شکست گفتگوهای دوحه؛ ارگ «تصمیم اساسی» میگیرد؟
اشرفغنی؛ رییس جمهوری میگوید که رفتار و عملکرد طالبان نشان میدهد که این گروه هیچ نیت و ارادهای برای صلح ندارد.آقای غنی، پس از ادای نماز عید در ارگ گفت: «ما هیات خود را فرستادیم تا اتمام حجت کند و واضح بگوید ما اراده قاطع برای صلح و امنیت داریم، مگر آنان (طالبان) نیت و اراده ندارند، باید ما در این باره تصامیم اساسی بگیریم.»
وی همچنین رهایی بیش از ۵ هزار زندانی طالبان را به هدف اعتمادسازی و به میز مذاکرهکشاندن آنها یک اشتباه بزرگ خواند.
سخنان رییس جمهوری نشان میدهد که روند دوحه شکست خوردهاست؛ این در حالی است که ارگ انتظار زیادی داشت که نشست اخیر دولت و طالبان به نتایج ملموسی منجر شود.
سطح و ترکیب هیأت اعزامی دولت هم نشان میداد که ارگ ریاست جمهوری به منظور اتمام حجت با طالبان وارد دور جدید گفتگوها شدهاست.
آنچه اما رقم خورد ناامیدکننده بود؛ این ناامیدی را میتوان در سخنان اخیر رییس جمهوری نیز مشاهده کرد؛ زمانی که آقای غنی هم پذیرفت که طالبان ارادهای برای صلح ندارند.
اما آیا هزینهای که برای پذیرش این واقعیت پرداخت شد سنگینتر از آن نبود که انتظار میرفت؟
جالب است بدانیم که رییس جمهوری نیز اعتراف کرد که آزادی ۵ هزار زندانی طالبان یک اشتباه بزرگ بوده؛ این اشتباه را چه کسی مرتکب شد؟ هزینههای سنگین و عواقب فاجعهبار آن را چه کسانی پرداخت میکنند؟ و مهمتر از همه اینها در قبال این اشتباه بزرگ چه به دست آمد؟
اینها پرسشهایی است که نه تنها در برابر دولت و مردم افغانستان که مستقیماً در برابر آقای غنی و کارنامه سیاسی او هم قرار دارد؟
رییس جمهوری چند روز پیش در سفر به ولایت خوست، خطاب به طالبان اعلام کرد اکنون که نیروهای خارجی از کشور خارج می شوند چه کسی جز من میتواند زندانیان شما را آزاد کند؟
در نگاه اول این پرسش از موضع قدرت به نظر میرسد؛ اما از سوی دیگر، مسئولیتآور هم است؛ زیرا بلافاصله این پرسش هم مطرح میشود که چه کسی به دستور امریکا عمل کرد و ۵ هزار زندانی طالبان را بدون محاکمه و علیرغم هشدارهای سنگین امنیتی آزاد ساخت؛ در حالی که هیچ تضمینی وجود نداشت که زندانیان آزادشده دوباره به میدان جنگ بازنگردند؟ آنها به جنگ بازگشتند و با تقویت قوای طالبان معادلات نظامی را به نفع آنان تغییر دادند.
رییس جمهوری که در پوشش برگزاری لویه جرگه مشورتی تصمیم بحثبرانگیز خود را توجیه کرد آیا در در قبال پیامدهای این تصمیم نیز پاسخی دارد؟
اگر به درستی نگاه شود، شکست نشست اخیر دوحه نیز ناشی از آزادی هزاران زندانی طالبان و قدرتگیری آنان در میدان جنگ بود.
طالبان خود را پیروز احساس میکنند. آنها میگویند ما توانستیم نیروهای خارجی را بیرون برانیم و این قدرت را نیز داریم که دولت مورد حمایت امریکا را نیز ساقط کنیم؛ گروهی که حتی امنیت اشرفغنی را در داخل ارگ ریاست جمهوری نیز به چالش میکشد؛ وقتی سفیر راکتهای طالبان در کابل بخشهایی از مراسم نماز عید را تحت تاثیر قرار داد.
رییس جمهوری اگرچه با قدرت و اطمینان بیان کرد که طالبان با راکت نمیتوانند افغانستان را تصرف کنند؛ بلکه باید قلبها را تسخیر کنند؛ اما نیرویی که بر تفنگ تکیه میکند و اطمینان دارد که تفنگ آنها را به قدرت خواهد رساند، به رخنه در قلبها اهمیتی نمیدهد.
