حملات خودی؛ قدرت طالبان یا ضعف دولت؟
براساس گزارش بازرس ویژه امریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار) حملات خودی در صفوف نیروهای امنیتی که توسط نفوذیهای طالبان انجام میشود، در ربع اول امسال نسبت به زمان مشابه در سال گذشته، ۳۷ درصد افزایش یافتهاست.سیگار دریافته که تلفات حملات نفوذی طالبان نیز دوبرابر شدهاست. در این گزارش رقم تلفات ناشی از این حملات سری نگهداشته شدهاست؛ اما براساس ارقامی که از سوی نیروهای ائتلاف منتشر شده، در سه ماه نخست امسال میلادی ۱۱۵ تن از نیروهای امنیتی در ۳۱ حمله کشته و ۳۹ نفر زخمی شدهاند.
حملات خودی که عمدتا توسط نفوذیهای طالبان بر نیروهای امنیتی صورت میگیرد، معضل تازهای نیست و سالها است که از نیروهای امنیتی قربانی میگیرد.
در سالهای گذشته بخشی از این حملات، نیروهای خارجی را نیز آماج قرار میداد که به «سبز علیه آبی» معروف بود. با این حال، نیروهای خارجی، تمهیدات سختگیرانهای را اعمال کردند که دامنه اینگونه حملات، محدود شد و در نهایت به طور کامل، متوقف شد.
پرسش این است که چرا این تمهیدات و تدابیر برای جلوگیری از «حملات خودی» بر نیروهای امنیتی اعمال نمیشود؟ چرا دولت و نهادهای امنیتی هنوز و پس از سالها نتوانستهاند معضل مرگباری را مهار کنند که بارها و بارها تکرار میشود و در آن از تاکتیکهای مشابه، استفاده میشود؟
آیا افزایش ۳۷ درصدی حملات خودی به معنای قدرتگیری طالبان است یا ضعف و آسیبپذیری دولت و نیروهای امنیتی؟
درباره پرسش اول میتوان گفت که شاید تاکتیکهای مورد استفاده برای مهار حملات موسوم به «سبز علیه آبی» به منظور جلوگیری از حملههای مشابه بر نیروهای امنیتی افغان، قابل استفاده نبودهاست؛ زیرا گفته میشود که یکی از این تاکتیکها لزوم غیر مسلحبودن نظامیان افغان در جریان تعامل با نظامیان خارجی است؛ اقدامی که در جریان تعاملات داخلی نیروهای امنیتی، قابل اجرا نیست. با این حال، این معما هم هنوز حل نشده که مشاوران و آموزگاران نظامی خارجی، چگونه تاکتیکهای رزمی و فنون نظامی را به نیروهای غیر مسلح افغان، آموزش میدادهاند.
نکته دیگر چرایی ناتوانی دولت و نهادهای امنیتی در مهار یک مشکل چندینساله است؛ به ویژه در حالی که تاکتیکهای مورد استفاده برای اینگونه حملات، عمدتا مشابه است و شاید به سادگی بتوان آن را شناسایی و کنترل کرد.
برای این هدف به عنوان نمونه میتوان تضمینهای سنگین و پیششرطهای سختگیرانهای را برای استخدام افراد در نیروهای امنیتی، پیشبینی و اجرایی کرد؛ به گونهای که اعضای این نیروها در صورتی که مرتکب خیانت به همقطاران خود و تبانی با دشمن شوند، هزینههای سنگینی برای این کار بپردازند و به سرعت، شناسایی و به سختی مجازات شوند.
تمهید مورد استفاده دیگر، کنترل ارتباطات فزیکی یا الکترونیکی نظامیان است. در این زمینه نیز باید یک رژیم کنترلی سختگیرانه اعمال شود تا یک عسکر یا فرمانده به سادگی نتواند با دشمن ارتباط برقرار کند و زمینه حملات دشمن بر نیروهای امنیتی و یا ترور مستقیم آنها برای او فراهم نباشد.
در این شکی نیست که پس از امضای توافق صلح میان امریکا و طالبان، این گروه به طور ملموسی قدرتمندتر شدهاست. مثلا به هواپیماهای بیسرنشین دسترسی یافته و تاکتیک مرگبار استفاده از بمبهای مقناطیسی و ترورهای هدفمند را به کار بستهاست. بنابراین، دور از امکان نیست که در زمینه نفوذ در صفوف نیروهای امنیتی و یا ترغیب برخی از اعضای این نیروها به خیانت نیز به تواناییهای تازهای رسیده باشد.
با این حال، این امر، بر ضعف عملکرد مقامهای ارشد امنیتی در زمینه مهار اینگونه حملات، سرپوش نمیگذارد و آن را توجیه نمیکند؛ زیرا همانطور که در بالا هم اشاره شد «حملات خودی» یک مشکل نوپدید نیست که مواجهه با آن نیاز به زمان و بروزرسانی تاکتیکها و تکنیکهای مقابله و مهار داشته باشد. این معضل سالها سابقه دارد و نهادهای امنیتی باید در طول این مدت به رهیافتهای سازنده و بازدارندهای برای مهار آن دست مییافتند. با این حساب، وقتی اکنون گزارش میشود که این حملات در ربع اول سال جاری نسبت به زمان مشابه در سال گذشته ۳۷ درصد افزایش یافته و میزان تلفات ناشی از این حملات هم به نحو چشمگیری بیشتر شده، این به معنای ضعف شدید در مدیریت کلان نهادهای امنیتی است و باید پیگیری و رسیدگی شود.