طغیان ترامپیستها؛ «غرب وحشی» احیا میشود؟
مارکو روبیو؛ سناتور اهل فلوریدا در واکنش به شورش هواداران ترامپ در واشنگتن گفت او در میان کسانی بزرگ شده که به امریکا مهاجرت کردهاند؛ چون اوضاع کشورشان هرج و مرجزده بود؛ درست مثل صحنههایی که امروز (چهارشنبه) روی داد.این سناتور جمهوری خواه اضافه کرد که رقبایی مثل روسیه و چین امروز به امریکا میخندند، و این حادثه را به عنوان نشانهای از افول امریکا معرفی خواهند کرد.
او گفت:«ولادیمیر پوتین نمیتوانست طرحی بهتر از آنچه امروز اینجا اتفاق افتاد دراندازد. از بیرون اینطور به نظر میرسد که ما در هرج و مرج و فروپاشی کامل هستیم… فکر میکنم سیاست ما را دیوانه کرده. همه در این کشور دیوانه شدهاند.»
اما تنها پوتین نبود که احتمالا بهتر از آنچه هواداران ترامپ با هیمنه، هژمونی، اعتبار، وجاهت و مشروعیت لیبرال دموکراسی غرب که ایالات متحده، سالها رهبر و آوانگارد توسعه و تحمیل بر رژیمهای سرکوبگر در جهان به ویژه جهان سوم و امریکای لاتین بود، کردند، نقشهای بریزد؛ بلکه هیچکس بهتر از آقای روبیو تاکنون نتوانسته نظم و اقتدار متلاشیشده امریکا را توصیف کند؛ نمایشی از دیوانگی، افول، فروپاشی و زوال که اسباب طنز و تفریح و تفرج پکن و مسکو شدهاست.
اما واشنگتن چرا اینگونه ظرف چندساعت در مسیری قرار گرفت که جهان را در شوک و شگفتی فروبرد؟ غرب وحشی با طغیان ترامپیستها به صحنه بازگشت؟ یا مشکل، بسیار بیشتر از آنچه به نظر میرسد، سیستمیک و استراتژیک است و آنچه از زیر به سطح آمده، تنها نوک کوه یخ است؟
تا اینجا همه واکنشها بر علیه ترامپ است؛ کسی که متهم است برای ماندن در کاخ سفید به هر ابزاری متوسل میشود و مثل غریقی که برای نجات تقلا میکند حتی علفهای هرز و سستبنیان کنارههای آب را نیز ریسمانهای رهاییبخش میبیند.
اما مشکل فقط ترامپ نیست، چالش اصلی، ترامپیسم است؛ نیروی محرکهای که ماشین اعتراض و شورشهای ناشی از قطبیگری را زنده نگه میدارد و به پیش میراند. اینجا دیگر ترامپ به مثابه یک فرد، موضوعیت ندارد. این ترامپیسم است که آینده امریکا را تهدید میکند.
شاید از نظر وسعت بازتابها و شدت تکانهها، رویداد اشغال کنگره توسط طرفداران ترامپ با حملات منسوب به القاعده بر مرکز تجارت جهانی و مقر پنتاگون در سال ۲۰۰۱ میلادی، قابل مقایسه باشد؛ اما این مقایسه تنها معطوف به وضعیت جاری است. چیزی که بر اهمیت رویداد بیپیشینه روز چهارشنبه در واشنگتن می افزاید، پیامدهای آن برای آینده سیاسی و اجتماعی و حتی امنیتی ایالات متحده است. از این منظر شاید بتوان شورشهای واشنگتن را نیز درست مانند حملات ۱۱ سپتامبر به عنوان یک مبدأ تاریخ در نظر گرفت. همانگونه که جهان پس از ۱۱ سپتامبر با جهان پیش از آن تاریخ، کاملا متفاوت است، شاید امریکای بعد از اشغال کنگره هم با امریکای قبل از این رویداد، از بنیاد فرق داشته باشد. در این صورت، تغییراتی که در انتظار ایالات متحده میباشد را میتواند به کلیه اقمار لیبرال دموکراسی هم سرایت داد.
چیزی که به این نتیجهگیری مدد میرساند و آن را قابل توجیه میسازد، گستره نفوذ و تأثیر ترامپیسم در امریکا، اروپا و دیگر نقاط جهان است. پس از به قدرترسیدن ترامپ در امریکا، جنبشهای راست افراطی، ملیگرایان، جریانهای ضد مهاجرت و آنگلوساکسونیسم در اروپا هم جانی تازه گرفتند و ترامپ هم به حمایت از آنان برخاست.
بنابراین لیبرال دموکراسی به رهبری امریکا پس اشغال کنگره میتواند به دو دوره تاریخی قبل و بعد از این رویداد، تقسیم شود؛ زیرا موج افراطگرایی از زیر به سطح آمده و اعتراض، شورش، آشوب و سرکوب، مواجهه دو قطب مخالف را از وضعیت نرمافزاری به یک جدال ریارو، جنونآمیز و ویرانگر، تغییر دادهاست؛ چیزی که به بیان مارکو روبیو، بهترین توصیف برای آن، جنون همگانی است و در نهایت به افول و زوال منتهی میشود و شاید به بازگشت دوباره غرب وحشی در جامعهای فاقد اقتدار، هرج و مرجزده و آشوبزده منجر گردد.