از امان‌الله تا هبت‌الله؛ کدام استقلال؟

رهبران طالبان در شهرهای مختلف کشور از ۲۸ اسد؛ سالروز استقلال افغانستان، تجلیل کردند. شماری از نیروهای طالبان نیز با حمل پرچم‌های سفیدشان در خیابان‌ها رژه رفتند. حتی ملا یعقوب؛ وزیر دفاع طالبان در پای منار استقلال کشور، اکلیل گل گذاشت. در این میان اما هیچ‌کس از امان‌الله خان؛ شاه سابق افغانستان یادی نکرد؛ شاه نوگرایی که اصلاحات شالوده‌شکنانه او برای تبدیل افغانستان به کشوری مترقی، توسعه‌یافته و متمدن، هنوزهم در تاریخ معاصر افغانستان، یگانه و بی‌همتا است و طرفداران و منتقدان سرسختی دارد.در این میان، شماری از کارشناسان و تحلیل‌گران با توجه به تجلیل پررنگ طالبان از سالروز استقلال افغانستان از انگلیس به مقایسه میان دولت «امارت اسلامی»‌ و «سلطنت امانی» یا ملا هبت‌الله و شاه امان‌الله پرداختند.

به باور آگاهان، این مقایسه فارغ از همه نتایج دیگر، یک فایده مهم دارد و آن این‌که «استقلال» چیست و چرا باید از آن تجلیل کرد.

پیش از پاسخ به این پرسش اما لازم است این نکته مورد توجه قرار بگیرد که همه کسانی که پس از امان‌الله از این رویداد تاریخی تجلیل کرده‌اند، لزوما به آن اعتقادی نداشته‌اند. به بیان صریح‌تر، برگزاری تجلیل‌های پرشکوه از «استقلال» لزوما به معنای وجود استقلال نیست.

این نکته حتی درباره خود امان‌الله خان که از او در متون تاریخی و ادبیات سیاسی افغانستان با عناوینی مانند «غازی» تکریم می‌شود نیز صادق است؛ زیرا گفته می‌شود که افغانستان با وجود امضای یک قرارداد تاریخی میان امان‌الله خان و سران هند تحت اشغال بریتانیا، هرگز به طور کامل و واقعی از سیطره انگلیس رهایی نیافت و همواره به ویژه در حوزه سیاست خارجی، زیر نفوذ ابرقدرت‌ وقت باقی ماند.

شاهان و سلاطین پس از امان‌الله هم از این معضل، متاثر بودند. به همین دلیل‌، برای تضمین پایداری قدرت‌شان مجبور بودند سیاست خارجی را به قدرت‌های استعماری واگذار کنند و تنها در حوزه سیاست داخلی که مبتنی بر استبداد و اعمال خشونت و سرکوب و سانسور و قوم‌گرایی و اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی حداکثری بود، مستقل عمل کنند.

برخی از رهبران نظام‌های سلطنتی حتی در حوزه داخلی نیز از خارجی‌ها دستور می‌گرفتند و عملا مهره دست‌نشانده قدرت‌های بزرگ بودند.

اکنون که افغانستان یک‌بار دیگر شاهد شکست یک ابرقدرت بزرگ است و قدرت در اختیار طالبان قرار گرفته، این پرسش تاریخی هم دوباره مطرح می‌شود که وقتی از استقلال حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم.

پاسخ به این پرسش، آسان نیست؛ زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد که طالبان را یک جریان ملی و برخاسته از درون جامعه افغانستان بدانیم. درباره وابستگی سیاسی، قومی و ایدئولوژیک طالبان به خارج، نیاز چندانی به مدارک و مستندات متقن و محکم نیست. آن‌ها همه تحصیل‌کرده مدارس مذهبی پاکستان هستند، توسط آی‌اس‌آی اداره می‌شوند، از سران اسلام‌‌آباد و جنرال‌های راولپندی دستور می‌گیرند و در حوزه مسایل فرهنگی و مذهبی هم با رأی و نظر مولوی‌های متعصب پاکستانی عمل می‌کنند.
پیش از آن‌که امریکا از افغانستان برود، رهبران طالبان عموما در پاکستان زندگی می‌کردند. این یک اتفاق ساده نیست؛ بلکه دلیلی واضح بر وابستگی شدید طالبان به پاکستان است.

پس از تسلط طالبان بر کابل هم این جنرال فیض حمید؛ رییس وقت آی‌اس‌آی بود که سرانجام دولت را تعیین کرد و به بن‌بست سیاسی برای توزیع قدرت در میان رهبران طالبان و شبکه حقانی پایان داد.

همین اکنون هم گفته می‌شود که کشورهای پاکستان، عربستان سعودی و بریتانیا طرفدار انتصاب سراج‌الدین حقانی به سمت نخست‌وزیری دولت طالبان اند و امریکا، قطر و چند کشور دیگر از نخست‌وزیری ملا برادر یا ملا یعقوب حمایت می‌کنند. این یعنی چیزی به نام «استقلال» هرگز وجود ندارد.

از سوی دیگر، وقتی از امان‌الله تا هبت‌الله، ادعای کسب استقلال افغانستان را دارند؛ اما کشور همواره از دخالت‌های پیدا و پنهان خارجی، جنگ‌های نیابتی ابرقدرت‌ها، فعالیت گسترده گروه‌های تروریستی یا تجاوز نظامی مستقیم کشورهای دیگر رنج می‌برد، مشخص است که تنها چیزی که وجود ندارد «استقلال» است.

امان‌الله، کشف حجاب به سبک کشورهای غربی، برپایی مکاتب دخترانه و حضور عمومی زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی کشور را از نمونه‌های استقلال و پیشرفت و توسعه می‌دانست؛ اما ملا هبت‌الله، اجباری‌کردن حجاب، ممنوعیت تحصیل دختران و کار زنان را مطرح می‌کند و خواسته‌های جهانی برای لغو این سیاست‌ها را به معنای پذیرش سلطه دیگران می‌داند. اولی تحت تاثیر شدید فرهنگ و اخلاقیات غربی، و دومی متاثر از دیدگاه‌های تنگ‌اندیشانه ملا‌های تندرو مدارس دیوبندی.

در این میان، چیزی که هیچ‌گاه مردم افغانستان به آن دست نیافته‌اند «استقلال» بوده‌است؛ زیرا از امان‌الله تا ملا هبت‌الله، صرفا مجریان سیاست‌های استعماری غرب و شرق بوده‌اند.

مطالب مرتبط