از فرار تا فرافکنی؛ وقتی حمدالله محب هنوز حرف میزند
حمدالله محب، همچنان سرگرم فرافکنی، دروغپراکنی و موضعگیریهای مذبوحانه برای پنهان کردن، کتمان یا توجیه نقش خاینانه خود در سقوط نظام جمهوری و واگذاری قدرت به طالبان است.
حمدالله محب؛ مشاور امنیت ملی پیشین غنی گفته: «من از هیچ مقاومتی که اسلحه و فرماندهی و نقشه آن در دست بیگانگان باشد، حمایت نمیکنم. البته اگر امکانات خودمان را داشته باشیم، قضیه فرق میکند.»
او اعتراف کرده که «پس از سقوط نظام جمهوریت کشورهای غربی حاضر به پذیرش اشرف غنی نشدند و حتی دولت دهلی که رابطه خوبی با کابل داشت نیز حاضر به پذیرفتن وی نبود.»
محب در توضیح درباره چرایی پناه بردن اشرف غنی به امارات، بهجای هند یا کشورهای غربی گفت: «سیاست رسمی هند این است که هرکس در کابل قدرت دارد با همان طرف رابطه داشته باشد و ما دیگر در قدرت نبودیم؛ ناروی و سویس هم که کشورهای بیطرف به حساب میآیند به رییس جمهور جای ندادند. پس به امارات رفت و به آنها پناه برد.»
حمدالله محب در مصاحبه تازه خود گفته که اشرف غنی «موی سفید است و تنها زندگی میکند.»
درباره ادعای حمدالله محب مبنی بر اینکه «جبهه مقاومت ملی» هیچ استدلالی سودمند نیست؛ زیرا نه «جبهه مقاومت ملی» یک نیروی مستقل ملی است و به تنهایی و بدون دریافت کمک خارجی، قادر به ادامه حیات خواهد بود و نه رهبران این جبهه، این امر را کتمان میکنند. آنها بارها به صراحت از کشورهای خارجی، درخواست کمک کردهاند و برای این منظور به کشورهای گوناگون همسایه، منطقه و جهان نیز سفر میکنند.
بنابراین، ادعای وابستگی خارجی «جبهه مقاومت ملی» قابل دفاع نیست و اگر هم قابل دفاع باشد، این دفاع باید از سوی رهبران و اعضا و هواداران این جبهه صورت بگیرد.
با اینهمه، در این شکی نیست که حمدالله محب، همچنان سرگرم فرافکنی، دروغپراکنی و موضعگیریهای مذبوحانه برای پنهان کردن، کتمان یا توجیه نقش خاینانه خود در سقوط نظام جمهوری و واگذاری قدرت به طالبان است.
او در حالی ادعا میکند که «اگر امکانات خودمان را داشته باشیم، قضیه فرق میکند» که در زمانی که مشاور امنیت ملی اشرفغنی و نزدیکترین و مورد اعتمادترین مهره دولت او بود، تمام قدرت یک نظام ۲۰ ساله در اختیار وی قرار داشت، میتوانست بر سیاستها و راهبردهای امنیتی، تاثیر بگذارد، درباره سرنوشت جنگ و صلح تصمیم بگیرد و با ارائه مشورتهای سازنده و اتخاذ تصمیمات استراتژيک، اجازه ندهد که کشور به ورطه بحران سقوط کند و نظامی که هزاران نفر برای پایداری و بقای آن، قربانی شده بودند، تنها ظرف ۱۱ روز در نتیجه یک تبانی شرمآور قبیلهای میان او، اشرفغنی، خلیلالرحمان حقانی و دیگر سران طالبان فروبپاشد و به طالبان واگذار شود.
محب در آن زمان، هم قدرت لابیگری با بازیگران اصلی و قدرتهای خارجی را دارا بود، هم به امکانات، پول، سلاح و نیروی نظامی فراوان برای تغییر معادلات در میدان جنگ، دسترسی داشت و هم میتوانست در مناسبات سیاسی، نفوذ کند و اجازه ندهد که نظام جمهوری به گونهای شرمآور و فاجعهبار، سقوط کند و طالبان بدون جنگ و خشونت، ظرف ۱۱ روز، سراسر کشور از جمله کابل پایتخت را تصرف کنند.
با اینهمه، او و اشرفغنی و دیگر اعضای هسته قومی مسلط بر کانون مرکزی قدرت در ارگ ریاست جمهوری، نه تنها این اقدامات را انجام ندادند؛ بلکه با توطئه و تبانی و زد و بندهای پنهانی مبتنی بر علایق قومی و تعلقات قبیلهای، زمینهساز سقوط سریع کشور و نابودی یک نظام دموکراتیک، مشروع و مورد حمایت حداکثری مردم افغانستان شدند؛ نظامی که مردم و نیروهای امنیتی کشور برای حفظ و قدرت و بقای آن، هزاران هزار قربانی داده بودند.
در این میان، هم در گذشته و هم به تازگی از زبان حشمتغنی احمدزی؛ برادر اشرفغنی، فاش شده است که حمدالله محب در متن و محور پروژه سقوط قرار داشته و با تماسهای مکرر و مستمرش با خلیلالرحمان حقانی؛ کاکای سراجاالدین حقانی، نقش مهمی در انجام خیانت، سرنگونی نظام جمهوری و تسلیم کشور به طالبان، ایفا کرده است.
بنابراین، او که به طرز بیشرمانهای از کشور فرار کرد، با انبوه پولهایی که از داراییهای عمومی مردم افغانستان دزدید، میتواند تا پایان عمر، در کشورهای مرفه غربی، زندگی لوکسی داشته باشد؛ اما باید دست از فرافکنی بردارد، از کارنامه ننگیناش خجالت بکشد، تا ابد شرمسار دهها میلیون نفری باشد که به امید و آرمان و رویایشان خیانت کرد و برای همیشه سکوت کند؛ اما اینکه او هنوز حرف میزند، نشان میدهد که نه تنها یک فاشیست فاسد و خاین است؛ بلکه حتی اخلاق و وجدان انسانی هم ندارد.