روسیه و امریکا؛ بازگشت دوباره به «جنگ سرد»
از زمان سقوط و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در واپسین روزهای سال ۱۹۹۲ – ۲۷ سال پیش – اصطلاح «پایان جنگ سرد» بسیار رایج شد و در ادبیات گفتاری و نوشتاری سیاستمداران و تحلیلگران روابط بینالمللی غلبه یافت و «جنگ سرد» جای خود را به اصطلاحاتی چون «پایان نظام دوقطبی» ، «عصر جهانی شدن»، «دهکده جهانی»، «پایان تاریخ» ، «نظام نوین جهانی»، «جهان تک قطبی» و بعدها «جهان متکثر و چند قطبی» داد.
اما ظهور سیاستمدار و دولتمردی همچون «ولادیمیر پوتین» در روسیه از ابتدای قرن جدید – سال ۲۰۰۰- اوضاع را اندکی تغییر داد و همزمان با رشد دوباره روسیه و احیای این کشور پهناور، بار دیگر نقش و اهمیت روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی بر سر زبانها افتاد، تا جایی که همین ۲ سال پیش و در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دولت روسیه متهم شد، «دونالد ترامپ» را به سریر ریاست بر کاخ سفید نشانده است. اتهامی که «هیلاری کلینتون» رقیب انتخاباتی ترامپ در جریان مناظرات انتخاباتی به او وارد کرد و ترامپ را «عروسک خیمه شب بازی» پوتین خطاب کرد.
این روزها با تشدید اختلافات ایالات متحده امریکا و روسیه بر سر منافع متضاد در بخشها و حوزههای گوناگون روابط بینالمللی، بار دیگر واژه «جنگ سرد» به ادبیات رسانهها و سیاستمداران و تحلیلگران بینالمللی بازگشته است.
جنگ سرد در دوران نظام دو قطبی – از پایان جنگ دوم جهانی تا زمان فروپاشی شوروری یعنی از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۲ – خاصیت «جمع جبری صفر» داشت و بدین معنا بود که هر «خیر و منفعتی» برای ایالات متحده آمریکا به معنای «شر و ضرری» برای شوروی بود و بالعکس.
حالا نیز با وجود اختلافات دو قدرت بزرگ جهانی در حوزههایی چون پیمان ممنوعیت تولید موشکهای هستهای کوتاه و میانبُرد (موسوم به آی. ان. اف) و خروج آمریکای ترامپ از این پیمان محدودیتساز و نیز جبههگیری متضاد دو کشور در بحران داخلی ونزوئلا و بسیاری از حوزههای دیگر از جمله سوریه و برجام و… عبارت «جنگ سرد» در توصیف و تحلیل ماهیت روابط دوجانبه واشنگتن – مسکو به کار برده میشود.
گویی اهرم عقبگرد تاریخ به حرکت در آمده و زمان به ۳ دهه پیش بازگشته است؛ این در حالی است که در دولت- دوره نخست- «باراک اوباما» و در زمانی که «هیلاری کلینتون» مسئولیت هدایت دستگاه دیپلماسی آمریکا را داشت، او یک بار در اقدامی نمادین به همراه همتای روس خود -سرگئی لاوروف- بر یک دکمه «ری استارت» انگشت فشاردند تا به عنوان نمادین آغازی دوبارهای باشد بر روابط دوجانبه و پایان خصومت چند دههای دو کشور؛ اما دیری نپایید که این اقدام نمادین در هزارتوی روابط پیچیده دو قدرت جهانی از یادها فراموش شد و اختلافات دوجانبه دو قدرت بر سر موضوعات مختلف سربرآورد.
