قطر از طالبان چه میخواهد؟
قطر به کمک ترکیه و از طریق پاکستان میخواهد یک دولت اسلامگرای متحد خود را در کابل به وجود آورد؛ دولتی که از ایدئولوژی اخوانی مورد نظر شیوخ قطری، نمایندگی کند، در برابر ایدئولوژی وهابیت که مورد حمایت عربستان سعودی است بایستد و از نظر سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک و راهبردی، نمونه رژیم سیاسی مورد تایید رهبران دوحه در قلب آسیا باشد.
دولت قطر از کشورهای غربی خواسته که با طالبان تعامل بیشتر کند، در غیر آن، افغانستان شاهد رشد افراطگرایی خواهد بود.
شیخ محمد بن عبدالرحمان آل ثانی؛ وزیر خارجه قطر تاکید کرده که کشورهای غربی نمیتوانند صرف از طریق سازمانهای بینالمللی بر اوضاع افغانستان نظارت کنند.
آل ثانی روز یکشنبه (۸ جوزا) به فایننشل تایمز گفته که «ما شاهد افزایش افراطگرایی و بحران اقتصادی خواهیم بود که از قبل شروع شدهاست و این فقط مردم را به سمت رادیکالیزهشدن و درگیری بیشتر سوق خواهد داد.»
به گفته او، اگر جامعه بینالمللی پس از خروج امریکا از افغانستان، قویتر با طالبان درگیر شود، می توان از انجام برخی اقدامات افراطیتر اسلامگرایان جلوگیری کرد.
قطر نقش بزرگی در به قدرت رسیدن طالبان ایفا کرد. میزبانی از تنها نمایندگی سیاسی طالبان در دوحه در حالی که هنوز دولت کابل، نماینده مشروع مردم افغانستان در عرصه بینالمللی شناخته میشد، قدرت طالبان در سراسر افغانستان، گسترش نیافتهبود و تصور نمیشد که برنامه امریکا، سازش با طالبان به بهای سقوط نظام جمهوری باشد، تهور یک میکروکشور بلندپرواز در خاورمیانه برای ورود به یک بازی حساس و استراتژیک را نشان میداد.
قطر همچنین در حالی ابتکار عمل در زمینه صلح امریکا با طالبان را در اختیار گرفت که در منطقه، نامهای بزرگی مانند عربستان سعودی یا امارات متحده عربی وجود داشتند که هرکدام بیتردید، مایل بودند این نقش را بازی کنند و قطر را در یکی دیگر از عرصههای رقابت راهبردی در خاورمیانه شکست دهند؛ اما در نهایت، این شیوخ حاکم بر دوحه بودند که برنده این رقابت شدند و به تنهایی یکی از بزرگترین پروژههای سیاسی و امنیتی ۲۰ سال اخیر در آسیا را رهبری کردند.
با این حساب، سادهانگارانه است اگر تصور کنیم که رهبران دوحه، هیچ انتظاری از طالبان ندارند و نقش خود در معادلات افغانستان را پایانیافته میدانند.
به باور بسیاری از صاحبنظران، این بازی تازه شروع شده و شیوخ قطری در نظر دارند تا دامنه نفوذ و نقشآفرینی بلندپروازانهشان در مناسبات سیاسی و امنیتی منطقه با محوریت افغانستان را روز به روز، گسترش دهند.
اگرچه اخیرا اعلام شد که مدیریت سه میدان هوایی بزرگ کشور به یک شرکت متعلق به امارات متحده عربی سپرده شده؛ چیزی که پیش از این، قطر و ترکیه به طور مشترک به دنبال آن بودند و گفته میشود که در یک رقابت نفسگیر در این زمینه، امارات برنده بازی شدهاست؛ اما این لزوما تاثیری شگرف و عمیق و بنیادین بر روابط طالبان و قطر نخواهد گذاشت و سران دوحه را از پیشبرد نقش فعال و تعیینکننده خود در افغانستان، ناامید نخواهد کرد.
مواضع تازه شیخ محمد بن عبدالرحمان آل ثانی؛ وزیر امور خارجه قطر درباره لزوم تعامل نزدیک جامعه جهانی با طالبان نیز در همین راستا صورت میگیرد و نشان میدهد که دولت دوحه معتقد به حمایت قوی و پایدار از دولت طالبان است و میخواهد با جلب حمایت جامعه بینالمللی، زمینه ثبات و استحکام آن را فراهم سازد؛ اگرچه وزیر خارجه قطر در رویکردی ریاکارانه، سعی کردهاست با تاکید بر نگرانیهایی که جهان درباره رشد افراطگرایی اسلامی در افغانستان زیر سلطه طالبان دارد، کشورها را به تعامل با طالبان به بهانه کنترل اوضاع کشور و جلوگیری از رشد افراطگرایی، ترغیب کند.
در این میان، به نظر میرسد که قطر به کمک ترکیه و از طریق پاکستان میخواهد یک دولت اسلامگرای متحد خود را در کابل به وجود آورد؛ دولتی که از ایدئولوژی اخوانی مورد نظر شیوخ قطری، نمایندگی کند، در برابر ایدئولوژی وهابیت که مورد حمایت عربستان سعودی است بایستد و از نظر سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک و راهبردی، نمونه رژیم سیاسی مورد تایید رهبران دوحه در قلب آسیا باشد.
در یک بیان کوتاه، آنچه ابرقدرتهای بزرگ، دولتهای استعماری، امپراتوریهای نامدار و قدرتهای ثروتمند منطقه و جهان در طول تاریخ نتوانستند در افغانستان به دست آورند، این شیخنشین کوچک عربی میخواهد بدون کمترین هزینه به آن دست یابد و آن، سیطره بر ژئوپلیتیک منطقه از راه استقرار دولت مورد نظر خود در قلب قاره کهن است. فارغ از اینکه این هدف بلندپروازانه آیا در درازمدت تحقق خواهد یافت و یا طبق تجارب تاریخی، افغانستان همچنان کانون درگیری و بحران و رقابت و جنگ نیابتی قدرتهای بزرگ منطقه و فرامنطقه باقی خواهد ماند و نقش قطر هم در هنگامه این تلاطمها و التهابهای عظیم سیاسی و راهبردی و ژئوپلیتیک، محو خواهد شد.