به نظم نوین جهانی خوش آمدید!
«اسلاوی ژیژک»، فیلسوف و نظریهپرداز نامآشنای اسلوونیایی است. وی در این مقاله که در خبرگزاری راشا تودی منتشر شده به اختلاف اخیر میان کانادا و عربستان سعودی میپردازد و آن را برآیند شکلی جدید از نظم جهانی میداند؛ شکلی که یگانه اتکایش بر بازار و سوددهی است:
برای سالهای متمادی، متخصصان باور داشتند که دموکراسی لیبرال در نهایت جهان را فرا میگیرد، اما سیستم خود را از میان برده است و نتیجه پوپولیسم جهانی نوینی است.
واضحترین عامل در تنش میان عربستان سعودی و کانادا، عدم توازن بیمعنی میان علت و معلول است، بهنحوی که یک اعتراض ساده دیپلماتیک به شماری اقدامها انجامید که تقریبا خبر از درگیری نظامی میداد.
قضیه از این قرار است: عربستان سعودی بالاخره به زنان اجازه رانندگی داد، اما در عین حال فعالان حقوق زنان را بازداشت کرد. یکی از این فعالان صلحطلب، «سمر بدوی» بود که خانوادهاش در کانادا به سر میبرند. اوتاوا خواستار آزادی این فعال زن شده بود.
در واکنش، دولت عربستان این اقدام کانادا را مداخله بیشرمانه در امور داخلی خود نامید و بلافاصله کانادا را تحریم کرد. اخراج دیپلماتهای کانادا از ریاض، لغو پروازهای خطوط هوایی عربستان به کانادا، متوقف کردن سرمایهگذاریها و قراردادهای تجاری، فروش داراییهای عربستان در کانادا، فراخواندن دانشجویان مشغول به تدریس در این کشور و بازگشت بیمارانی که در آنجا مشغول درمان بودند.
تمام این اقدامها هم در سایه ولیعهدی انجام گرفت که خود را همچو یک اصلاحطلب بزرگ نشان میدهد.
بدون محذورات
در حقیقت، آنچه با آن سروکار داریم این است که عربستان سعودی همچنان همان که بود باقی خواهد ماند، یک شرکت مافیایی بزرگ و خانوادگی. در عین حال، عربستان کشوری است که با بیشرمی تمام در امور داخلی یمن دخالت میکند و عملا این کشور را نابود کرده است.
اینکه در عربستان زنان همزمان هم حق رانندگی پیدا میکنند و هم فعالان این حوزه زندانی میشوند، حاوی پیامی روشن و آشکار است. در این قضیه هیچ تناقضی وجود ندارد: اگر قرار باشد تغییرات کوچکی رخ دهد، این تغییرات باید از بالا صورت گیرد و نه از پایین.
به همین شکل، راز واکنش افراطی عربستان به اعتراض کانادا نیز در همین نکته نهفته است و پیام آن هم بسیار روشن است: کانادا در اشتباه است و چنان رفتار میکند که انگار هنوز در عصر حقوق بشر جهانشمول به سر میبریم.
بیتردید، این حقیقت که روسیه و مصر از اقدامهای عربستان حمایت کردند و حتی آمریکا و بریتانیا -که در باقی موارد خود را از هواداران بلامنازع حقوق بشر میدانند- تصمیم گرفتند خود را کنار بکشند، بهخوبی نشان میدهد که نظم جهانی جدیدی در حال سر برآوردن است. در این نظم نوین، یگانه بدیل «نبرد تمدنها» همزیستی مسالمتآمیز تمدنها (یا آنگونه که امروزه میگویند، «شیوههای زندگی») است.
