چشمانداز صلح افغانستان در شعاع تقابل شرق و غرب
با توافق روی سازوکار پیشبرد مذاکرات و اصول حل اختلاف، یک گام مهم در روند دوحه برداشته شده و انتظار همه طرفها این است که پس از این تحول که به حدود سه ماه بنبست پایان داد، خطر شکست مذاکرات به حداقل ممکن، کاهش یابد و گامهای جدیتری برای رسیدن به توافقی روی آتشبس و تعریف یک ساختار سیاسی برداشته شود. با این حال، توافق روی سازوکار پیشبرد مذاکرات، تنها بستر گفتگوها را فراهم میکند و لزوما نتایج مثبت و موفقیتآمیز آن را تضمین نمیکند. بنابراین، هنوز دشواریهای بسیار بزرگی باقی مانده و اقدامات فراوان دیگری لازم است تا مذاکرات به یک توافق جامع و فراگیر بیانجامد و پس از آن هم تعهد، نظارت و صداقت کافی، لازم است تا توافقات به دست آمده، اجرایی شود.با این حساب، این روند هنوز در ابتدای راه است و تنها با خوشبینی میتوان آرزو کرد که به نتیجهای کامل و قطعی برای صلح برسد؛ زیرا ۴۰ سال جنگ، به انباشت نفرت و تعمیق فاصله میان طرفهای متخاصم منجر شده که زدودن آن در کوتاه مدت، ناممکن به نظر میرسد. جابهجایی قدرت در امریکا هم بدون شک روی چشمانداز این روند تأثیر میگذارد؛ اگرچه بعید به نظر میرسد که بایدن این روند را به مثابه میراث ترامپ به طور کامل، متوقف کند.
از سوی دیگر، منافع مشروع قدرتهایی مانند روسیه و چین، دخالتها و جنگ نیابتی همسایگان افغانستان و اهداف هژمونیک پاکستان هم از دیگر مسایلی است که معادلات صلح و جنگ افغانستان را پیچیده میسازد و رسیدن به توافق در آینده نزدیک را دشوار مینماید.
تأثیر خشونتها بر روند صلح
تشدید خشونتها و عملیات تروریستی منسوب به طالبان به ویژه پس از آنکه دولت کابل تحت فشار امریکا مجبور به آزادی ۵ هزار زندانی طالبان شد، به میزان زیادی در شکلگیری بنبست در مذاکرات، نقش داشت. دولت با استناد به این خشونتها طالبان را به عدم تعهد در روند صلح متهم کرد و مدعی شد که مردم افغانستان اعتماد خود را به این روند از دست دادهاند. طالبان هم بدون اشاره به خشونتها دولت را متهم کردند که عمدا در مسیر صلح مانع ایجاد میکند و به باور تحلیلگران نزدیک به طالبان، مانعتراشی دولت و خریدن زمان برای اتمام دوره ترامپ و آغاز حکومت بایدن در امریکا طالبان را مجبور به افزایش خشونت به مثابه یک اهرم فشار سنگین بر دولت کردهاست.
با این حال، پیشبینی میشود که طی روزهای آینده، از حجم خشونتها کاسته شود؛ خشونتهایی که در پی سفر اخیر عمران خان به کابل و به دنبال آن، انتشار خبرهای غیر رسمی مبنی بر توافق طرفها بر طرزالعمل مذاکرات که با سفر پمپئو به دوحه رخ داد، خشونتها به طور ملموسی کمتر شدهاست.
حمله بر دیپلماتهای روس؛ پیامها و پیامدها
نقش فعال روسیه در روند صلح افغانستان و برقراری ارتباط نزدیک مسکو با طالبان به مثابه یک واقعیت انکارناپذیر در معادلات سیاسی و امنیتی افغانستان، و مهمتر از همه اینها بازگشت روسیه به عنوان یک نیروی نقشآفرین در مناسبات بینالمللی، خواب قدرتهای غربی را آشفته کرده و از همان ابتدا موجب ناخشنودی غرب و محافل غربی در داخل افغانستان بوده است. دولت کابل هم که عمیقا زیر نفوذ غرب قرار دارد، در نشست اول مسکو شرکت نکرد و در نشست دوم هم یک نماینده دونپایه را از شورای بیصلاحیت صلح فرستاد. غرب هم تقریبا واکنش مشابهی نشان داد. این به معنای آن است که حذف مسکو به عنوان یک بازیگر بزرگ از روند صلح افغانستان مورد حمایت مستقیم غرب است و کابل هم ناگزیر است با این رویکرد همراهی کند.
از این منظر، حمله بر دیپلماتهای روس در کابل، یک پیام نمادین و پیامدهای راهبردی دارد. از نظر نمادین، این حمله حامل این پیام است که روسیه مسیر امن و مطمئنی برای بازگشت به معادلات سیاسی افغانستان ندارد؛ زیرا دشمنان مسکو چنین اجازهای نمی دهند. به لحاظ راهبردی هم دشمنان روسیه تلاش میکنند با انجام این حمله، هزینههای مسکو برای حضور در تحولات افغانستان را بالا ببرند تا سلطه یکجانبه و انحصاری خود را به عنوان تنها بازیگر نقشآفرین در این عرصه، تثبیت کرده و استحکام بخشند.
در این زمینه باید تحقیقات جدی و مستقل صورت بگیرد و سرنخهایی به دست بیاید؛ موضوعی که در فضای سیاسی و امنیتی آشفته افغانستان، بسیار دور از امکان به نظر میرسد. با این حال، سازمانهای اطلاعاتی غربی در کنار متحدان منطقهای و عوامل داخلی خود در سالهای گذشته در افغانستان به طور گسترده، فعال بودهاند و در موارد مشابه، دست به اقدامات شبه تروریستی زدهاند. بنابراین، حمله مورد اشاره بر دیپلماتهای روسی هم نمیتواند متهمی جز سازمانهای اطلاعاتی غرب و حلقات منطقهای و داخلی وابسته به آنها داشته باشد؛ مگر آنکه خلافش ثابت شود.
بدون شک یکی از اهداف این حمله، ایجاد فاصله و ضربهزدن به اعتمادی است که میان مسکو و طالبان، شکل گرفتهاست. با توجه به اینکه در حال حاضر، هر حملهای که در افغانستان رخ میدهد بلافاصله به طالبان نسبت داده میشود، برای سازماندهندگان آن بسیار ساده است که طالبان را مسئول حمله بر دیپلماتهای روس معرفی کنند؛ اما تصور نمیشود که مسکو هم اعتقاد مشابهی داشته باشد؛ زیرا طالبان هیچ نفعی در ضربهزدن به روابط خود با روسیه ندارند. آنها در شرایط کنونی به روسیه به عنوان یکی از چند قطب قدرت در جهان نیاز دارند و نسبت به اهمیت نقش و جایگاه استراتژیک مسکو در معادلات منطقه ای و بین المللی به خوبی آگاه اند. پس این حمله، از سوی دشمنان روسیه به منظور تخریب روابط مسکو با طالبان صورت گرفته و متهم ردیف اول آن، سازمانهای استخباراتی غربی هستند.