فاجعه سقوط از دوربین جنرالها
از نظر این درجهدار بازنشسته امریکایی، هردو دولت جمهوریخواه و دموکرات در خلق فاجعه خروج، مقصر و مسئول بودند: یکی با امضای توافقنامه استعماری صلح با طالبان و دیگری با خروج آشفته، فاجعهآمیز و پر از هرجومرج.
دو جنرال بازنشسته امریکایی که بر خروج پرهرجومرج سال ۲۰۲۱ از افغانستان نظارت داشتند اخیرا در برابر کنگره امریکا شهادت دادهاند.
مارک میلی؛ رئیس سابق ستاد مشترک ارتش، و کِنِت مکنزی که فرماندهی مرکزی امریکا تحت نظر او بود، برای اولین بار از زمان بازنشستگی شهادت میدادند.
این رویداد، ارزش تاریخی زیادی دارد؛ زیرا یکی از سرنوشتساز وقایع تاریخ معاصر افغانستان و چه بسا جهان را از زبان کسانی توضیح میدهد که مستقیما در آن نقش و مشارکت و دخالت داشتهاند و چه بسا مسئول آفرینش بخشی از فاجعهای هستند که هنوز ابعاد آن به تمامی آشکار نشده و در سالهای آینده ممکن است تاثیر شگرف و بازگشتناپذیر و غیرقابل جبرانی بر قدرت جهانی ایالات متحده بگذارد.
قانونگذاران جمهوریخواه، جو بایدن؛ رئیس جمهور آمریکا را مسئول خروج فاجعهبار از افغانستان شناختند و دموکراتها دولت ترامپ را به خاطر توافق با طالبان مقصر دانستند؛ اما به نظر نمیرسید که این دو جنرال تمایلی به توجیه نظریه هیچیک از دو حزب داشته باشند.
آنها در عوض گفتند که هم دونالد ترامپ، هم جو بایدن و هم دولتهای قبلی در آن عقبنشینی فاجعهبار نقش داشتند.
این موضع از درجهداران نظامی، حرفهای و قابل انتظار بود؛ زیرا نظامیان در یک نظام درگیر جنگ قدرت دو جناح، همیشه باید حافظ مصالح بزرگ ملی باشند و فراتر از قطببندیهای جناحی قرار بگیرند.
به گفته آقای میلی موافقتنامه دوحه – توافقی که محصول مذاکرات دولت ترامپ با طالبان برای تعیین شرایط خروج امریکا بود – زیر پای نیروهای امنیتی افغانستان و دولت این کشور را «از نظر روحی خالی کرد».
او همچنین افزود که «ایراد اساسی» خروج امریکا، زمان تصمیم دولت بایدن برای دستور خروج غیرنظامیان بود. او گفت که این بخش «به کندی و خیلی دیر» اجرا شد.
به این ترتیب، از نظر این درجهدار بازنشسته امریکایی، هردو دولت جمهوریخواه و دموکرات در خلق فاجعه خروج، مقصر و مسئول بودند: یکی با امضای توافقنامه استعماری صلح با طالبان و دیگری با خروج آشفته، فاجعهآمیز و پر از هرجومرج.
او همچنین تاکید کرد که به مقامهای ارشد امریکایی توصیه کرده بود که «لازم است یک نیروی حداقل ۲۵۰۰ نفری را در کارزار نگه دارند» تا مانع بازگشت طالبان به قدرت شوند.
آقای میلی با تکرار ادعایی که قبلا هم مطرح کرده بود گفت: «نظر من در آن زمان این بود که بدون چنین حمایتی، مساله فروپاشی دولت افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت حتمی است و فقط زمان آن سوال است.»
مشخص نیست که ایده نگهداشتن نیروهای نظامی محدود در امریکا آیا میتوانست از بازگشت طالبان به قدرت جلوگیری کند یا نه؛ اما قطعا این امر، یک اشتباه مهلک دیگر بود؛ زیرا ناامنی و جنگ را برای سالهای طولانی ادامه میداد؛ چیزی که هزینه اصلی آن را مردم بیدفاع افغانستان و نیروهای امنیتی میپرداختند که در نبود یک فرماندهی مسئول و مقتدر و بدون دریافت حمایتهای مورد نیاز از سوی قدرتهای خارجی، به شدت تضعیف شده بود.
از جانب دیگر، این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که بازگرداندن طالبان به قدرت، پروژه امریکا بود و این امر علیرغم هشدارهای مورد ادعای جنرالها و درجهداران امریکایی حتما باید اتفاق میافتاد و افتاد.
میلی گفت که تصمیم اشرفغنی؛ رئیس جمهور وقت افغانستان، برای فرار از کشور هنگام پیشروی طالبان به سوی کابل «آخرین میخ بر این تابوت» بود.
اشرفغنی، مهره مزدور امریکا بود، او تحت فشار امریکا بیش از شش هزار زندانی طالبان را در نتیجه پیمان استعماری دوحه از زندانها آزاد و جبهات نظامی طالبان را تقویت کرد. او همچنین از ماهها قبل با شبکه حقانی در ارتباط بود و قدرت را به حقانیهای غلجایی سپرد تا درانیها بر کابل مسلط نشوند.
فرار او نیز بدون اطلاع، آگاهی و حتی اجازه امریکایی صورت نگرفت و این بخشی از سناریو بود. پس طرفی که آخرین میخ را بر تابوت نظام جمهوری کوبید، امریکا و توافقنامه صلح دوحه بود و غنی یک مهره دستنشانده بود که باید در قبال سرقت خزانه ملی و فرار به دبی، این سناریو را تکمیل میکرد.