دو چهره
بخش اصلی این گرایش جدید رویکرد دوگانهای است که نسبت به اسلام وجود دارد؛ از یک سو اسلام از احترام جدیدی در غرب برخوردار شده است، اما در عین حال برخی سیاستمداران از خطرات اسلامی شدن غرب مسیحی سخن به میان میآورند. برای مثال، رهبران جهان پیروزی «رجب طیب اردوغان» رئیسجمهوری ترکیه در انتخابات اخیر این کشور را شادباش میگویند، چراکه اگر مشکلی هم در کار باشد، برای ترکیه است و نه ما. در مورد قوانین نژادپرستانه جدید اسرائیل نیز که شهروندان یهودی را بالاتر از باقی میبیند، میتوان همین را گفت. حقیقت چندفرهنگگرایی جهان ما همین است: هرگونه تحمیل استانداردهای جهانی، استعمار به شمار میآید.
بنابراین، نظم نوینی که در حال سر برآوردن است، ارتباطی به نظم فوکویامایی مبتنی بر دموکراسی لیبرال و جهانی ندارد، بلکه نظم برآمده از همزیستی با شیوههای گوناگون سیاسی-الهیاتی زندگی است؛ البته این همزیستی تنها در زمینه کارکرد بیدردسر سرمایهداری جهانی معنا دارد.
وقاحت این فرآیند این است که میتواند خود را چنان روندی در جدال ضداستعماری نشان دهد: اینکه غرب دیگر نمیتواند استانداردهای خود را به دیگران تحمیل کند و تمام شیوههای حیات ارزشی برابر دارند.
با چنین نگرشی، عجیب نیست که «رابرت موگابه» رئیسجمهوری پیشین زیمبابوه، با شعار «اول آمریکا»ی رئیسجمهوری ایالات متحده موافق بود؛ «اول آمریکا!» برای شما، «اول زیمبابوه!» برای من، «اول هند!» یا «اول کره شمالی!» برای آنها و الی آخر.
بازگشت به آینده
البته، ساختار بریتانیا، نخستین امپراتوری سرمایهداری جهانی همینگونه کار میکرد: در هند دوران استعمار بریتانیا، هر اجتماع قومی و مذهبی اجازه داشت شیوه زندگی مخصوص به خود را پی بگیرد. برای مثال، هندوها بهراحتی میتوانستند زنان بیوه را آتش بزنند. این «سنتها»ی محلی یا صرفا اقداماتی وحشیانه تلقی میشدند و یا چون خردی پیشامدرن به آنها نگاه میشد، اما با این وجود با آنها مدارا میشد چراکه تنها چیزی که اهمیت داشت بخش اقتصادی امپراتوری بود.
پس، به نظم نوین جهانی، نظمی که سردمدار نزاع ضداستعماری آن عربستان سعودی است، خوش آمدید. اما طبیعتا، آن دسته لیبرالهایی که شعار «اول آمریکا!» را مورد انتقاد قرار میدهند نیز رویکردی ریاکارانه دارند؛ انگار نه انگار که تقریبا تمام کشورهای جهان چنین سیاستی دارند و آمریکا به خاطر پرداختن به منافع خود به ارزشهای دموکراتیک بینالمللی پشت پا زده است.
حقیقت غمانگیزی که بر این «تساهل» نوین صحه میگذارد این است که سرمایهداری جهانی امروزی دیگر نمیتواند شکلی مثبت از انسانیت رهاییبخش را، حتی به شکلی ایدئولوژیک، موجب شود. کلیگرایی لیبرالدموکراتیک فوکویاما بهخاطر محدودیتها و تناقضهای ذاتی خود شکست خورد و پوپولیسمْ نشانگان این شکست است، بیماری هانتینگتونی آن.
اما راهحل ملیگرایی پوپولیستی نیست، چه با رویکرد راستگرایانه باشد و چه چپگرایانه. در عوض، یگانه راهحل شکلی نوین از کلیگرایی است تا با مشکلاتی موجه شد که بشر امروزه با آنها دست وپنجه نرم میکند، از تهدیدهای زیستبومی گرفته تا بحران پناهجویان.