مرور رمان «طاعون»
بحران بهمثابهی جام حقیقتنما
شاید بیشترمان در نگاه اول با دیدن تصاویر مردان نقابدار قرونوسطایی به یاد گروهی از جنایتکاران بیفتیم؛ اما درواقع این ماسکهای منقاردار، مربوط به بیماری طاعون بودند. پزشکان قرونوسطایی برای محافظت و نیز جلوگیری از بوی بد بیماری طاعون، از ماسکهای منقارداری استفاده میکردند که منقارشان محل قرارگیری گیاهان خوشبو و ضدعفونیکننده بود. طاعون، بیماری همهگیری بود که در قرن ۱۵ میلادی، بسیاری از تعاریف را عوض کرد. حتی عدهای معتقدند این بیماری باعث شروع رنسانس شد. حالا بیش از ۵ قرن بعد، با بیماری همهگیر دیگری مواجهیم؛ کرونا.
طاعون آلبر کامو انعکاسی از نحوهی رفتار بلازدگان طاعون است. دکتر برنار ریو روزی از مطبش خارج میشود و موشی را در حال جانکندن میبیند؛ اعتنا نمیکند و به راهش ادامه میدهد. تا اینکه در طی چند روز تعداد موشهای مرده بهصورت تصاعدی زیاد میشوند. همزمان دکتر ریو با بیمارانی برخورد میکند که تب مرموزی دارند و آمار مبتلایان و تعداد فوتیها رفتهرفته زیاد میشود. پس از کلنجار بسیار با خود، بالاخره به این نتیجه میرسد که طاعون به شهرشان حمله کرده است؛ اما این کلنجار تنها برای او نیست. پزشکان ارشد و مسئولان شهر نیز هریک بهنوبهی خود مقاومت زیادی در پذیرفتن فاجعه دارند. حتی سر اینکه اسم این بیماری را میتوان طاعون گذاشت یا نه هم بحث میکنند؛ دکتر ریو معتقد است که «چه فرقی دارد اسم بیماری چه باشد؟ درهرحال اگر کاری نکنیم، هزاران نفر کشته خواهند شد»؛ اما با این استدلال روبرو میشود که:
فعلاً هیچکس جرئت ندارد اسمی به آن بدهد. افکار عمومی مقدس است؛ نباید آشفتهاش کرد؛ مخصوصاً نباید افکار عمومی را آشفته کرد. (کامو ۱۳۷۵:۶۹)
کامو در طاعون تمدن را در مقابل یک فاجعهی همهگیر قرار میدهد. فاجعهای که اگر به حال خود رها شود شاید نسل انسانها را منقرض کند. با نگاه همزمان به رمان طاعون و شرایط امروز به این میرسیم که گویی انسانها در مقابل بحران همیشه برخوردی یکسان دارند؛ اول تلاش میکنند بحران را نپذیرند؛ بعد سعی میکنند به چشم چیزی گذرا به آن نگاه کنند.
بلا معمولاً چیز مشترکی است؛ اما وقتیکه بهطور ناگهانی بر سرتان فرود آید بهزحمت آن را باور میکنید. در دنیا همانقدر که جنگ بوده طاعون هم بوده است. بااینوجود، طاعونها و جنگها پیوسته مردم را غافلگیر میکنند. وقتیکه جنگی درمیگیرد، مردم میگویند: « ادامه نخواهد یافت، ابلهانه است.» و بیشک جنگ بسیار ابلهانه است؛ اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمیشود. بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود آن را مشاهده میکرد. همشهریان ما نیز در برابر این وضع مانند همهی مردم بودند، به خویشتن فکر میکردند یا به عبارت دیگر، اومانیست(انسانگرا) بودند: بلاها را باور نداشتند. بلا مقیاس انسانی ندارد. ازاینرو انسان با خود میگوید که بلا حقیقت ندارد و خواب آشفتهای است که میگذرد؛ اما نمیگذرد و انسانها هستند که از خواب آشفتهای به خواب آشفتهی دیگر دچار میشوند. (کامو ۱۳۷۵:۷۱)
بالاخره پس از کشمکش فراوان، شهر قرنطینه میشود. قرنطینهای که منجر به جدا شدن مادر و پدر از فرزند، عاشق از معشوق و مسافران از وطن میشود. قرنطینه رفتار آدمها را تغییر میدهد؛ شهر رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. «اولین چیزی که طاعون برای همشهریان ما به همراه آورد، غربت بود.»(کامو ۱۳۷۵:۱۰۴) در دوران قرنطینه، هر یک از قشرهای اجتماع رفتار منحصربهفردی از خود نشان میدهد. سینماها در سانسهای بیشتری نمایش میدهند؛ کافهها ساعات بیشتری باز هستند و مهمتر از همه کلیسای شهر جلبتوجه میکند. در حالت عادی «صبح یکشنبه، آبتنی در دریا رقیب سرسختی برای آئین کلیسا شمرده میشد»؛ (کامو ۱۳۷۵:۱۲۵) اما قرنطینه باعث شده بود که مردم دیگر نتوانند برنامههای ساحلی و مسافرت خود را انجام دهند و وقت بیشتری برای گذراندن در کلیسا داشته باشند. کشیشی به نام پر پانلو از این وضعیت بهخوبی استفاده میکند. او گناه و معصیت را عامل اصلی این بیماری میداند و از مردم میخواهد که با توبه و طلب عفو به مبارزه با این بیماری برخیزند.
طاعون جایی برای برخورد اندیشههاست. میگویند «انسان را باید در سفر شناخت»؛ این جمله درست است ولی کامل نیست. کاملتر آن این است که «انسان را باید در لحظات بحرانی شناخت.» بحران، انسانها را در عریانترین حالتشان نمایش میدهد؛ ازاینرو طاعون آلبر کامو انسانهای مختلف از اقشار مختلف جامعه را در مقابل هم قرار میدهد. بیماری طاعون تبدیل به جام حقیقتنمایی شده که نقابها را کنده و حقیقت عریان را نمایان میکند. این بحران حتی مفهومی چون عشق و دیگر مفاهیم را از هر چیز اضافهای پاککرده و صورت حقیقی آنها را نشان میدهد. پس از گذر بحران، زندگی دیگر به روال عادی خود بازنمیگردد. چرا برگردد؟ مفاهیم پایهای تغییر کردهاند؛ پس همهچیز تغییر خواهد کرد.