سقوط در شمال، سکوت در جنوب؛ ماجرا چیست؟

سقوط دومینویی ولسوالی‌ها در شمال افغانستان ادامه دارد. ظرف یک هفته اخیر نزدیک به ده ولسوالی در بلخ، تخار، قندوز، سرپل، فاریاب، بغلان و… سقوط کرده‌است. در شماری از موارد، این رویدادها حتی بدون درگیری صورت می‌گیرد، پایگاه‌های نظامی نیروهای دولتی به طور کامل و با تجهیزات به طالبان واگذار می‌شود.این وضعیت از دو جهت، نگران‌کننده است؛ یکی این‌که دیگر عملا مقاومتی صورت نمی‌گیرد، آنچه رخ می‌دهد، محاصره و سپس تسلیم‌شدن یا واگذاری توافقی است؛ چیزی که به تازگی در میدانک سرپل و نیز ولسوالی شیرین‌تگاب فاریاب شاهد بودیم. نکته دوم این است که شرایط تنها در شمال و شمال کشور، وخیم است و در نیمه جنوبی کشور یا اصولا سقوطی رخ نمی‌دهد یا اگر هم واقع می‌شود در سکوت و بی‌خبری کامل است.

این به معنای چیست؟ کشور به کدام‌سو می‌رود؟ چه نیرویی به طالبان در شمال کشور، قدرتی بی‌رقیب اعطا کرده که هیچ نیرویی جلودار آن نیست؟ پاسخ مسئولان امنیتی دولت مرکزی و شخص فرمانده اعلای قوای مسلح در این زمینه چیست و آن‌ها چه توضیحی درباره این سقوط‌های دومینویی و سریالی و سکوت معنی‌دار حاکم بر سراسر حوالی جنوب دارند؟

انتقال سیستماتیک ناامنی از جنوب به شمال به مثابه یک پروژه امنیتی کاملا قومی، از مسایلی بوده که در سال‌های گذشته، پیوسته مطرح شده‌است. این‌که این یک ادعای صرف بوده یا نه برنامه‌ای سازمان‌یافته‌ برای این منظور وجود داشته، مشخص نیست؛ اما کاملا بدیهی است که وضعیت در شمال طی سال‌های اخیر به مرور ناامن شده‌است.

این برنامه‌ هم به گونه‌ای صورت گرفته که ابتدا سران و فرماندهان نظامی ائتلاف ضد طالبان که به طور سنتی در شمال کشور، از قدرت غیرقابل جایگزین برخوردار بودند، یکی پس از دیگری به طور فزیکی ترور شدند و پس از آن، به مرور، شمال کشور ناامن شد.

نمی‌توان ادعا کرد که واگذاری‌های امروز با ترورهای دیروز، کاملا مرتبط است؛ اما عوامل ترور فرماندهان ضد طالبان در شمال، هر نیرویی که بوده، موفق شده کمکی قابل توجه به پیروزی‌های چشم‌گیر امروز طالبان در این منطقه استراتژیک کند.

از سوی دیگر، این هم شگفت‌انگیز است که جنوب کشور که هم از نظر قومی و ایدئولوژیک، منطقه قدرت و نفوذ سنتی طالبان محسوب می‌‌شود و هم از حیث داشتن‌ مرزهای مشترک طولانی با پاکستان به مثابه حامی راهبردی طالبان، ظاهرا امن و امان است و سقوطی هم اگر صورت می‌گیرد به تعبیر امرالله صالح به صورت «یک راز اطلاعاتی» است که در نتیجه آن، موترسایکل‌های طالبان، کاروان نیروهای امنیتی را در ولسوالی شینکی زابل، اسکورت می‌کنند تا در امنیت و مصونیت کامل، منطقه را ترک کنند و طالبان بر آن تسلط یابند.

البته آقای صالح توضیح نداده که آیا واگذاری‌های مشابه در میدانک سرپل و شیرین‌تگاب فاریاب هم از سنخ و جنس رازهای مگوی «اطلاعاتی» بوده یا شگرد شگفت‌انگیز دیگری مورد استفاده قرار گرفته‌است.

آقای صالح به عنوان یک مهره امنیتی، این را هم گفته که پیش‌روی‌های اخیر طالبان مثل یک «خط باریک» است که آن گروه را به دره‌ مرگ رهنمون می‌شود و به سمت فاجعه هدایت می‌کند.

صرف نظر از این‌که این ارزیابی او درست است یا خیر و این‌که آیا تجارب مرگبار طالبان در جریان پیش‌روی به سمت دره تنگ و کوهستانی پنجشیر در زمان حیات فرمانده احمدشاه مسعود، بار دیگر تکرار می‌شود یا نه، واقعیت این است که تاکنون نشانه‌ای حاکی از درستی این ارزیابی در دست نیست. مثلا در ولسوالی دولت‌آباد فاریاب، نیروهای امنیتی توانستند مرکز ولسوالی را پس از سقوط آن برای ساعتی از طالبان پس بگیرند؛ اما طالبان موفق شدند بار دیگر آن را اشغال کنند و ۲۰ کماندو زبده و آموزش‌دیده ارتش از جمله سهراب پسر جنرال ظاهر عظیمی را هم بکشند.
در خان‌آباد قندوز نیز وضعیت مشابهی جریان دارد.

بی‌تردید دانش و سواد امنیتی و اطلاعاتی آقای صالح، فراتر از فهم بسیط ما و همه کسانی است که از بیرون تماشاگر این وضعیت بحرانی و فاجعه‌بار آن هستند؛ اما نسبت معنادار سقوط در شمال و سکوت در جنوب، و کشته‌، زخمی، اسیر و تسلیم‌شدن گروهی نیروهای نظامی کشور هم قابل درک نیست و انتظار می‌رود آقای صالح به عنوان کسی که عقبه مقاومت ضد طالبانی دارد و اهل شمال افغانستان است در این باره هم توضیح دهد؛ البته اگر این مورد نیز یک «راز اطلاعاتی» غیرقابل افشا نباشد.

مطالب مرتبط