طالبان و تروریزم؛ جهان بر دوراهی

جهان بر سر یک دوراهی دشوار قرار گرفته‌است: ادامه «تعامل» بدون شناسایی رسمی دولت طالبان و اعمال فشار بر رهبران کنونی کابل در زمینه‌هایی مانند حقوق بشر، دولت فراگیر، آموزش دختران، قطع ارتباط با تروریزم و… و یا کمک به مخالفان مسلح طالبان برای راه‌اندازی یک جنگ داخلی تمام‌عیار که نه قابل کنترل و مهار و مدیریت خواهد بود و نه افقی برای پایان‌ پیروزمندانه آن وجود خواهد داشت.


اندرس فوگ راسموسن؛ دبیر کل سابق ناتو می گوید که «حکومت‌های غربی باید از کسانی که در برابر حاکمیت وحشیانه و سرکوب‌گر طالبان ایستاد‌گی می‌کنند، حمایت کنند.»

او با اشاره به مقاله اخیر مسئول روابط خارجی «جبهه مقاومت» در مجله فارن افیرز گفته‌است: «این یک مقاله مهم در مورد مبارزه جبهه مقاومت برای ترسیم یک آینده متفاوت برای افغانستان است.»

راسموسن که بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ ریاست ناتو را به عهده داشت، تاکید کرده که «جهان نمی‌تواند افغانستان را فراموش کند».

پیش از این، علی میثم نظری؛ مسئول روابط خارجی «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود در مقاله‌ای در مجله فارن افیرز نوشته‌بود که این جبهه برای مقابله با طالبان نیاز به حمایت جامعه بین‌المللی دارد.

او در مقاله‌اش مدعی شده که طالبان به گروه‌های تروریستی منطقه‌ای و بین‌المللی اجازه داده‌اند تا در افغانستان پایگاه ایجاد کنند.

به گفته او، هزاران جنگجوی خارجی از خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای مرکزی در سراسر افغانستان زندگی می‌کنند.

نکته اول این است که آقای راسموسن اکنون هیچ‌گونه سمت رسمی و شخصیت حقوقی ندارد؛ بنابراین دیدگاه او تنها از این حیث که او زمانی بزر‌‌گ‌ترین و قدرتمندترین پیمان نظامی جهان را رهبری می‌کرده، اهمیت دارد و لزوما به معنای تغییر موضع قدرت‌های غربی در قبال طالبان و مخالفان مسلح آنان موسوم به «جبهه مقاومت» نیست.

بنابراین، انتظار تغییر رویکرد غربی‌ها در قبال بحران افغانستان، تحت تاثیر موضع تازه آندرس فوگ راسموسن، ساده‌انگارانه خواهد بود.

نکته دوم هم این است که «جبهه مقاومت ملی»‌ برای ادامه حیات خود به شدت نیازمند جذب کمک‌های خارجی به ویژه کسب نظر مساعد قدرت‌های غربی است، در غیر آن، وضعیت کنونی آن جالب نیست و چه بسا در میان‌مدت حتی قادر به برافراشته نگه‌داشتن پرچم «مقاومت» در کوهستان‌های پنجشیر و اندراب هم نخواهد بود؛ کما این‌که همین اکنون هم گزارش‌‌هایی درباره ترک جنگ از سوی برخی نیروهای این جبهه به دلیل گرسنگی و عدم تامین تجهیزات جنگی منتشر می‌شود.
شاید بخشی از این گزارش‌ها‌ تبلیغات طالبان برای تضعیف روحیه مخالفان مسلح‌شان باشد؛ اما بخشی از آن دور از واقعیت نیست.

با این حال، این نکته قابل تأمل است که آیا جهان، بدون ارائه کمک نظامی به مخالفان طالبان و شعله‌ور کردن آتش یک جنگ داخلی طولانی دیگر، راه دیگری برای فراموش‌نکردن افغانستان ندارد؟

پرسش دیگر این است که اگر جهان، «جبهه مقاومت ملی»‌ را در برابر طالبان، تجهیز کند، آیا تضمینی وجود دارد که این امر، منجر به «شکست» طالبان و بازگشت صلح و ثبات به کشور خواهد شد؟

تجربه نشان داده‌است که نه طالبان قابل نادیده‌گرفتن و حذف کامل هستند و نه «جبهه مقاومت ملی» به تنهایی قادر به تشکیل حکومت بدون طالبان و تامین ثبات سیاسی و امنیتی در کشور است.

پس جهان باید راه دیگری جز دامن‌زدن به جنگ داخلی برای مهار «حکومت وحشیانه و سرکوب‌گر» طالبان – به تعبیر آندرس فوگ راسموسن – پیدا کند؛ راهی که لزوما از مسیر جنگ عبور نکند و افغانستان را بار دیگر به صحنه نبرد نیابتی قدرت‌های دور و نزدیک تبدیل نسازد.

نکته دیگری که اهمیت یک تصمیم‌گیری معقول و مؤثر از سوی جامعه بین‌المللی درباره افغانستان را دوچندان می‌کند، واقعیت‌هایی است که در مقاله مورد اشاره مسئول روابط خارجی «جبهه مقاومت ملی» مورد تاکید قرار گرفته‌است: تبدیل افغانستان به لانه امن تروریست‌های بین‌المللی در پی تسلط طالبان بر سرنوشت کشور.

این چیزی است که سازمان‌های اطلاعاتی غربی هم آن را تایید می‌کنند و قراین و نشانه‌های فراوانی نیز درباره درستی این برداشت وجود دارد که کشته‌شدن ایمن‌الظواهری در کابل، یکی از صریح‌ترین آن‌ها است.

پس جهان بر سر یک دوراهی دشوار قرار گرفته‌است: ادامه «تعامل» بدون شناسایی رسمی دولت طالبان و اعمال فشار بر رهبران کنونی کابل در زمینه‌هایی مانند حقوق بشر، دولت فراگیر، آموزش دختران، قطع ارتباط با تروریزم و… و یا کمک به مخالفان مسلح طالبان برای راه‌اندازی یک جنگ داخلی تمام‌عیار که نه قابل کنترل و مهار و مدیریت خواهد بود و نه افقی برای پایان‌ پیروزمندانه آن وجود خواهد داشت.

بن‌بست موجود در شورای امنیت سازمان ملل بر سر تمدید یا عدم تمدید معافیت سفر رهبران طالبان هم این موقعیت دشوار قدرت‌های جهانی در برابر طالبان را نشان می‌دهد.

با این‌همه، اکنون شاید زمان آن فرارسیده‌باشد که جهان، گزینه سوم را در دستور کار قرار دهد: تاکید بر تشکیل قدرتی در کابل که هم متشکل از طالبان باشد و هم دیگر جریان‌های سیاسی و قومی؛ چیزی که نه در بن مورد توجه قرار گرفت و نه در دوحه، و به همین دلیل، برایند هردو توافق، چیزی جز فاجعه نبود و نیست.

مطالب مرتبط