درهای باز، درهای بسته؛ یادداشتی درباره فیلم «محو شدگی»

– متن پیش رو تحلیلی است درباره متن سینمایی “In The Fade” (محوشدگی) و در ادامه هم لایه های فرامتن اثر هم مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است.

متن

In The Fade” آخرین اثر فاتح آکین کارگردان ترک تبار آلمانی است. اثری که علیرغم این که خود را بسیار جدیی گرفته و گلدن گلاب بهترین فیلم خارجی زبان سال ۲۰۱۸ را برای آکین به ارمغان آورد، اما چندان جدی نیست. شاید بتوان گفت که ریشه های فکری پس ذهن آکین، هم به عنوان نویسنده اثر و هم کارگردان آن چنان که باید نتوانسته ایده و موضوع خود را به ماهیت سینمایی نزدیک کند. گرته برداری های او از اصالتش اگرچه در اثر هویدا است، اما طرفی را به درام نمی بندد. چه ترک، چه کرد، چه سوری، چه عراقی و هر جای دیگر فرقی در پرداخت درام ندارد. اگر پرسناژ “نوری” به جای کرد ترکیه اصالتی دیگر داشت چه تغییری را در داستان ایجاد می کرد؟ اساسا پرسناژ نوری جز حضوری کوتاه با مخاطبش کوچکترین ارتباط و کنشی را ایجاد نمی کند . این حضور یا آن ریشه کردی چه وجهی را به داستان افزوده است. تنها دلیل رجعت به کردهای ترکیه در اثر نوعی نگاه به ریشه ها و اصالت خود صاحب اثر است و لاغیر؛ ساختار و مهندسی درام آکین پیکره بندی تک پرسناژه دارد، کاراکتر”کاتجا”. نکته اساسی در خصوص این نوع درام های تک پرسناژه گم کردن مرز پرداخت با پراخت نمایی است. مهمترین ضعف درام آکین هم به این مساله باز می گردد چرا که در سراسر درام آن چه که مخاطب با آن به عنوان شناخت کاراکتر کاتجا روبه رو می شود، نه پرداخت که نمایشی از پرداخت یا پرداخت نمایی است؛ به خصوص در بخش اول درام اپیزودیک آکین با نام “خانواده “. در این ایپزود، درام هر آن چه که از کاتجا بعد از کشته شدن همسر و فرزندش روایت می کند، نه بر اساس مبانی روان شناختی شخصیت در سایه پرداختی منطقی از لابیرنت های روانی کاراکتر، بلکه برمبنای نمایش های سطحی سانتیمانتالیستی است که بیش و پیش از همه باعث عدم سمپات مخاطب با کاتجا می شود.

در مجموع کارگردانی آکین هم در کنار فیلمنامه اش نوید اثری متفاوت را ندارد، بلکه برآیند تلاش های او نهایتا به اثری کسالت بار و غیر معمول می انجامد.

در اپیزود دوم به نام “عدالت” که اساسا درام، کاتجا را به حاشیه برده و شیفت کردن داستان به نوعی درام دادگاهی، تضاد و دوپارگی را در فیلمنامه ایجاد می کند. در اپیزود سوم هم نه خود کاتجا که مساله انتقام به صورتی الصاق شده به پرسناژ عمل می کند. همین مساله هم سبب شده تا کل این قسمت درام هم با نوعی گنگی و لکنت در پرداخت همراه باشد. لذا تمام آنچه که از شروع داستان تا لحظه خود کشی کاتجا در پایان بندی روایت می شود، نمی تواند همزاد پنداری مخاطب را به همراه داشته باشد. چرا که کل درام از ابتدا تا انتها بر اساس شمایلی از کاتجا عنوان می شود که نه توانسته بعد مادری او را به باورپذیری برساند و نه وجه همسریش را. در نهایت می توان گفت که کاتجایی که آکین در داستان محوشدگی خلق کرده ملغمه ای پوچ از عصبانیت، خشونت، ماتم و انتقام است. اعتیاد او هم به مواد مخدر و یا علاقه او به تتو کردن هم بی هیچ منطقی به وجوه مبهم کاتجا افزوده شده که تنها بار پیچیدگی بی منطق داستان را افزایش می دهد. از سوی دیگر هم در درام کاتجا دو باز اقدام به خود کشی می کند. اگر چه که بار اول می تواند به عنوان نقطه قوت داستان آکین در جوش دادن مخاطب با کاتجا عمل کند، اما خودکشی دوم او بیشتر نوعی فرار از بن بست دراماتیکی است که خود آکین ایجاد کرده، نه رسیدن پرسناژ کاتجا به آرامش و سیر سلوکی؛ لذا خودکشی پایان فیلم گم شدگی اکین در سیر تطهیر، تزکیه و کاتارسیسم دراماتیک پرسناژ کاتجا است.  

