نفرت در دانشگاه؛ نشانهشناسی یک خطر خزنده
دانشگاه کابل علیرغم هشدارهایی که دولت مکررا نسبت به سوگیریهای سیاسی دانشجویان و اساتید دادهاست، از دیرباز تاکنون بستری فراهم برای هستهگذاری ایدئولوژیهای چپ و راست و جریانهای انقلابی از مارکسیزم و کمونیزم تا جریانهای مبارز اسلامی و اسلامگرایی رادیکال و افراطی که الگوی ایدئولوژیک تروریزم محسوب میشود، بودهاست.
اوج این وضعیت، دوران جمهوریت سردار داوود و به دنبال آن، روی کارآمدن جنبشهای چپ کمونیستی بود.
در زمان سلطه کمونیزم بر افغانستان نیز نخستین هستههای مبارزات انقلابی و جهادی مردم افغانستان علیه کمونیستها، جریانهای چپ و رژیمهای کمونیستی حاکم، از سوی دانشجویان اسلامگرای تحت تأثیر اندیشههای اخوان المسلمین در مصر و انقلاب به رهبری آیتالله خمینی در ایران، در دانشگاه کابل، شکل گرفت.
بسیاری از رهبران نامآشنای جهادی، از دانشجویان آنزمان دانشگاه کابل بودند که تحت تأثیر آثار سید قطب، حسنالبنأ، ابوالاعلی مودودی و جو انقلابی حاکم بر ایران، قرار گرفته بودند.
با این حساب، دانشگاه کابل هیچگاه غیرسیاسی نبوده است؛ اگرچه ممکن است در مقاطعی، تحت تأثیر اوضاع و شرایط و پیشامدهای سیاسی و تحولات و جابهجاییهایی که در ارکان و قواعد قدرت صورت میگرفته، جو سیاسی دانشگاه هم کمرنگ و کمرمق شده باشد که زمان سلطه رژیم طالبان یکی از همین مقاطع بود.
با اینحال، انکار نمیتوان کرد که در زمان رژیم طالبان، افراطگرایی اسلامی و خوانشی رادیکال از اسلام و انقلاب و مبارزه و جهاد اسلامی، در قالب مضامینی مانند «ثقافت اسلامی» در دانشگاه کابل، ریشههای نیرومندتری پیدا کرد و با توجه روند راکد و کندی که در زمینه اصلاح و تغییر نظام و نصاب آموزش عالی از سوی دولت افغانستان در ۱۸ سال گذشته صورت گرفته، به جرأت میتوان ادعا کرد که نگرانیهای کنونی در زمینه قدرتگرفتن افراطگرایی و اسلامگرایی افراطی در دانشگاه کابل هم ناشی از آثار، نتایج و پیامدهای سیطره این طرز فکر بر این مرکز علمی و آکادمیک در زمان طالبان میباشد.
در همین راستا، رییس دانشگاه کابل، بهتازگی ترویج افراطگرایی سیاسی، قومی و سمتی از بیرون به دانشجویان این دانشگاه را یک مشکل جدی این نهاد عنوان کرد.
حمیدالله فاروقی؛ رییس دانشگاه کابل گفته است که افراطگرایی سیاسی، قومی و سمتی از بیرون بر دانشجویان این دانشگاه دیکته میشود.
وی افزوده:«ترویج افراطگرایی سیاسی، قومی و مذهبی که این نهاد تحصیلی را در سالهای اخیر رنج میداد دیگر به پایان رسیده است، امروز بحث ترویج افراطگرایی سیاسی، قومی و مذهبی در دانشگاه کابل جا ندارد؛ اما این افراطگرایی از بیرون دیکته میشود.»
در همین حال سرور دانش معاون دوم ریاست جمهوری هم گفته:« مبارزه با نفرت پراکنیهای قومی، سیاسی و مذهبی در دانشگاه از مسؤولیتهای اصلی دانشجویان میباشد.»
وی با ابراز نگرانی گفت: «امروز شکافهای اجتماعی در حال عمیقشدن است و ما نباید اجازه بدهیم که این شکافهای اجتماعی تحت نامهای مختلف افزایش پیدا کند.»
علیرغم این موضعگیریها اما کسی نمیتواند انکار کند که هنوزهم گرایشهای افراطی به دین، قومیت و شکافها و برخوردهای اجتماعی ناشی از آن در دانشگاه کابل، ریشهها و پشتوانههای توانمندی دارد و این امر، معلول سالها رکود در اصلاح ساختاری نظام آموزشی این نهاد استراتژیک علمی است.
حتی اگر با رییس دانشگاه کابل در این زمینه که میگوید گرایش به افراطیگری در حوزههای سیاست و قومیت و مذهب، از بیرون بر دانشجویان کابل، دیکته میشود، همسو باشیم، بازهم نمیتوان این مهم را نادیده گرفت که عوامل بیرونی این اقدام حتما بسترها، شرایط و زمینههای آماده ای را در این مرکز علمی و آکادمیک شناسایی کرده و از آن به منظور دنبالکردن اهداف خود در حوزه پاشاندن بذر افراطگرایی سیاسی و قومی و مذهبی، بهره میگیرند. این بسترها، شرایط و زمینهها کدام است؟ آیا ضعف در ساختارهای بنیادی آموزش و مدیریت است؟ آیا مشکل در آموزههای قدیمی و فرسوده بازمانده از دوران مجاهدین و طالبان و حتی کمونیستهاست؟ آیا مشخصا مضمون «ثقافت اسلامی» چنین زمینهای را فراهم میکند؟ آیا مشکل در نحوه مدیریت و نبود یک سیاستگذاری علمی، آیندهنگرانه، قاعدهمند، مدرن و بلندمدت از سوی دولت و مدیران تحصیلات عالی، نهفته است؟ آیا این رویداد، نشانگر قدرت حداکثری جریانهای افراطگرای بیرونی مانند طالبان و داعش و جریانهای سیاسی و قومی است؟ و…
رییس دانشگاه کابل و همچنین معاون دوم ریاست جمهوری باید درباره هریک از این پرسشها، تدبیر و تأمل کنند و برای آنها پاسخهایی درخور و مناسب و واقعی ارائه دهند تا ریشه مشکلات، شناسایی و راههای حل آن پیدا شود.
آنچه در حال حاضر وجود دارد و در گذشته هم بارها در قالب دستگیری اساتید و دانشجویان وابسته به داعش در دانشگاه کابل و نیز دیوارنوشتهایی که به حمایت از داعش، صورت گرفته بود و یا درگیریهای مرگبار قومی و زبانی میان دانشجویان، شاهد آن بودیم، این است که دانشگاه کابل، از کارکرد واقعی خود به عنوان یک مرکز آکادمیک و صرفا علمی، فاصله فراوانی گرفته و به بستری نرم و آرام برای تخمگذاری افراطیون، تروریستها و جریانهای رادیکال سیاسی و قومی، بدل شده است. این خطر خزنده را باید جدی گرفت و در کنار نوسازی سیستم آموزش عالی، بهبود کیفی خدمات علمی، استخدام کادرهای تحصیلکرده، نواندیش، جوان و نخبه و همچنین ارتباط با دیگر کانونهای علمی منطقه و جهان، در مسیر مبارزه با افراطگرایی و جریانهای ویرانگر ایدئولوژیک، سیاسی و قومی در این دانشگاه هم سریعا باید اقدام و عمل کرد.