وحدت بر دردها، اجماع بر زخم‌ها

ما ملتی یگانه و متحد نیستیم. این واقعیت تلخی است که باید بپذیریم و اگر هم نپذیریم، این واقعیت به اندازه‌ای عظیم و قدرتمند است که خواسته یا ناخواسته از مسیرهای مختلف خود را بر ما تحمیل می‌کند؛ از راه سرنوشت رقت‌انگیزی که امروز کشور ما دارد، از طریق وضعیت فاجعه‌بار میلیون‌ها نفر از مردم ما، به وسیله فرار حقارت‌بار رهبرانی که ده‌ها سال به نام قوم و زبان و مذهب و سمت و حزب، حیات و هستی ما را نابود کردند و بر سرنوشت ما قمار زدند، توسط تسلط بی‌رحمانه همه ابرقدرت‌های زمان در تمام ادوار تاریخ بر خاک و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و سرنوشت سیاسی وطن ما، به واسطه آوارگی، بی‌سرنوشتی، بی‌سرپناهی و بی‌وطنی میلیون‌ها مهاجر هموطن که از سرزمین خویش رانده و به چهارسوی بلاد جهان پراکنده شده‌اند.

به جز این موارد، نمونه‌های دیگری هم هست که نشان می‌دهد که ما هرگز یک ملت مشترک نبوده‌ایم. ما هیچگاه نمی‌توانیم در شرایط شکم‌سیری و بی‌نیازی و امنیت و رفاه با همدیگر زیر آسمان یک کشور زندگی کنیم و همه به آن کشور عشق بورزیم و برای آبادی و آزادی و امنیت و عزت و شکوه و اقتدار و توسعه و پیشرفت آن صادقانه کار و تلاش کنیم.

ما فرصت‌های فراوانی را برای سازش و همدلی و همگرایی و همکاری برای ساختن یک خانه مشترک از دست دادیم. بی‌شمار زمینه‌ها برای دستیابی به استقلال به منظور رقم‌ زدن سرنوشت خویش به دست خودمان فراهم شد؛ اما ما تخته‌پاره‌های بی‌سرنوشت سوار بر موج، هرگز نتوانستیم به عنوان یک کشتی نجات، به هم وصل شویم و راه خود را به سوی ساحل ثبات و صلح بگشاییم.

هریک از مدعیان رهبری سیاسی کشور تنها نماینده و رهبر و حافظ منافع قوم و قبیله و مذهب خویش بودند و هیچ تعلق خاطری به افغانستان به مثابه یک میهن مشترک مربوط به همه اقوام و اقشار کشور نداشتند. به همین دلیل است که امروزه علیرغم تمام القاب و عناوین صوری و سمبولیک، حتی یک نفر را نمی‌توان به عنوان رهبر و قائد ملی معرفی کرد که تمام مردم به او ادای احترام کنند و میراث‌اش را برای افغانستان و مردمان آن گرامی بدارند.

هریک از رهبران ما به هر میزانی از قدرت که دست یافت، برای اثبات خود، دست به نفی و حذف دیگران زد، خشونت و خون‌ریزی و فلاکت و بدبختی، غصب و غارت و بی‌عدالتی و ناامنی به وجود آورد، به تنش و تخاصم و تقابل و برتری‌طلبی قومی و مذهبی دامن زد و دیوار درهم‌شکسته اعتماد ملی را آسیب‌پذیرتر ساخت.

امروزه این زخم‌ها به اندازه‌ای عمیق و عفونی گشته که امکان درمان آن در کوتاه‌مدت بسیار دور از دسترس می‌نماید؛ اما یک راه حل نه چندان آسان وجود دارد و آن، وحدت بر دردها و اجماع بر زخم‌ها است!

ما اگر نمی‌‌توانیم به عنوان ملتی مقتدر، متحد شویم و در شرایط شکم‌سیری همدیگر را تحمل کنیم، دست‌کم می‌توانیم در شرایط بحران، در حالی که همه رنج می‌بریم، درد می‌کشیم، زجر و ضجه می‌زنیم و از بی‌وطنی و بی‌پناهی و فقدان آینده‌ای امیدبخش در عذابیم، کنار هم قرار بگیریم، دردهای هم را تسکین دهیم و زخم‌های‌مان را التیام بخشیم.

ما به عنوان یک جامعه ازهم‌ گسیخته، شکست‌خورده و قربانی که قادر به تحمل همدیگر در وضعیت صلح و ثبات و اقتدار و امنیت نیستیم، بیاییم در این دوره تاریک آکنده از درد و رنج باهم متحد شویم و به مثابه قربانیان به همدیگر کمک کنیم. این شاید بتواند شکاف‌های عمیق سال‌ها خصومت و خشونت و تقابل و تنش را ترمیم کند، ما را به همدیگر نزدیک سازد و در آینده حتی محملی برای ملت شدن، متحد گشتن و ایجاد فضای برادری و همپذیری و مدارا و مروت به وجود آورد.

مطالب مرتبط