ضعف مهمتر درام آکین ساختار و مهندسی اپیزودیک است. در داستان نویسی، ساختار اپیزودیک برای بیان چند داستان موازی مرتبط یا غیرمرتبط به کار گرفته می شود که در نهایت نقطه گرهی آنها به نوعی اتصال دراماتیک می رساند. اما در داستانی که آکین سعی دارد تعریف کند سه اپیزودی طرح می شود که هیچ گاه دیالکتیک روایی با هم پیدا نمی کنند. این ضعف هم مبنای روایت درام محوشدگی قرار گرفته است. با نگاه به چنین نکته ای این سوال در ذهن شکل می گیرد که اساسا دلیل و ضرورت اپیزودیک کردن درام محودشدگی چیست؟ این قطعه بندی و بلوک بندی فیلمنامه چه کمکی به پرداخت و بیان داستان اثر داشته است؟ از همه مهمتر سه موضوع خانواده، دادگاه و انتقام که باید به عنوان یک پیوستار در بستری دراماتیک در هم تنیده شوند و در نهایت با ایجاد منطق دیالکتیک، روایت واحدی را شکل دهند، چرا اکنون به صورت مجمع الجزایری عمل می کند که در دل هر از این سه جزیره، نه یک درام و داستان بر پایه منطقی درست از روایت، بلکه خرده روایت ها و یا خرده پیرنگ های سطحی نهفته است. ضعف مهم دیگر داستان آکین ضرب آهنگ به شدت کند درام است. این ضعف اثر به خصوص در قسمت اول درام پررنگ تر است. بیشتر بار روایت درام در قسمت اول به پرداخت ناموفق شمایل کسالت بار و خسته کننده کارکتر اصلی اختصاص می یابد. اما در سایه نبود پرداخت درست وروایتی جدی به جای نزدیک کردن کاتجا به مخاطبش بیشتر باعث گسل دراماتیک پرسناژ، هم با داستان و هم با مخاطب می شود. ضعف دیگر درام آکین عدم پرداخت آنتاگونیست اثر است. در همین راستا از ابتدا تا انتها زوج نئونازی هیچ کمکی به روایت اثر ندارد. اساسا هیچ نقطه اتصالی میان آنها با مخاطب وجود ندارد.  لذا هر آنچه که از آنتاگونیست در محوشدگی مطرح است حتی در سطح تیپ هم نیست و بیشتر ماقبل تیپ است. نه عشق این زوج باورپذیر است، نه آدمکشی آنها و نه حتی اعتقاداتشان با باورهای نژادپرستانه نئونازی ها. سایر کاراکترهای داستان محوشدگی هم که هیچ گاه نقش جدی را در پیشبرد داستان نداشته و ندارند. از خواهر کاتجا تا مادر و خانواده همسرش و حتی وکیل او.

اما فاتح آکین در مقام کارگردان اثر هم چندان موفق نبوده است. دکوپاژهای او چنگی به دل نمی زند و میزانسن هایش بیشتر نگاه یک فیلم تلویزیونی را به بیننده القا می کند تا یک فیلم سینمایی. در ابتدا فیلم هم شات های دوربین روی دست با هندی کم را وجود دارد که بنای القای یک فیلم خانوادگی و تزریق جنبه رئالیته را به اثر دارد، اما این ترفند طرفی به اثر نمی بندد. در ادامه هر چند که اجرای اثر در نماهای کلوزآپ دایان کروگر برای نمایش روانکاونه و پرداختی شخصیت او به کار گرفته شده، اما چون فیلمنامه در این خصوص ناموفق بوده، کارگردانی هم پتانسیلی را در ایجاد یک شخصیت باورپذیر ندارد. حتی بازی دایان کروگر هم اگر چه تا اندازه ای قابل قبول است، اما عمق جدی را در کاراکتر کاتجا ایجاد نمی کند. در این میان بازی دنیس موچیتو در نقش “دنیلو” (وکیل مدافع کاتجا) در برخی از سکانس ها به خصوص صحنه های دادگاه از نقاط قوت اثر در بازی هاست.

