از زلزله طبیعی تا زلزله سیاسی- اجتماعی
زمینلرزه مرگبار در جنوب شرق افغانستان، سراسر کشور را در بهت و سوگ و اندوه فروبرد. ابعاد فاجعه بسیار عظیم و عمیق و گسترده است. سخن از مرگ صدها نفر است. خانوادههای زیادی آسیب دیدهاند. برخی خانوادهها شاید به طور کامل از میان رفته باشند.زلزله در ساعات نخست بامداد چهارشنبه رخ داد؛ درست زمانی که روستاییان خواب بودهاند و بیتردید هیچکس نتوانسته برای نجات از مرگ، تقلا کند. آوار خانههای نه چندان مستحکم روستاییان فقیر بر سرشان فرود آمده و صدها نفر زیر آوار دفن شدهاند.
پیشبینی میشود در ساعات آینده، شمار تلفات حتی از آنچه اعلام شده ـ بیش از یکهزار نفر – فراتر برود؛ زیرا از زیر آوار، اجساد بیجان بیشتری را بیرون میآورند و وضعیت برخی زخمیها هم به احتمال زیاد، وخیم است.
این رویداد تنها حدود ۱۰ ماه از به قدرترسیدن طالبان واقع میشود؛ دولتی که از همان ابتدا با چالشهای بزرگ و بحرانهای پیاپی روبهرو بودهاست.
حالا مخالفان سیاسی- نظامی طالبان از جمله «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» که از سوی جمعی از رهبران فراری ضد طالبان تشکیل شده، تلاش میکنند از این فاجعه غمانگیز برای تضعیف بیشتر دولت طالبان سود ببرند.
آنها بدون شک، تلاش میکنند زلزله طبیعی را به محملی برای ایجاد زلزلههای بزرگتر سیاسی و اجتماعی علیه طالبان تبدیل کنند. سازمان مورد اشاره، طالبان را متهم به ناکارآمدی کردهاست.
این در حالی است که اقدامات اولیه دولت طالبان چندان جایی برای انتقاد باقی نمیگذارد. رهبران دولت طالبان به سرعت، نشست اضطراری تشکیل دادند، تیمهای امداد و نجات از جمله ۷ هلیکوپتر نظامی را به منطقه اعزام داشتند، یک بودجه فوری را برای کمک نقدی به بازماندگان و آسیبدیدگان به تصویب رساندند؛ بودجهای که در ابتدا رسانههای منسوب به طالبان مبلغ آن را «یک میلیارد افغانی» اعلام کردند؛ اما ساعتی بعد آن را تصحیح کردند و ۱۰۰ میلیون افغانی نوشتند.
با اینهمه و صرف نظر از اینکه مخالفان طالبان چه بهرههایی از بحران انسانی ناشی از زلزله و فشارهای مضاعف آن بر دولت طالبان خواهند برد، واقعیت این است که این رویداد طبیعی در زمان مناسبی رخ نداد. بدیهی است که هیچ زمانی برای بروز یک رخداد طبیعی مرگبار و ویرانگر، مناسب نیست و هیچکس آرزو نمیکند چنین وقایعی رخ دهد؛ اما در کشوری مانند افغانستان که به لحاظ طبیعت کوهستانیاش روی چندین گسل بزرگ زلزلههای بالقوه قرار گرفته و بربنیاد ارزیابیها در یک دهه اخیر دستکم ۷۰۰۰ نفر از شهروندان آن قربانی زلزله شدهاند، وقوع چنین وقایعی تقریبا اجتنابناپذیر است.
بنابراین موضوعی که بیش از هر چیز دیگر در اینگونه مواقع، مورد توجه قرار میگیرد، نحوه واکنش دولت مستقر به آن است. آیا واکنش طالبان به اندازه کافی، قناعتبخش بود که نشانگر قدرت رهبران آن در مواجهه مقتدرانه با فجایع مرگبار در شرایط بحران باشد؟
هنوز برای پاسخدادن به این پرسش، زود است؛ زیرا فاجعه تازه رخ داده و روند امداد و نجات و رسیدگی و التیام زخمهای عمیق ناشی از این مصیبت عظیم، در مراحل ابتدایی خود است.
از سوی دیگر، از آنجا که بسیاری از کشورها و سازمانهای خارجی برای کمک، اعلام آمادگی کردهاند، بعید است که دولت طالبان، فشار زیادی را از این ناحیه، احساس کند.
با اینهمه نمیتوان انکار کرد که جنس زلزلههای سیاسی و اجتماعی با زلزلههای طبیعی فرق میکند. طالبان شاید اجازه ندهند که مخالفانشان عملکرد آنها در مواجهه با زلزله مرگبار جنوب شرق را به چالش بکشند؛ اما این امر، لزوما امکان وقوع زلزلههای سیاسی و اجتماعی در عرصههای دیگر را منتفی نمیسازد؛ مخصوصا با توجه به اینکه در حال حاضر، تلاشهای پیدا و پنهان فراوانی برای بحرانیتر کردن وضعیت، ایجاد آشوبهای امنیتی، نفاق اجتماعی، جنگ قدرت، فرقهگرایی و تردید و تزلزل در مدیریت سیاسی، امنیتی و اقتصادی دولت طالبان، بحران قومیت، تروریزم و… در جریان است.