سایه بحران بلخاب بر روابط شیعیان و طالبان
مولوی مهدی مجاهد؛ فرمانده هزارهتبار طالبان به دلیل اختلاف بر سر اداره ولسوالی بلخاب، تسلط بر معادن زغال سنگ و برکناریاش از ریاست استخبارات بامیان، با رهبران آن گروه، دچار اختلاف شد؛ اختلافی که در نهایت به درگیری نظامی انجامید و طالبان از روز پنجشنبه هفته گذشته، حملات ویرانگر خود را از زمین و هوا بر این ولسوالی استراتژیک شیعهنشین آغاز کردهاند.هیچ گزارش موثقی درباره پیامدهای مرگبار این حمله در دست نیست؛ زیرا آنتنهای مخابراتی در منطقه قطع شده و طالبان نیز حاضر به اطلاعرسانی شفاف در این زمینه نیستند.
مقامهای محلی طالبان در ساعات اولیه آغاز تهاجم نظامی، حتی سعی کردند که وقوع چنین رویدادی را انکار کنند؛ اما واقعیت این بود که حملات طالبان درست پس از سفر رییس ستاد ارتش طالبان و چند مقام نظامی دیگر به سرپل، آغاز شد و گفته میشود که دستکم سه هلیکوپتر نظامی از قوای طالبان برای سرکوب نیروهای وابسته به مولوی مهدی، حمایت هوایی میکنند.
گزارشهایی نیز درباره انتحار دو نفر از «اسیران» طالبان در میان نیروهای این فرمانده محلی منتشر شدهاست.
بر این اساس، وضعیت در بلخاب به شدت متشنج و بحرانی است؛ زیرا خطر کشتار بیرویه غیرنظامیان، حملات انتقامجویانه، نگرانی درباره تکرار تراژدی پنجشیر بر مردم بلخاب و… وجود دارد.
با این حال، به لحاظ سیاسی، دامنه این نگرانی بسیار وسیعتر و عمیقتر است؛ زیرا روابط شیعیان و هزارهها با طالبان هنوز به ثبات و استقرار لازم نرسیدهاست. آنها اگرچه نسبت با سایر طیفهای قومی، کمتر هدف سرکوب قرار گرفتهاند؛ اما به سان سایر اقوام، عملا نقشی در حکومتداری ندارند و حتی مناطق هزارهنشین در مرکز کشور نیز از کارگزاران پشتونتبار و سنیمذهب اداره میشوند.
در گذشته، نهادهایی مانند شورای علمای شیعه، تلاشهایی را برای «تعامل» با طالبان و طرح «مطالبات» شیعیان از «امارت اسلامی» راهاندازی کردهاند؛ اما این تلاشها صرفا به اعطای امتیازات یکجانبه به طالبان به عنوان «بیعت» با دولت آنها منجر شده و نه تنها تاکنون نتیجهبخش نبوده؛ بلکه در آخرین مورد، یک نشست خبری شورای علمای شیعه برای طرح دیدگاهها و مطالبات آن از دولت طالبان، با سرکوب، خشونت و تحقیر از سوی نیروهای طالبان برچیده شد.
کارشناسان میگویند که شورش مولوی مهدی مجاهد در بلخاب، اگرچه از نظر سازمانی نبرد درونگروهی طالبان با طالبان به حساب میآید؛ اما از آنجا که او، اهداف خود را ذیل مطالبات بزرگ جامعه شیعه و هزاره از حکومت طالبان، تعریف کرده و برای توجیه تقابل خود با همگروهیهای طالباش از کارت قومیت بهره برده و این امر، حمایتهای چشمگیر شماری از فعالان هزاره از او را به همراه داشته، این امر به این نگرانی دامن زده که مبادا طالبان این شورش را به حساب هزارهها و شیعیان بگذارند و به این ترتیب، همان سیاست سرکوبگرانه و عمیقا خشن با پیامدهای شدیدا تراژیک و فاجعهبار را که پس از تحرکات منسوب به «جبهه مقاومت» علیه مردم پنجشیر اعمال کردند در بلخاب و حتی سایر مناطق هزارهنشین در دیگر ولایتهای کشور نیز به اجرا درآورند.
در این میان، مراجع و مراکز عمده شیعی در کشور پیش از این، تلاش کردهاند دوطرف تنش را به گفتگو برای پایاندادن به اختلاف و پرهیز از جنگ ترغیب کنند؛ اما این تلاشها به نتیجه نرسید و طالبان سرانجام از زمین و هوا برای برچیدن بساط قدرت مولوی مهدی در بلخاب وارد جنگ شدند.
انتظار نمیرود این جنگ، زمانی طولانی به درازا بکشد؛ اما آنچه مایه هراس و نگرانی جدی و شدید است، رویکرد طالبان پس از پایان جنگ است. آیا بلخاب و سایر مناطق هزارهنشین از این پس، شاهد موجی از سرکوب، ارعاب، بازداشت، شکنجه و حتی کشتار به بهانه ارتباط با مولوی مهدی، حمایت از او یا تلاش برای شورش و قیام همراه خواهد بود؟ آیا اقدامات دیگری برای تغییر بافت جمعیتی مناطق هزارهنشین با استفاده از جابهجایی اجتماعی کوچیها در سطح وسیعتر صورت خواهد گرفت؟ آیا این شورش و عصیان که ناشی از یک اختلاف درونسازمانی بر قدرت و ثروت بود، سرنوشت جمعی یک قومیت بزرگ را دستخوش بیثباتیهای زیانبار خواهد کرد؟
با شناختی که از طالبان و روابط پیچیده و نگاه عصبیتآلود آنان نسبت به شیعیان و هزارهها وجود دارد و با در نظرداشت این نکته که رهبران طالبان حتی به تلاش نهادهای موجهی مانند شورای علمای شیعه برای تعامل و سازش نیز پاسخ مثبت و مساعد ندادهاند، و نیز بربنیاد تجربه زیسته هزارهها که حاکی از سرکوبهای خونبار شیعیان در دوره اول سلطه «امارت» میباشد، ترس و تردید درباره مسایل پیشگفته شدت مضاعف مییابد.