت بیپرده دیپلماسی فاقد اخلاق جدید است، بیهیچ اعتنایی به واکنش رسانههای جریان اصلی، اقبال یا امتناع افکار عمومی، سرخوردگی، ناامیدی و بیاعتمادی شرکا و متحدان امریکا، و اعتراضات گسترده مخالفانش در امریکا و سراسر جهان، این موارد را بیپروا به اجرا گذاشت؛ چون تصور میکرد کاری که او میکند درست است.
البته این امر، یک دلیل دیگر هم داشت و آن خودشیفتگی بیمارگونه و اقتدارگرایی مهارناپذیر و نامحدودی کسی بود که به دیدگاههای مشاوران، وزرا، درجهداران نظامی و رهبران فرزانه دیگر کشورها هیچ اعتنا و توجهی نداشت و خود را محور جاودانه حق و باطل، و معیاری با اعتبار برای سیاستهای درست میدانست.
با اینهمه با رفتن ترامپ، میراث او از میان نمیرود. او موج افراطگرایی، تنش، تضاد و قطبیگری قومی و نژادی، آنارشیزم، مرکزگریزی، پوپولیزم و عوامزدگی، مهاجرتستیزی، ملیگرایی افراطی و دیگر جنبشهای بدنام و هنجارشکن را با قدرتی چندبرابر در امریکا و جهان تقویت کرد و پیشبینی میشود که توده عوام برای شکستن طلسم سیطره سیاستمداران ریاکار، و رهایی از ماهیت مبتنی بر تزویر و ریای سیاست مدرن، در سالهای پیش رو در امریکا و اروپا و دیگر کشورهای جهان، به امثال او، اقبال بیشتری نشان دهد.
ترامپ واقعاً ساست مدار بدون ترس وحیا داخل محرکه میدان شد وچهره اصلی سیاست مداران امریکائی را به تمام جهانیان وجوانانیکه خود شیفته سیاست بازی های امریکا بودن بیدار ساخت.