دولت موقت و «مارشال» پادشاهساز
بالاترین قدرت سیاسی عبدالرشید دوستم، معاونت اول ریاست جمهوری بود؛ قدرتی که دولت مستعجل بود و بسیار زودتر از آنچه انتظار میرفت پایان یافت و به تبعید و تلخکامی و طرد و بدنامی انجامید. آقای دوستم که بدون شک، مثل هر سیاستمدار جاهطلب دیگر، اراده معطوف به قدرت دارد و هنوز رویای تکیه بر اریکه ارگ را در سر میپروراند، همواره پادشاهساز بودهاست. او اینبار میخواهد نقش پادشاهسازیاش را در حمایت از دولت موقت و عبور از اشرفغنی ایفا کند.رهبر حزب جنبش ملی اسلامی میگوید که اگر دستاوردهای نظام کنونی حفظ شود، دولت موقت، قابل پذیرش است.
آقای دوستم در گفتگو با بیبیسی گفتهاست: «اگر همین سیستم حفظ شود، دستاوردهای ۱۹ سالهای که داریم، قانون اساسی داریم، پارلمان داریم، سنا داریم، بهخصوص نیروهای دفاعی، امنیت ملی، وزارتهای داخله و دفاع و جایگاه خانمها در حکومت موقت [حفظ شود[ و بهخصوص صلح پایدار و مطمئن تأمین شود – البته این سؤال را اگر از رییس جمهور هم پرسان کنید- شاید رد نکند و بپذیرد؛ البته ]در صورتیکه[ طالبان بعدا بهانهگیری نکرده و یک جنگ دیگر را داغ نکنند.»
به گفته او جنگ راه حل نیست و طالبان باید وادار به گفتگو با نمایندگان دولت شوند.
آقای دوستم گفتهاست که در زمان معاونت ریاست جمهوری با شمار زیادی از اعضای طالبان از جمله عبدالمنان نیازی؛ فرمانده شاخه جداشده طالبان گفتگو کردهاست: «گفتم طرحتان را برایم بیاورید. گفتند که ما با شما نمیجنگیم. انتحاری هم نمیکنیم. )جنگجویان) خارجی را اصلا نمیگذاریم که به اینجا بیایند.»
هرگز پیشینه نداشتهاست که آقای دوستم اینگونه از تمایل طالبان به صلح سخن بگوید و رویکرد خویشتندارانه آنان نسبت به سازشی فراقومی برای حل مساله ملی را مورد ستایش قرار دهد. آیا این به معنای آن است که او با دشمن خونی خود، سازش کرده و با حمایت صریح از دولت موقت با طالبان برای برچیدن سلطه اشرفغنی، متحد شدهاست؟
هنوز زود است که در پاسخ به این سؤال، یک پاسخ قاطع ارائه شود؛ اما نه در افغانستان، اینگونه تغییر مواضع، حیرتانگیز و غافلگیرکننده است و نه از کسی مانند عبدالرشید دوستم، چنین انتظاری ناموجه به شمار میرود.
افغانستان نماد کامل فساد و ابتذال سیاسی، لابیگری بر سر پول، قدرت و منفعت، و فقدان ایمان و تعهد صادقانه رهبران به یک آرمان و ارزش غیر قابل معامله است؛ کشوری که در آن، رهبرانش روزگاری با همدیگر تا مرز مرگ میجنگند و این جنگ گاه ممکن است دهها سال به طول بیانجامد، و روزی دیگر، پیمان صلح امضا میکنند، دست هم را به گرمی و مهر میفشارند و رو به دوربینهای رسانهها بیهیچ شرمی، لبخند میزنند.
