از حکمتیار تا انصاری؛ استفاده از نظام علیه نظام
آزادی بیان یک اصل اساسی در نظام جمهوری است و نظام سیاسی افغانستان هم این اصل را در قانون اساسی تضمین کرده و دولت نیز در شعاع مفاد این قانون به کلیات آن پایبند بودهاست. با این حال، در هر کشور دموکراتیکی وقتی آزادی بیان در تعارض و تقابل با منافع و امنیت ملی قرار میگیرد، به نفع منافع و امنیت ملی تعلیق میشود. به بیان روشنتر، امنیت، حاکمیت، منافع ملی و مصالح کلان کشوری، خطوط سرخ آزادی بیان محسوب میشود و هیچکس حق عدول و عبور از آن را ندارد؛ حتی اگر گلبدین حکمتیار یا ملا مجیب انصاری باشد.تنها کمتر از یک هفته پس از آنکه گلبدین حکمتیار در اعتراض به آنچه عملینشدن تعهدات دولت در توافقنامه صلح با حزب اسلامی خواند، ارگ را تهدید به محاصره و اشغال و براندازی کرد، همفکر دیگر او در غرب افغانستان در هرات، حمایت از دولت کنونی را «گناه کبیره» خواند و از نیروهای امنیتی خواست که به حفاظت از نظام، پایان دهند.
او که در سالهای گذشته با تشکیل گروه «امر به معروف و نهی از منکر» اعلام کردهبود که در صورت ناتوانی یا عدم اقدام عمدی دولت، خود رأسا اقدام به اجرای «حدود» بر متهمان و مجرمان میکند و نیز با نصب بنرهای توهینآمیز علیه زنان، موجب خشم و اعتراض وسیع شدهبود، روز جمعه گذشته، در موضعی جدید، حمایت از نظام و کار در دولت را «گناه کبیره» عنوان کرده و از نیروهای مسلح خواستهاست که دیگر از نظام، حفاظت نکنند.
ملا مجیب در خطبههای نماز جمعه مسجد گذرگاه هرات گفتهاست: «برای مأمورین ملکی و نظامی و کسی که با قلم خود، پول خود، از نظام حمایت میکنی، مرتکب گناه کبیر شدی. هر جنایتی که در این نظام شود، تو عسکر، تو پولیس و مأمور به تمام جنایات شریک هستی.»
این سخنرانی با موجی از واکنشهای گسترده مردم و مقامهای رسمی روبهرو شده. حمدالله محب؛ مشاور امنیت ملی رییس جمهوری، ملا مجیب انصاری را «باغی» خطاب کردهاست.
این در حالی است که گروهی از مردم خواستار دستگیری و محاکمه این ملای تندرو به دلیل حمایت از تروریزم و تحریک احساسات پیروانش برای اقدام علیه امنیت و حاکمیت ملی کشور شدهاند.
هم از نظر محتوا و هم از جهت پیامد، سخنان خطرناک ملا مجیب کاملا با آنچه از جانب گلبدین حکمتیار بیان شد، قابل مقایسه است؛ زیرا در هردو مورد، سخنرانانی که سوابق آشکاری در فعالیتهای تروریستی یا حمایت ایدئولوژیک از تروریزم و ترویج تکفیریگری دارند، بهگونهای موجودیت و هستی نظام را هدف گرفتهاند.
این در حالی است که هم حکمتیار و هم ملا مجیب، در بستر و فضایی علیه نظام سخن میگویند که همین نظام برایشان فراهم کردهاست؛ اما این دیگر آزادی بیان نیست که با استفاده از نظام و آزادیهای مورد حمایت آن، علیه نظام اقدام کرد؛ آنهم نه برای صلاح و و فلاح و بهبود امور؛ بلکه به هدف براندازی و سقوط و برکشیدن یک نظم نوین مورد نظر افراطگرایان، تروریستها، فاشیستها، مزدوران سازمانهای استخباراتی کشورهای همسایه و منطقه، ایدئولوگهای شناختهشده داعش و طالبان و القاعده و تروریستهای لنگی به سری که زیر چپن دین، پنهان شدهاند و با ریش و پشم موجه و مردمفریبانه، ناامنی و شورش و براندازی و سقوط را ترویج میکنند و بدتر از آن اینکه علیه نیروهای شجاع و ایثارگر و جان بر کف امنیتی، سخن میرانند؛ همان کسانی که اگر نبودند، امروزه نه حکمتیاری وجود داشت، نه ملا مجیبی و نه تریبونی برای ایراد سخنان مسموم و گزنده و براندازنده ایدئولوگهای منحط و مرتجع افراطگرایی و ترور و تکفیر.
