جنگ رسانهای مهرههای سوخته؛ چه کسانی عامل سقوط نظام بودند؟
در روزهای اخیر، شماری از مقامات پیشین حکومتی، همدیگر را به سقوط نظام و کشاندن افغانستان به بحران کنونی متهم میکنند. این مقامات بدون اینکه نقش خود را در سقوط نظام و وضعیت دشواری که برای کشور پیش آمده، یادآور شوند، دیگران را مسئول بحران کنونی در کشور میدانند.
بعد از اظهارات بحثبرانگیز زلمی خلیلزاد؛ نماینده ویژه پیشین ایالات متحده در امور صلح افغانستان که سقوط نظام را به لجاجت اشرف غنی؛ رییسجمهوری فراری و خودخواهی نخبگان سیاسی و عدم تمایل سربازان به جنگ در برابر طالبان نسبت داد، رنگین دادفر سپنتا؛ مشاور سابق امنیت ملی کرزی در واکنش به گفتههای خلیلزاد گفت که او در خانه حامد کرزی مخالفان به قدرترسیدن اشرفغنی از راه تقلب از جمله عبدالله عبدالله را تهدید کردهبود.
امرالله صالح؛ معاون اول اشرفغنی نیز از خلیلزاد به عنوان «معمار بزرگ طرح فریب» یاد کرده و گفتهاست که او از نظر استراتژیک جمهوری را به عنوان یک گوسفند قربانی میدانست که تا لحظه ذبح از آن مراقبت میکند: «مصاحبهها بوی تعفن این شکست را پاک نمیکند».
آقای صالح با انتقاد از خلیلزاد افزود که «به جای جلوگیری از فاجعه، هنوز هم تلاش میکند تا افغانها را بهعنوان طرف مجرم معرفی کنند، بر زخمهایشان نمک بزند و از نیازها و ناامیدیشان سوء استفاده کند».
افزون بر این، بسمالله محمدی؛ سرپرست وزارت دفاع حکومت پیشین نیز متین بیگ؛ رییس دفتر ریاست جمهوری را یکی از عوامل سقوط کابل به دست طالبان دانسته و گفتهاست که او زمینه فرار اشرفغنی را فراهم کرد.
محمدی در توییتی نوشتهاست که متین بیگ او و همکارانش را اغفال کردهبود.
وزیر پیشین دفاع افزودهاست: «یکی از عوامل سقوط، همین بچه متین بیگ دربار بود؛ چون با توییت به مردم اطمینان داد که در کابل هیچ تهدیدی وجود ندارد و من و همکارانم را اغفال و زمینه فرار غنی را مساعد ساخت.»
بسمالله محمدی میگوید، قرار بود او از میدان هوایی کابل اطلاع بگیرد که چه جریان دارد؛ اما «این مامور سقوط (متین بیگ)» با عجله به وزارت دفاع آمده و گفته «رییس صاحب اینجا تشریف میاره».
این در حالی است که متین بیگ به تازگی بهخاطر حمایت از غنی عذرخواهی کرده و گفتهاست که فروپاشی افغانستان از سال ۲۰۱۴ آغاز شد؛ زمانی که اشرفغنی به قدرت رسید.
عوامل مهم سقوط نظام
ناظران سیاسی معتقد اند که امکان دارد در مساله سقوط نظام بعضی توافقات پنهانی صورت گرفته باشد؛ طوری که گمانهزنیهایی وجود دارد که زمینههای سقوط نظام پیشین به توافقنامه صلح دوحه که میان خلیلزاد و طالبان به امضا رسید، برمیگردد.
محمد اکرم عارفی؛ آگاه سیاسی و استاد دانشگاه میگوید، از اینکه یک قسمت توافقنامه دوحه سری باقی مانده و جزئیات این بخش از سوی هیچ منبعی منتشر نشده، نمیتوان به صورت جدی زمینههای سقوط نظام پیشین را به این توافقنامه نسبت داد؛ اما عامل مهم دیگر سقوط نظام، سیاست نادرستی بود که اشرفغنی؛ رییس جمهوری پیشین روی دست گرفتهبود.
این استاد دانشگاه میافزاید، زمانی که مذاکرات صلح پیش گرفته شد، اشرفغنی تن به مذاکره نداد. به گفته او، غنی در پی آن بود که قدرت را کاملا در اختیار یک گروه قومی خاص قرار بددهد. غنی در زمان زعامت خود هم نسبت به تمامی اقوام افغانستان یک موضع سختگیرانه و انزواگرایانه در پیش گرفتهبود و تلاشاش این بود که که گروههای قومی و سیاسی را کلا از قدرت کنار بزند و به جز آن گروه که خودش به آن تعلق داشت، دیگران در قدرت نباشند.
آقای عارفی معتقد است که پس از اینکه غنی به این باور رسید که با توجه به سیاست امریکا، دوام حکومت او تا آخرش امکانپذیر نیست و قدرت باید به یک حکومت توافقی مشترک انتقال یابد، تلاش کرد پنهانی وارد معامله شود و با تعدادی که با او همسو بودند، افرادی را در درون نهادهای امنیتی جابهجا کردند تا با هماهنگی آنها به تدریج قدرت را به طالبان واگذارند.