روسیه پوتین طی نزدیک به ۲ دهه گذشته نشان داده است سر سوزنی از منافع راهبردی خود در برابر آمریکا کوتاه نخواهد آمد و به سیاست تهاجمی خود در برابر آمریکا ادامه خواهد داد. پوتین از این سیاست تا کنون نتایج مثبتی در حوزههای راهبردی روسیه گرفته و دلیلی برای عقبگرد و تغییر در مشی و سیاست خود نمی بیند. ماجرای حمله ارتش روسیه به گرجستان در سال ۲۰۰۸ و نیز الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه در سال ۲۰۱۴ علیرغم مخالفتها و تحریمهای ایالات متحده آمریکا و متحدان اروپایی واشنگتن، خود گواهی بر این معناست.
در فقره اخیر نیز با وجود خروج آمریکای ترامپ از معاهده کاهش و محدودیت ساخت موشکهای هستهای کوتاه و میانبُرد (سلاحهای تاکتیکی هستهای) بر حسب ظاهر، این منطق روسیه است که بُرندهتر است و سابقه نقض عهدهای فراوان دولت ترامپ و خروجهای بی شمار او از معاهدات بینالمللی، توپ تقصیر را به زمین ایالات متحده آمریکا نشانده است.
در ونزوئلا در حالی که دولت روسیه به «شدت و حدت» پشت دولت چپگرای «نیکولاس مادورو» ایستاده است، دولت ترامپ «تمام قد» در پشت رییس جمهور خودخوانده و رهبر مخالفان لیبرال دولت ونزوئلا یعنی «خوان گوآیدو» ایستاده است و آن طور که به نظر میرسد بسیار بعید مینماید این حمایت واشنگتن در نهایت راه به جایی برده و منجر به تغییراتی جدی در بدنه حاکمیت ونزوئلا شود، مگر اینکه اوضاع به شدت آشفته اقتصادی و اجتماعی ونزوئلا، تغییراتی را از بطن جامعه این کشور به بدنه حاکمیت آن تحمیل کند که در این صورت نه روسیه و نه ایالات متحده آمریکا قادر به دیکته کردن منویات و خواستههای خود به یک جامعه درگیر انواع و اقسام مصیبتها و سختیها نخواهند بود و باید پس از خوابیدن طوفان تغییرات، صحنه ونزوئلا را به نظاره نشست و سمت و سوی تحولات و تغییرات را مشاهده نمود.
دولت روسیه سابقه ایستادن محکم پشت سر دولتهای منفور از نظر امریکا را دارد. در سوریه به رغم آب و آتش زدن ۸ ساله کشورهای مخالف اسد به سرکردگی ایالات متحده آمریکا و متحدان غربی و عربی آن، هم اینک این بشار اسد است که بر تلی از ویرانی کشورش بر اثر یک جنگ داخلی پرهزینه و پرتلفات، ایستاده است و چشماندازی از تغییر نیز در آینده نزدیک دیده نمیشود.
در ایران نیز به رغم فشارهای شدید امریکا و تحریمهای کم سابقه این کشور، نه نشانهای از باز شدن دریچهای به سمت گفتگو با واشنگتن دیده میشود و سهل است که به واسطه فشارهای تحریمی و همهجانبه آمریکا، نفرت افکار عمومی از غرب و واشنگتن روز به روز بیشتر شده و موقعیت نیروهای میانه روی طرفدار تعامل با جهان غرب، روز به روز رو به ضعف بیشتر میرود.
به نظر میرسد دوران «جنگ سرد شوروی و امریکا» پس از یک فترت بیش از ۲ دههای بار دیگر این بار با عنوان «جنگ سرد روسیه و آمریکا» در حال احیا شدن است وجاگیریهای متفاوت و گاه متضاد دو دولت در بحرانهای مختلف جهانی نشانی از این معناست.
روسیه با وجودی که از نظر قدرت اقتصادی فرسنگها با ایالات متحده امریکا فاصله دارد، اما قدرت نظامی و موقعیت ژئوپلتیک این کشور به اندازهای هست که رقیبی هماورد برای واشنگتن در این حوزهها باشد و منافعی جهانی مشابه واشنگتن برای خود طلب کند.