همین نیروهای امنیتی هستند که ملا مجیب میتواند بدون هراس از انتحار و انفجار پیروان ایدئولوژی نفرتانگیز و منحط و مبتذلاش که بر اثر سُکر و مدهوشی ناشی از تمنای بهشت و همخوابگی با حوران سیاهچشم و زیبارو، گاه حتی به پیران خودشان نیز رحم نمیکنند، خطابههای ضد دولتی ایراد کند و جوانان مستعد افراطگرایی و ترور را به اقدام علیه نظام، ترغیب و تهییج کند.
همین نیروهای امنیتی همچنین امنیت گلبدین حکمتیار را در «خانه کرایی دولت» در غرب کابل تأمین میکنند تا او هر از چندگاه، ندای دولت موقت سر دهد یا تحت تأثیر هجمه سنگین افکار تندروانه و فشار شدید حاصل از یادکرد نوستالژیک و حسرتبار از روزگاران گذشته، توهم محاصره ارگ و سقوط دولت و زوال نظام را بر زبان براند.
این نیروها کارهای بزرگتری هم میکنند که ایستادگی در خطوط خونین نبرد و مصاف سینه به سینه با هزاران تروریستی که با الهام و تغذیه از افکار تندروانه و ایدئولوژی تروریستی امثال حکمتیار و ملا مجیب برای تحقق توهم سقوط نظام میجنگند هم یکی از آنهاست. آنها در عین حال، به نیابت از سراسر جهان علیه تروریزم بینالمللی میجنگند تا افغانستان پایگاه و پناهگاه امن شبکه جهانی ترور نشود.
بیتردید نه حکمتیار و نه ملا مجیب، هیچکدام به اندازهای شجاعت و جسارت ندارند که تنها برای چند ساعت از حوزه استحفاظی نظام فراتر روند و نفس به نفس با سربازان سربهکف امنیتی در هلمند و قندهار و غزنی و تخار و فاریاب و کوهپایههای سرد و برفگیر بدخشان، برای دفاع از این آب و خاک بجنگند و قربانی بدهند.
سخنگفتن علیه نظام و نیروهای امنیتی با استفاده از آزادی لجامگسیخته بیان و یا با حمایتهای قوی سفارتخانهها و سازمانهای اطلاعاتی خارجی، سادهترین کار ممکن است. مرد آن است که یک لحظه خود را به جای شهید شاهمحمد؛ فرمانده پیشین پولیس ولسوالی دهراود ارزگان تصور کند؛ کسی که شاید حکمتیار و ملا مجیب حتی ناماش را هم نشنیده باشند؛ اما او نماینده نیروهای شجاع امنیتی است.
شاهمحمد به شمول ۷ برادر ۲۳ عضو خانوادهاش را در راه مبارزه و ایستادگی در برابر دشمن تروریستی از دست داد. آخرین برادر او ولیمحمد در نبرد با طالبان، تنها یک گلوله خورد و جان باخت؛ اما مزدوران آی اس آی به اندازهای از مبارزه و ایستادگی این دودمان مجاهد، کینه و نفرت داشتند که حتی پس از مرگ، دست و پایش را بریدند و او را مثله کردند.
خود شاهمحمد به عنوان سلسلهدار این خانواه شهید برای امنیت و آزادی وطن، روز نهم قوس امسال در حمله طالبان بر مرکز ولسوالی دهراود ارزگان شهید شد. او در حالی به شهادت رسید که نابینا بود و با وجود نابینایی، نیروهای پولیس را در ناامنترین ولسوالی جنوب افغانستان، رهبری و فرماندهی میکرد تا دین خود را نسبت به دیگر اعضای شهید خانواده و به ویژه برادران شجاع و فداکارش ادا کند و در راه وطن، در خاک وطن و به دست دشمن وطن، به خون خویش غوطهور شود.
اما این برای دشمنی که از او و خاندان مبارزش کینهای دیرینه در سینه داشت، بسنده نبود و آنها پس از یکماه از شهادت شکوهمندش، پیکر بیجان او را از قبر بیرون آوردند و سر بریدند.
اکنون جانمحمد نهمین برادر شاهمحمد، فرمانده پولیس دهراود است. این برای پترودالرهای اعراب یا پولهای کثیف آیاسآی نیست؛ برای وطن است، برای عشق به سرزمین، حمایت از نظام و مقاومت برای امنیت ملی افغانستان.
حکمتیار و ملا مجیب، اگر اندکی از هجوم افکار افراطگرایانهشان فارغ شدند و نفرت عمیقشان نسبت به نظام و قانون اساسی و نیروهای مسلح، فروکش کرد، داستان شاهمحمد را هم بخوانند تا حماسه و فداکاری و عشق و ایثار و آزادگی را نیز بیاموزند و آن را در برابر مزدوری و جاسوسی و تکفیر و ترور و توطئه قرار دهند شاید مسیر زندگیشان تغییر کرد…