با این حال هر دو جنرال بازنشسته امریکایی تاکید کردند که ناکامی امریکا در افغانستان ناشی یک عامل واحد نبود و به نظر میرسید آنها به این نظر گرایش دارند که امریکا باید کل تاریخچه ۲۰ ساله این مناقشه را تحلیل کند، و نه فقط پایان آن را – ایدهای که مورد حمایت دموکراتهاست.
آقای میلی گفت که «ما به ساختن یک ارتش کمک کردیم، ساختن یک دولت؛ اما نتوانستیم یک ملت بسازیم» و نتیجه را یک «شکست استراتژیک» توصیف کرد.
این ایده تا حدود زیادی درست مینماید؛ زیرا امریکا در طول ۲۰ سال اشغال افغانستان، پیوسته در حال آزمون و خطا بود و هیچ استراتژی بلندنظرانه، بلندمدت و پایداری برای امروز و آینده افغانستان نداشت. امریکا حتی از میراث ناکام اشغالگران پیشین هم درس نگرفته بود و تصور میکرد که برای واشنگتن، وضعیت متفاوت است؛ اما این رویکرد، در نهایت به یک ناکامی بزرگ یا به تعبیر مارک میلی «شکست استراتژيک» انجامید.
جنرالهای امریکایی همچنین اذعان کردند که ماندن در افغانستان احتمالا سربازان امریکایی را در مخاطره قرار میداد؛ چون به گفته آقای مکنزی ممکن بود طالبان نبرد با امریکا را به خاطر عدم ترک کشور در ضرب الاجل ۳۱ آگست از سر گیرند.
چنین رویدادی غیرقابل پیشبینی نبود؛ اگرچه طالبان هرگز به طور مستقیم و جدی با امریکا نجنگیدند و به نظر میرسد که یک بازی پنهانی میان اشغالگران و طالبان در جریان بود و به همین دلیل، تلفات مردم و نیروهای امنیتی افغانستان در نتیجه حملات طالبان صدها برابر تلفات نیروهای خارجی بود.
هر دو نفر گفتند که نسبت به طالبان احساس خصومت دارند، گروهی که آنها یک «سازمان تروریستی» توصیف کردند.
آقای مکنزی در مورد طالبان گفت: «آنها هم تمایلی برای حمله به ما و کشور ما ندارند؛ اما به نهادها و سازمانهایی جا دادهاند که به این کار تمایل دارند.»
همانطور که ذکر شد طالبان حتی در زمانی که هیچ توافق رسمی میان دوطرف وجود نداشت نیز با امریکاییها نمیجنگیدند و از این پس هم نخواهند جنگید؛ اما تروریزم روز به روز رشد میکند و این شاید بخشی دیگر از سناریوی مشترک امریکا – طالبان برای گسترش ناامنی به کشورهای هدف مانند روسیه و شرکای آن در آسیای میانه، ایران و حتی هند باشد.
این دو جنرال به علت ترک خدمت این بار با صراحت بیشتری در انتقاد از مقامهای غیرنظامی و سیاستگذاران صحبت کردند.
این نشان میدهد که آنها در زمان وظیفه خود درست عمل نکردهاند، دست به محافظهکاری و مصلحتاندیشی زدهاند و شاید بسیاری از پیامدهای قابل پیشبینی تعامل با طالبان، سقوط نظام جمهوری و بازگرداندن طالبان به قدرت را عمدا نادیده گرفته بودند.
در حالی که این جلسه بیشتر صرف جدال تکراری دو حزب شد، خبری فراجناحی اعلام شد که مورد استقبال قرار گرفت.
مایک مکال؛ رئیس جمهوریخواه کمیته روابط خارجی، اعلام کرد که کاخ سفید و رهبران کنگره برای اعطای ۱۲ هزار ویزای ویژه مهاجرتی بیشتر به شهروندان افغانستان که به آمریکا کمک کردند موافقت کردهاند.
او گفت که این بخشی از یک توافق بر سر بودجه است که انتظار میرود این هفته تصویب شود.
این رویداد اگرچه یک تحول مثبت محسوب میشود؛ به ویژه برای هزاران نفری که هنوز در معرض تهدید طالبان هستند و منتظر خروج از کشور یا انتقال از کشورهای ثالث اند؛ اما این امر، تنها بخشی از پیامدهای بزرگ سقوط سریع و فروپاشی فاجعهبار نظام پیشین افغانستان را در نتیجه خیانت امریکا جبران میکند در حالی که پیامدهای بزرگتری هم هستند که هرگز جبران نخواهند شد: نابودی دموکراسی، نادیده گرفتن قربانیهای عظیم مردم افغانستان، انهدام دستاوردها و رویاهای ۲۰ ساله، نقض سیستماتیک حقوق بشر به ویژه حقوق زنان و دختران و اقلیتهای قومی و مذهبی، احیای دوباره تروریزم و تبدیل دوباره افغانستان به بهشت امن افراطگرایان و تروریستهای سراسر جهان، در کنار فاجعه انسانی، گسترش فقر و فجایع اقتصادی، مهاجرت و ناامیدی مردم افغانستان نسبت به آینده.
در کنار آن، امریکا دیگر یک شریک استراتژيک قابل اعتماد نخواهد بود، شرکای سنتی آن نسبت به تعهدات این کشور، شک کردهاند و قدرت جهانی امریکا به وضوح کاهش یافته و واشنگتن در سالهای بعد دیگر قادر به تحمیل دیدگاه خود بر مناسبات جهانی و معادلات راهبردی بینالمللی نخواهد بود.
همین حالا شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره افغانستان به شدت دچار شکاف و اختلاف است و این نشان میدهد که امریکا دیگر نمیتواند یک ابرقدرت بلامنازع باشد.