محوشدگی با سوژه خود در زمان بندی معناداری در آلمان تولید و اکران شد. اکرانی که تقریبا پیش از انتخابات پارلمانی آلمان بود. لذا محوشدگی با موضوعش در صدد تاثیر بر افکار عمومی آلمان بود، چرا که آکین فیلم را با الهام از حملات نژادپرستانه نئونازی ها به اقلیت های آلمانی در سال های ابتدایی هزاره سوم ساخته است

اما در آن سو یکی از اشتباهات کارگردانی آکین را نباید نادیده گرفت که به شدت در اجرا به فیلم ضربه و لطمه جدی وارد کرده است. یک از این اشتباهات فاحش کارگردانی آکین در خودکشی اول کاتجا است. اگر روایت اثر از دید کاتجا می گذرد باید بعد از زنگ خوردن تلفن زمانی که کروگر سر را به زیر آب می برد، دوربین با او به زیر آب می رفت و به تبعش صداها قطع می شد تا نگاه کاراکتر برای خودکشی و قطع ارتباط با دنیا در فیلم به پرداخت تصویری برسد، اما به جای این کار آکین از نمای بیرونی استفاده کرده است. لذا ما شاهدیم زمانی که کروگر سر را زیر آب می برد صداها با نمای بیرونی شات قطع می شود. اگر این قطع صدا به معنای پایان زندگی کاتجا است، باید از دید او به فیلم تزریق شود. البته اثر از این دست اشتباهات کم ندارد. در انتهای فیلم قبل از این که “ادا” (EDDA) برای آخرین بار به کابین کاروان بازگردد، نمایی از از او نشان داده می شد که گویا به مرگ قریب خود واقف است، اما این نما به قدری گنگ و مبهم به کار رفته که می توان هر نگاه نسبی را به آن داشت. پشیمانی، نگرانی، ترس از مرگ خود و یا هر چیز دیگری که می توان در ذهن مخاطب و بیننده خطور کند. تصاویر رینر کلوزمان هم به جز نمای پایانی وارونگی دریا که به دلیل عدم پرداخت دراماتیک نمی تواند باعث القای وارونگی فلسفه روایت شود هم چیزی را به فیلم اضافه نکرده است. تدوین اندرو برد هم به واسطه ریتم کند درام عملا فیلم را کسالت بار کرده است، به طوری که فیلم به جای ۱۰۶ دقیقه می تواند در ۸۰ دقیقه جمع شود. در مجموع کارگردانی آکین هم در کنار فیلمنامه اش نوید اثری متفاوت را ندارد، بلکه برآیند تلاش های او نهایتا به اثری کسالت بار و غیرمعمول می انجامد.

فرامتن

In The Fade” اگر چه در پرداخت متن سینمایی خود چندان موفق نبوده است، اما در لایه های فرامتن سینمایی خود نکات جدی را برای عرضه دارد. مساله اینجا است که آکین در پرداخت سیمنایی این موضوعات و تبدیل آن به محتوا ناموفق بوده است. البته این نکته سبب نمی شود تا نگاهی هرچند اجمالی به فرامتن آخرین ساخته آکین نداشته باشیم.

