کشتار شیعیان؛ درماندگی خودی، سکوت دیگران

نزدیک به ۵۰ کشته و ده ها زخمی، نتیجه تازه ترین کشتار ناشی از پروژه تصفیه قومی شیعیان و هزاره ها در غرب کابل است.

نیمی از شهر در سکوت یا سوگواری به سر می برد. رهبران قومی و چهره های مدعی یا به حاشیه ای خزیده و سکوت اختیار کرده و یا همانند محمد محقق، رسما با ذکر اینکه نه سلاح دارند و نه صلاحیت تا از جان و هستی و حیثیت مردم دفاع کنند، «عذر تقصیر» به جا آورده اند.

بدتر از همه احساس ناامیدی و بیچارگی و درماندگی ناشی از ناتوانی است که بر جامعه شیعه و هزاره افغانستان، غلبه کرده است.

دیگر از پیام های تسلیت و واکنش های احساسی هم کاری برنمی آید. 

پس از کشتار دوم اسد در میدان دهمزنگ، هزاره ها و شیعیان از نظر اعتراض مدنی هم برای همیشه خلع سلاح شدند. دیگر کسی جرأت نمی کند به خیابان بریزد.

تصور تبانی و یگانگی پنهان بخشی از بدنه دولت با تروریزم تکفیری، این ترس را تشدید کرده است. مردم عملا از دولت قطع امید کرده اند. آنها می گویند دولت نه تنها اراده ای برای سرکوب تروریست ها ندارد؛ بلکه عملا با این پروژه همراه و همسو و هماهنگ است. از نظر مردم، حذف وزرای هزاره از دولت، محرومیت مناطق شیعه نشین از پروژه های توسعه ای و روندهای انکشافی، جنگ اخیر غزنی، کشانده شدن دامنه ناامنی ها به مناطق امن شیعه نشین و کشتار هدفمند اجتماعات عادی شیعیان زیر نام داعش، آبشخورهای سیاسی، ایدئولوژیک و امنیتی مشترکی دارند و با همگرایی یک طیف قبیله گرا و انحصارطلب در داخل و جریان ها و اتاق های فکری که از سوی رژیم های مشخصی در منطقه و جهان، رهبری، سازماندهی و تأمین می شوند، عمدا این اقلیت مذهبی و قومی صلح جو و آرام و وفادار به اصول منافع، امنیت و ارزش های ملی را آماج قرار داده است.

تماشا و بی تفاوتی دولت در قبال فجایع جاری بر علیه شیعیان، علیرغم انتقادهای گزنده و خشم و انزجار فزاینده ضد دولتی در میان هزاره ها در کنار سکوت معنادار بخش بزرگی از جامعه اهل سنت افغانستان در قبال رنج و مصیبتی که به نام داعش بر شیعیان تحمیل می شود، ضمن آنکه بر دامنه ناگزیری و درماندگی یأس آلود شیعیان افزوده، خطر قطبی گری و بی اعتمادی هولناک اجتماعی و سیاسی در افغانستان را بیش از هر زمان دیگری تشدید کرده است.

با همه این احوال، نباید تصور کرد که همه چیز همانگونه که اکنون هست، به پیش خواهد رفت و شیعیان در نهایت، مغلوب این موج کشتار و انکار و حذف و محرومیت هدفمند خواهند شد.

افغانستان کشور بلواهای پنهان و بلاهای نا به‌هنگام است. نه دولت، نه داعش و نه صحنه‌گردانان اصلی این سناریوی خونین و خطرناک نباید تصور کنند که فاجعه تحمیل شده بر شیعیان، به تمامی بر وفق  نقشه و خواست و مراد آنها به پیش خواهد رفت.

مردمی که اکنون تصور می شود با بیچارگی به دام درد افتاده و به کام مرگ فرورفته اند، یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت. برای یهودیان سرگردان و مطرود زمین و مغضوب زمان هم در نهایت، کشوری به نام «اسراییل» متولد شد که اینک خود مقدرات امنیتی سراسر خاور میانه و دنیای اسلام را مدیریت می کند و برای ناامنی و جنگ و کشتار و بحران و بی ثباتی در سرزمین های دشمنانش با استفاده از پول و تسلیحات و امکانات و نیروی انسانی خود آنها هدف‌گذاری می کند، نقشه می کشد و نتیجه می گیرد.

برای شیعیان افغانستان هم ظرفیت های بالقوه خطرناکی برای واکنشی شاید نه چندان متناسب و معقول برای پروژه های ریشه براندازانه ای که علیه شان جریان دارد، وجود خواهد داشت.

برای دولت، حامیان خارجی و هم پیمانان بین المللی اش، اگر برای حضور و بقای خود در جغرافیای جنگ و بحران افغانستان، آینده ای متصور هستند، بهترین گزینه این است که راه شان را از تکفیر و ترور و تفرقه و تصفیه و تضعیف و تحریم هزاره ها و شیعیان جدا کنند و برای آنها نیز سهمی در سیاست، حقی در قدرت، بهره ای در بازسازی و توشه ای در توسعه در نظر بگیرند؛ اگرچه این مهم هرگز مقبول رژیم های حامی تروریزم تکفیری و پروژه تفرقه انگیزانه منطقه ای نخواهد بود.

مطالب مرتبط