در سخنرانی تازه آقای غنی یک نکته اساسی هم وجود داشت. او اذعان کرد که دولت با طالبان اتمام حجت کرده و آنها ارادهای برای صلح ندارند. آقای غنی همچنین به نکته مهمتری هم اشاره کرد و گفت که اکنون وقت آن فرارسیده که دولت تصامیم اساسی بگیرد.
تصامیم اساسی او چیست؟ ایستادگی نظامی در برابر قدرتنمایی طالبان در میدان جنگ؟ تغییر مسیر مذاکرات با استفاده از کارت ۷۰۰۰ زندانی آن گروه؟ یا تشدید تنشهای مستقیم با پاکستان به عنوان اصلیترین حامی طالبان؟
شاید همه گزینههای مطرحشده.
تنشهای سیاسی اخیر با پاکستان که بر سر ربودهشدن و شکنجه دختر سفیر افغانستان در اسلامآباد رخ داد در شرایط عادی شاید به سادگی حلوفصل میشد.
این رویداد اما اکنون به یک بحران تمامعیار دیپلماتیک در روابط دو همسایه تبدیل شدهاست. نکته قابل تأمل این است که اشرفغنی؛ رییس جمهوری در متن این بحران قرار دارد. او بود که سفیر و دیپلماتهای افغانستان را از اسلامآباد فراخواند؛ حتی پیش از آنکه منتظر انتشار نتایج رسمی تحقیقات پاکستان در این زمینه بماند.
بدیهی است که پاکستان هم دست به اقدام متقابل زد و به این ترتیب عملاً رابطه بین دو کشور در بالاترین سطح تنشها قرار گرفت.
به باور ناظران، این رویداد البته نمیتواند به ربودهشدن چند ساعته دختر سفیر محدود شود، این بحران ریشههای عمیقتری دارد و اهداف دیگری در پشت پرده در جریان است.
شاید این بخشی از تصمیم اساسی مورد اشاره رییس جمهوری باشد به منظور تحت فشار قرار دادن پاکستان به هدف وادار کردن طالبان به مذاکره و صلح.
البته این بحران پیشتر آغاز شدهبود؛ زمانی که امرالله صالح؛ معاون اول آقای غنی، ارتش پاکستان را متهم به تهدید نیروی هوایی افغانستان برای بازپسگیری مرز استراتژیک اسپین بولدک از طالبان کرد.
به دنبال آن، رییس جمهوری هم در سخنرانیاش در جریان یک نشست بینالمللی در ازبکستان اعلام کرد که در یکماه اخیر حدود ۱۰ هزار جنگجوی خارجی که اغلب آنها پاکستانی هستند به طالبان پیوستهاند.
این ادعا واکنش سریع نخستوزیر پاکستان را برانگیخت و این امر، به یک جبههگیری سیاسی تازه میان دو کشور تبدیل شد؛ به گونهای که حتی دیدار مستقیم دو رهبر نیز نتوانست آن را مهار کند.
در این میان، ربودهشدن دختر سفیر افغانستان در اسلامآباد دامنه تنشها را گسترش داد؛ این تنشها میتواند با شکست نشست اخیر دوحه که دولت انتظار زیادی از آن داشت بیشتر از این نیز توسعه پیدا کند.
با درنظر داشت این مسایل میتوان انتظار داشت که کابل از این پس وارد مراحل جدیتر تقابل با اسلامآباد شود؛ زیرا در صورتی که طالبان همچنان به تاکید و پافشاری بر تفنگ برای رسیدن به قدرت ادامه دهند، افغانستان راهی جز تحت فشار گذاشتن پاکستان نخواهد داشت.
از سوی دیگر، کابل بیش از این نمیتواند شاهد جنگ نیابتی کشورهای دیگر در افغانستان باشد. از نظر برخی از استراتژیستهای دولت افغانستان، این یک جنگ منطقهای است و باید طرفهای منطقهای مستقیماً در آن دخالت داده شوند و مسئولیت و هزینه آن را بپذیرند و بپردازند؛ در غیر آن، کابل بازنده یک جنگ نیابتی تمامعیار خواهد بود.