تغییر بزرگ؛ «امارت» دیگر اولویت پاکستان نیست
در اینکه پاکستان به ویژه ارتش یا «فوج» آن کشور، حامی اصلی جنگهای ۴۰ سال اخیر در افغانستان بوده، هیچ شکی وجود ندارد. در این میان، کاملا بدیهی است که هدف اصلی استراتژیستهای سیاسی و نظامی پاکستان از مداخله در امور افغانستان، روی کارآوردن یک رژیم دستنشانده اسلامآباد در کابل بوده تا افغانستان هم به مثابه یکی از اقمار اسلامآباد، بخشی مهم از هژمونی آن کشور بر منطقه باشد. با این حال، این پروژه شکست خورده؛ زیرا نه از راه گلبدین حکمتیار به نتیجه رسید و نه از طریق شبکه حقانی و طالبان. اکنون زمان آن فرارسیده که اسلامآباد، استراتژی امپریالیستی خود در قبال افغانستان را تعدیل کند. حمایت از یک نظام فراطالبانی که طالبان در آن، کانون مرکزی قدرت باشند و مهمتر از آن، ایجاد یک فاصله راهبردی معنادار میان کابل و دهلی نو میتواند بخشی از این تحول باشد.بر بنیاد همین نیاز و نگرش، ارتش پاکستان به تازگی اعلام کرده که اسلامآباد هرگز از سلطه طالبان بر افغانستان و وضعیتی که افغانستان را به دهه ۹۰ میلادی ببرد، حمایت نمیکند. بابر افتخار؛ سخنگوی ارتش پاکستان اذعان کرده که افغانستان امروز دیگر مانند دهه ۹۰ میلادی نیست و نظام ضعیفی ندارد که بتوان به آسانی بر آن سلطه پیدا کرد و همزمان (مواضع) پاکستان نیز تغییر کرده و این هرگز ممکن نیست.
او افزوده که اسلامآباد تلاش کرده تا از نفوذ خود بر طالبان در زمینه پیروی این گروه از نقشه راه گفتگوهای صلح استفاده کند. به گفته او رهبران افغانستان نیز به این تلاش پاکستان اذعان دارند و آگاهاند که اسلامآباد صادقانه برای تسهیل روند صلح تلاش میکند.
او تاکید کردهاست: «پاکستان طرفدار هیچ گروه خاصی در افغانستان نیست و هدف نهایی ما برقراری صلح در این کشور همسایه است؛ زیرا تحقق این مهم برای پاکستان و تمام کشورهای منطقه سرنوشتساز تلقی میشود.»
این میتواند به مثابه نشانگان یک تغییر بزرگ در استراتژی دیرینه پاکستان درباره افغانستان به فال نیک گرفته شود و چنین رویکردی به نظر کاملا منطقی میآید؛ زیرا اسلامآباد که کارگردان اصلی سناریوی خونین جنگهای ۴۰ ساله در افغانستان بوده، مثل امریکا و دیگر بازیگران تحولات جاری، از جنگ خسته شدهاست. اسلامآباد دیگر مانند گذشته، قادر یا مصمم به ادامه حمایتهای بیدریغ و گسترده نظامی از ستیزهجویان آشتیناپذیر افغان نیست.
طالبان احتمالا آخرین نیروی قومی و ایدئولوژیکی بود که پاکستان روی آن سرمایهگذاری کرد تا آرمان طلایی خود یعنی به قدرترساندن یک رژیم دستنشانده در کابل را عملی کند؛ اما نزدیک به سه دهه مبارزه نشان داد که طالبان حتی اگر ۹۵ درصد خاک افغانستان را نیز کنترل کنند، قادر به اعمال سلطه بیقید و شرط و فراگیر خود بر کشور نیستند و نمیتوانند نظم و ثبات و استقرار لازم برای تحقق سلطه و هژمونی پاکستان را به وجود آورند.
بنابراین حمایت از یک دوره جنگ دیگر، احمقانه و تکرار تجربهای شکستخورده است. به همین دلیل، ارتش پاکستان میگوید که واقعیت را درک کرده و دیگر مثل گذشته برای به قدرترساندن یک گروه خاص، تقلا نمیکند.
بر بنیاد آنچه بابر افتخار؛ سخنگوی ارتش پاکستان گفته اکنون شرایط مانند دهه ۹۰ میلادی نیست؛ زیرا هم افغانستان تغییر کرده و هم پاکستان.
با این حال، انتظار تغییر اصولی راهبرد هژمونیک پاکستان در قبال افغانستان، سادهانگارانه و سطحینگرانه است. این راهبرد هرگز تغییر نمیکند؛ زیرا نه بلندپروازیهای امپریالیستی اسلامآباد، تغییر میکند و نه خصومت دیرپای پاکستان با هند فروکش خواهد کرد. به این ترتیب، افغانستان همچنان برای همیشه، میدان نبرد نیابتی قدرتهای متخاصم باقی خواهد ماند؛ اما فرصتی که در حال حاضر برای پاکستان، فراهم شده، این است که توانسته طالبان را به مثابه «یک واقعیت غیر قابل انکار» حتی بر سرسختترین دشمنان آن گروه که به کمتر از «نابودی» آن راضی نمیشدند، تحمیل کند. این به معنای آن است که طالبان میتوانند بخشی از هرگونه تحول سیاسی در افغانستان باشند؛ اما نه همه آن. این بسیار مهم است که برای پاکستان، احیای دوباره «امارت» دیگر اولویت نیست؛ زیرا تلاش برای احیای امارت به معنای سقوط به ورطه یک جنگ داخلی دیگر است؛ چیزی که نه طالبان و پاکستان میخواهند و نه کمکی به ایده کنترل افغانستان توسط همسایه جنوبی میکند.
اگر آنگونه که بابر افتخار ادعا کرده، به واقع چنین تغییری در رویکرد پاکستان در برابر افغانستان به وجود آمدهباشد، پس صلح با طالبان میتواند بر بیش از چهار دهه بحران در افغانستان پایان دهد؛ زیرا مسیر صلح افغانستان از پاکستان میگذرد؛ همانگونه که ریشههای اصلی جنگ در آنسوی مرز قرار دارد.