در این زمینه اما جنرال دوستم که حالا «مارشال» شدهاست، یدی طولا دارد. او که روزگاری در ارتش کمونیستی، موجب قدرتگیری نجیب شد و روزی دیگر علیه او دست به شورش زد و بعدها به یکی از ارکان اصلی جریانهای جهادی برای براندازی رژیم کمونیستی تبدیل شد، در زمان جنگهای داخلی نیز همواره نقش نیروی کمکی یکی از طرفهای جنگ را بازی کرد؛ اگرچه مدتی هم توانست سرزمین زیر سیطره خود را در شمال افغانستان بسازد و حتی دست به چاپ پول هم بزند. پس از سقوط رژیم طالبان و روی کار آمدن نظام کنونی هم آقای دوستم با فشار و تهدید امریکاییها و پس از انفجار یک بمب صوتی بر فراز کاخ قدرت قومیاش در شمال افغانستان، زمینه قدرتگیری حامد کرزی را تسهیل کرد؛ اما بعدا علیه او قرار گرفت، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد، جبهه ملی دوم را تشکیل داد و برای ایجاد حکومت فدرالی تقلا کرد تا آنکه با یک پروندهسازی شرمآور، شبیه آنچه با استفاده از احمد ایشچی صورت گرفت، بلندپروازیهای جاهطلبانهاش توسط دولت کرزی، مهار شد و جبهه ملی سه نفری دوستم و محقق و احمدضیا مسعود فروپاشید.
مطالب مرتبط:
- مارشال دوستم؛ دریافت رتبه نظامی تحت فشار سیاسی
- از دوستم تا صالح؛ نگاه درجه دوم به معاونان اول
- پایان دوستم و سرنوشت مبهم رهبری ازبکها
- بازگشت دوستم، نمایش قدرت اپوزیسیون
- دوستم بازهم به کمک ارگ میآید؟
- سرگذشت پرفراز و فرود جزایر قدرت
- جایگاه قانون در دوسیه قیصاری
بزرگترین و مؤثرترین بازی سیاسی آقای دوستم اما قرارگرفتن در کنار اشرفغنی در انتخابات سال ۲۰۱۴ بود؛ آنهم در شرایطی که عبدالله عبدالله انتظار داشت به دلیل مسایل سیاسی و قومی، از او حمایت کند؛ اما بازی غنی، هوشمندانهتر و پیشنهاد او وسوسهانگیزتر بود: پست معاونت اول ریاست جمهوری و فرد دوم مملکت برای یک رهبر ازبکتبار؛ چیزی که در تاریخ سیاسی افغانستان معاصر، هرگز سابقه نداشتهاست.
در برابر این امتیاز خیرهکننده، او باید با گسیل ۹ میلیون رأی ازبکها زمینهساز رسیدن غنی به ارگ قدرت میشد؛ اتفاقی که برای دوستم، به سادگی امکانپذیر بود و همینگونه هم شد.
او پس از انتخابات ریاست جمهوری، زمانی که آقای غنی به یک سفر خارجی رفتهبود، با افتخار و سرخوشی زایدالوصفی گفتهبود که اکنون او فرد اول مملکت است!
دوستم حق داشت شادی کند و خوشحال باشد؛ زیرا او نقش پادشاهسازیاش را خوب بازی کردهبود و ثمره شیرین آن یعنی معاونت اول ریاست جمهوری، امتیازی متناسب برای این مأموریت مهم بود. خوشحالی و شعف او اما دیری نپایید؛ زیرا اشرفغنی به تعبیر خود دوستم «پشتونگرایی و لوگرگرایی» در پیش گرفت و او را از دایره قدرت با حقارت و بدنامی، طرد کرد، به تبعید خودخواسته فرستاد و حتی بعد از بلوای ازبکها نیز با وجود بازگشت دوستم به کشور، او تا پایان حکومت همچنان مطرود و منزوی باقی ماند و چوکیاش در سمت راست اشرفغنی همیشه خالی بود.
شاید همین عقدههای عمیق و انباشت کینه و نفرت از اشرفغنی و درد سنگین سقوط از اوج قدرت موجب شده که آقای دوستم اکنون حتی از ایجاد دولت موقت با حضور دشمنان قسمخورده خود یعنی طالبان حمایت میکند؛ این در حالی است که پسر ارشد او عضو هیأت مذاکرهکننده دولت است و دخترش نیز به عضویت سنا منصوب شدهاست.