تبانی پنهانی غنی
علیاکبر جمشیدی؛ دیگر آگاه سیاسی نیز میگوید، از همان آغاز پیدا بود که امریکا دیگر به حکومت اشرفغنی توجهی ندارد و میخواست از طریق سازوکاری زیر نام صلح، حکومتی را با مشارکت و حضور طالبان ایجاد کند که این کار عمدا از سوی اشرف غنی پذیرفته نشد.
به گفته این آگاه سیاسی، غنی حاضر نشد از قدرت کنار برود تا بر اساس یک توافق صلح بین طالبان و رقبای سیاسی آن یک حکومت جدید تشکیل شود و این باعث شد که افغانستان در حالت کنونی قرار بگیرد.
طوری که آگاهان میگویند، اساسیترین عامل سقوط نظام همان توافق پنهانی بود که برخاسته از ذهنیت قومگرایانه اشرفغنی و خلیلزاد ناشی میشد.
اشتباه امریکا در اعتماد به پاکستان و خلیلزاد
ناظران سیاسی معتقد اند که زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان نقش مهمی در به قدرترساندن اشرفغنی در انتخابات ۱۳۹۸ داشت. این موضوع را رنگین دادفر سپنتا؛ مشاور سابق امنیت ملی کرزی نیز در واکنش به گفتههای خلیلزاد مطرح کرده و گفته است که خلیزاد در خانه حامد کرزی مخالفان به قدرترسیدن اشرفغنی از «راه تقلب» را تهدید کردهبود.
آقای سپنتا روز جمعه، ۷ عقرب در رشته توییتی نوشت که خلیلزاد لجاجت غنی برای حفظ قدرت را مانع اصلی «صلح کذایی« خودش میداند.
این در حالی است که زلمی خلیلزاد در آخرین اظهارات خود گفتهاست که «لجاجت اشرفغنی» برای باقیماندن در قدرت، خودخواهی نخبگان سیاسی و عدم تمایل سربازان افغان برای مقابله با طالبان موجب فروپاشی دولت افغانستان شد.
اما محمد اکرم عارفی معتقد است که امریکا در طول حضورش در افغانستان تحت تاثیر دو جریان و بخش قرار داشت که یکی پاکستان بود که در بسیاری موارد سیاستهای امریکا که مربوط به افغانستان میشد بر اساس جهتگیری و مشوره پاکستان و چیزی که پاکستان در نظر میگرفت رقم میخورد. دوم، خلیلزاد بود که روی سیاست امریکا در قبال افغانستان تاثیر عمیق گذاشتهبود.
آقای عارفی میافزاید امریکا با تنظیم سیاست خود در افغانستان براساس تاثیرپذیری از این دو جریان دچار اشتباه بزرگی شد؛ زیرا به باور او، اعتماد امریکا به پاکستان و خلیلزاد سبب شد این دو جریان کمکم تحولات افغانستان را به سمتی ببرد که سرانجام در اختیار پاکستان قرار گرفت.
سیاست قومگرایانه
از دید آگاهان، غنی و خلیلزاد با سیاست قومگرایانه و افراطی حزب «افغان ملت» هماهنگ بودند و هردو همواره همسو بودند و از همدیگر حمایت میکردند. به گفته آگاهان، در دو انتخابات اخیر که اشرفغنی برنده اعلام شد، در واقع رای نداشت؛ اما فشار امریکا و خلیلزاد سبب شد غنی برنده انتخابات تعیین شود.
اکرم عارفی میگوید، خلیلزاد به مردم رنگ اتهام زدهبود و امریکا را دچار غلطفهمی کرد که بیشتر گروههای قومی طرفدار روسیه، چین و ایران هستند و طوری وانمود میکرد که آنها طرفدار امریکا است و دوستان آن کشور باقی میمانند که این ذهنیت را خلیلزاد به امریکا داد و امریکا بر اساس کارشناسی خلیلزاد آن را قبول کرد و این باعث شد که خلیلزاد و غنی کلا جریان افغانستان را در اختیار یک گروه قومی خاص قرار دهند.
علی اکبر جمشیدی نیز میگوید که در قسمت جنجالها و پیامدهای انتخابات، شکی نیست که امریکا از طریق خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه این کشور در امور صلح افغانستان نقش برجستهای در پیروزی اشرفغنی داشت.
این آگاه سیاسی میافزاید که این موضوعات در ملاقاتها و جلسات خلیلزاد بسیار جدی بود؛ اما به طور علنی در رسانهها مطرح نشد.
اما به گفته جمشیدی، زمانی که امریکا به عنوان یک کشور متحد افغانستان به طور مستقلانه و بدون حضور حکومت با طالبانی که در برابر حکومت میجنگید، تصمیم به مذاکرات صلح گرفت، در واقع فاتحه حکومت غنی را همان زمان خواند.
جمشیدی میگوید غنی با اینکه این وضعیت را میدانست؛ اما به دوری جستن از جریان اصلی که پروسه صلح پیش میرفت اصرار ورزید و کوتاه نیامد که به موقع صلاحیت را به یک نهاد یا کسی بسپارد که مورد قبول طرفین باشد تا از بحران جلوگیری شود.
به باور آگاهان، زمینههای فروپاشی نظام و تغییرات پیشآمده تنها در دو سال اخیر صورت نگرفت؛ بلکه در ۲۰ سال گذشته به تدیریج زمانی که حکومت مرکزی در اختیار این گروهها قرار گرفت، چنین اهدافی دنبال میشد.