محوشدگی با سوژه خود در زمان بندی معناداری در آلمان تولید و اکران شد. اکرانی که تقریبا پیش از انتخابات پارلمانی آلمان بود. لذا محوشدگی با موضوعش درصدد تاثیر بر افکار عمومی آلمان بود، چرا که آکین فیلم را با الهام از حملات نژادپرستانه نئونازی ها به اقلیت های آلمانی در سال های ابتدایی هزاره سوم ساخته است؛ موضوعی که تا وقتی ادامه دارد، می توان به آن پرداخت، زنده بودن راست افراطی در اروپا و عادی سازی مسئله بیگانه هراسی و ترغیب به آن در سیاست جریان اصلی هنوز هم مسئله روز است. اکنون با رصد شرایط سیاسی آلمان در انتخابات پارلمانی ۲۴ سپتامبر سال گذشته می توان گفت که اثر در راستای سیاست های درهای باز آنگلا مرکل سعی در همراه کردن افکار عمومی آلمان با این جریان بوده است تا بتواند موفقیتی را برای حضور مقتدرتر مرکل ایجاد کند. در مرحله بعدی اثر به نظر سعی داشته که با مطرح کردن فوبیای نژادپرستی نئونازیسم آلمانی حضور احزاب راست رادیکال و پوپولیست در انتخابات را کم رنگ کند. اما حزبی نظیر “A.F.D” (آلترناتیوی برای آلمان) در جایگاه  نخستین و اصلی ترین حزب مخالف سیاست های مهاجرتی دولت آلمان و ورود مهاجرین به این کشور در انتخابات پارلمانی سال گذشته توانست برای اولین بار در تاریخ آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به پارلمان این کشور راه یابد. “A.F.D” با ۹۴ کرسی از ۷۰۹ کرسی پارلمان آلمان، اکنون سومین حزب پرقدرت مجلس پس از احزاب متحد مسیحی (متشکل از سوسیال مسیحی و دموکرات مسیحی) و سوسیال دموکرات است. اما مساله مهم فراتر از آلمان است. زیرا با رصد فعالیت های احزاب راست رادیکال و پوپولیست اروپایی در چند سال اخیر شاهد شدت اوج گیری این اندیشه ها و احزاب منبعث از این تفکرات هستیم. به خصوص که بعد از روی کار آمدن ترامپ دور این جریانات راست رادیکال شتاب گرفت. از همین رو نیز این مساله نه تنها در آلمان که در سایر کشورها اروپایی شکل جدی به خود گرفته است. از مارین لوپن که در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته که به رقیب نهایی ماکرون بدل شد تا حزب “برای آزادی هلند” که با محوریت ویلدرز در انتخابات ۱۵ مارس ۲۰۱۷ تا نزدیکی پیروزی هم پیش رفت، یا حزب آزادی اتریش با محوریت نوربرت هوفر که اکنون توانسته همانند آلمانی ها در پروسه سیاسی این کشور حضوری جدی داشته باشند، به خصوص که این جریانات توانسته اند اتفاقاتی را نظیر برگزیت در انگلستان و برکناری دولت در ایتالیا را هم رقم بزنند. در سایه این رشد و قدرت گیری که به نظر در سال های آتی پررنگ تر خواهد شد،  می تواند چالشی جدی را برای اقلیت های اروپایی ایجاد کند که این نکته دستمایه فیلم محوشدگی قرار گرفته است. در این میان مساله تنش فرهنگی و یا درآمیختگی فرهنگی هم مطرح است. برخی از اروپائیان با این ترکیب فرهنگی به شدت مخالفند و برخی هم این مساله را تهدیدی برای جامعه قاره سبز نمی دانند. اما بعد از آغاز جنگ سوریه و روانه شدن سیل جمعیت آوارگان سوری به مرزهای اروپا در کنار چالش های اقتصادی ومساله تروریسم به نام اسلام سبب شده تا اروپا هم نگران این مسائل باشد که در نهایت سبب شد تا سیاست درهای باز خانم مرکل هم بسته شود.

نکته دیگر در فرامتن اثر، نگاه شخصی فاتح آکین به اقتضائات سیاسی – اجتماعی زاداگاهش است. به نظر می آید که آکین در طول این سال ها سعی داشته در آثار خود نوعی نگاه خودی – غیرخودی را از فرهنگ ترکیش به نمایش بگذارد. در این راستا آکین در آثار قبلی خود که به سراغ ریشه های فرهنگی اش نرفته است به دنبال نوعی گسست از این پیوستارها است. اتهام بزهکاری نوری به عنوان مهاجر کرد ترکیه در کنار قربانی نشان دادن او نوعی از نگاه متشتت و در عین حال خارج از ایدئولوژی آکین دارد که به نوعی نگاه از بالای او را به مسائل سیاسی ترکیه نشان می دهد.

منبع: دیپلماسی ایرانی

مطالب مرتبط