«صلح دلخواه» کرزی کدام است؟

حامد کرزی؛ رییس‌ جمهوری پیشین در تازه‌ترین اظهارات خود تاکید کرده که تنها راه حل کنونی مسأله افغانستان این است که طالبان به «افراد ناراضی که از افغانستان خارج شده‌اند» مراجعه کنند و با برگزاری لویه‌ جرگه دولتی فراگیر تشکیل دهند.

blank

آقای کرزی در مصاحبه‌ای با خبرگزاری صدا و سیمای ایران گفته‌است از وضعیت فعلی افغانستان تا آن‌جا که به جنگ مرتبط است و از این‌که دیگر «جنگ جبهه‌ای و برادرکشی» نیست، راضی است؛ اما به باور او کشور به «صلح و ثبات دلخواه که از طریق اتحاد و اتفاق ملی به دست بیاید» نرسیده‌است.

آقای کرزی پیش از این نیز گفته‌بود که طالبان قبل از رسمیت بین‌المللی باید ابتدا به دنبال کسب مشروعیت در داخل کشور از طریق «انتخابات، لویه جرگه در شرایط فعلی و یا معرفی یک قانون اساسی» باشند.

او همچنین گفته‌بود از همه افغان‌هایی که خارج شده‌اند، می‌خواهند برگردند و کشور خود را بسازند.

اظهارات تازه کرزی که البته از موضع یک چهره خیرخواه و صلح‌جو‌ مطرح شده که می‌خواهد افغانستان را در مسیر صلح و ثبات و وحدت رهنمون شود، ناشی از وضعیت رقت‌باری است که خود او در آن قرار دارد.

کرزی در تحولات اخیر یک بازنده بزرگ است؛ زیرا او نتوانست به مثابه یک ابرقهرمان، طالبان را در چارچوب یک توافق سیاسی فراگیر و چندقومی وارد ساختار قدرت کند و به این ترتیب، نه تنها رویای تاریخی حاکمیت پشتون‌ها را احیا کند؛ بلکه برای آن مشروعیت ملی و بین‌المللی نیز فراهم سازد، و در این میان، خودش به عنوان یک «زعیم ملی»‌ یا ابرقهرمان، به سان نلسون ماندلا و سایر مصلحان بزرگ، جایگاهی استثنایی در تاریخ معاصر افغانستان پیدا کند؛ چهره‌ای که توانسته کشورش را پس از ده‌ها سال جنگ، به سرزمین سبز صلح و آرامش و آبادی برساند.

این ایده رویاپردازانه اما ناکام ماند؛ زیرا اشرف‌غنی، بهتر از کرزی عمل کرد و در حالی که او و سایر بازی‌گران سیاسی و قومی را سرگرم یک روند دروغین «صلح»‌ کرد، در پشت پرده دست دوستی با طالبان داد و در نهایت با یک تبانی درون‌قبیله‌ای، بدون آن‌که سایر بازی‌گران حتی فرصت واکنش متناسب داشته‌باشند، طالبان را تا دروازه‌های ارگ ریاست جمهوری پیش آورد و خودش از کشور گریخت.

اکنون کرزی در کابل، نظربند طالبان است و قادر به خروج از کشور نیست؛ اما همچنان تلاش می‌کند به نقش‌آفرینی خود در معادلات سیاسی ادامه دهد و با استفاده از بن‌بستی که فقدان مشروعیت ملی و بین‌المللی دولت طالبان با آن روبه‌رو است، ایده‌ رویاپردازانه خود برای عبور افغانستان از وضعیت کنونی را مطرح می‌کند.

«صلح دلخواه» کرزی اما همان صلح مبتنی بر سنت قبیله‌ای پشتونوالی است. او می‌خواهد لویه جرگه برگزار شود و در نتیجه آن، طالبان از سوی «نمایندگان ملت» تایید شوند و به این ترتیب، هم راه برای آشتی ملی باز شود و هم حاکمیت قومی طالبان، مشروعیت «ملی» به دست آورد. این در حالی است که کرزی ۱۳ سال فرصت داشت تا از سنت‌های قومی و کارشیوه‌های قبیله‌ای پشتونوالی عبور کند و افغانستان را به عنوان یک دموکراسی مدرن و مبتنی بر مشارکت و شفافیت و اراده آزاد همه اقوام و شهروندان، به توسعه سیاسی پایدار برساند. او می‌توانست یک دموکراسی بالغ به وجود آورد، آن را بربنیاد اراده یکایک شهروندان استوار سازد، حمایت پایدار جامعه جهانی را کسب کند و مردم‌سالاری مدرن را به اندازه‌ای قدرتمند سازد که هرگونه جریان سنتی و قومی را در درون خود بگوارد و حل و هضم کند.

کرزی اما این فرصت را عمدا و آگاهانه از مردم افغانستان دریغ داشت و اجازه نداد تا کشور در یک گذار تاریخ‌ساز از گذشته‌ مبتنی بر استبداد قومی عبور کند و صاحب یک نظام سیاسی – اجتماعی مبتنی بر الگوی مدرن دولت – ملت شود.

اکنون در حالی که خودش امکان خروج از کابل را ندارد، از «صلح دلخواه» سخن می‌گوید؛ صلحی که سنت منسوخ لویه جرگه و نمایندگان انتصابی همواره وفادار به جریان حاکم، سرنوشت آن را رقم می‌زند و نتیجه آن چیزی جز مشروعیت‌بخشیدن به یک سیستم سیاسی قومی، قبیله‌ای، غیردموکراتیک و فاقد مشروعیت و محروم از حمایت حداکثری همه آحاد جامعه افغانستان نخواهد بود.

مطالب مرتبط