حکمتیار در حصر؛ این آخرین فصل زندگی اوست؟
اکنون رهبر حزب اسلامی در شرایطی بسیار اسفبار قرار دارد. او حتی قادر نیست که در خانه اعطایی طالبان، از فرماندهان، اعضا و هواداران حزب، پذیرایی کند و یا از تلویزیون خصوصی خود به اظهار نظر درباره مسایل روز، آینده افغانستان یا حتی فعالیتهای فرهنگی و مذهبی بپردازد. گفته میشود که حتی عنصر قدرتمند و پرنفوذی مانند سراجالدین حقانی؛ وزیر داخله طالبان به عنوان یک غلزاییتبار که روابط نزدیک قومی، قبیلهای، ایدئولوژيک و استخباراتی با حکمتیار و حزب اسلامی دارد نیز نتوانسته در این شرایط به او کمک کند و مانع از اعمال محدودیتهای اهانتآمیز و حقارتبار بر او شود.
طی روزهای اخیر گزارشهای زیادی درباره حصر خانگی گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی از سوی طالبان، محاصره خانه او از سوی ملیشههای طالبان و محدود شدن ملاقاتهای گروهی وی با فرماندهان، اعضا و هواداران حزب اسلامی منتشر شده است.
اگرچه آقای حکمتیار و نزدیکان او از اظهار نظر صریح و شفاف در این زمینه خودداری میکنند؛ اما تعطیلی شبکه تلویزیونی «بریا» به عنوان رسانه رسمی حزب اسلامی در کنار شبکه تلویزیونی «نور» متعلق به حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی به دستور دولت طالبان، نشان میدهد که ارادهای قوی و فعال برای محدود کردن فعالیت این فرمانده پیشین جهادی وجود دارد.
از جانب دیگر، پس از اخراج گلبدین حکمتیار از ملکیت متعلق به وزارت دفاع طالبان که در دوره اشرفغنی به او در قبال امضای پیمان صلح با حکومت جمهوری، واگذار شده بود، هیچ نشانهای از فروکش کردن تنش و تخاصم میان رهبر حزب اسلامی و طالبان دیده نشده است.
در شبکههای اجتماعی، پسر و نواسههای آقای حکمتیار به طور پیوسته بر مواضع طالبان تاخته، مشروعیت آنان را براساس شرع و قانون و اراده مردم افغانستان، زیر سؤال برده و تصریح کردهاند که طالبان حتی از پشتونها هم نمایندگی نمیکنند؛ بلکه طالب از طالب نمایندگی میکند نه هیچ قومی!
پس از انتشار گزارشها درباره حصر خانگی گلبدین حکمتیار هم حبیبالرحمان حکمتیار پسر او که در روزهای اخیر، تنها تریبون رسمی وابسته به حزب اسلامی و شخص حکمتیار بوده، در پستی معنیدار در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: تنها چیزی که از ما نخواهید دید، سکوت است!
این تحولات نشان میدهد که «اعلان جنگ» حکمتیار علیه طالبان که گفته میشود منجر به اخراج توهینآمیز او از خانه دولتیاش در دارالامان شد، همچنان پا برجا است و او مصمم به ادامه تقابل با طالبان است.
حکمتیار اما از معدود رهبران جهادی سابق است که در گذشته کمترین تنش را با طالبان داشته است. این امر، انگیزههای قوی قومی و ایدئولوژيک داشته و او در اواخر نظام جمهوری به طور علنی برای بازگشت طالبان به قدرت، زمینهسازی، ذهنیتسازی و تبلیغ میکرد و مشروعیت نظام پیشین را به چالش میکشید.
او شاید انتظار داشت که بازگشت طالبان به قدرت که از دید او به مثابه یک کنشگر اقتدارگرای پشتون، به معنای بازگشت پشتونها به قدرت و پایان دوران حیات نظام سیاسی مبتنی بر مشارکت نسبتا عادلانه همه اقوام کشور بود، آرمان تاریخی وی برای قرار گرفتن در رآس رهبری نظام را برآورده خواهد کرد و او پس از عمری مبارزه و تلاش و کشتار و خونریزی و سازشناپذیری با جریانهای جهادی، سیاسی و قومی دیگر بر سر تقسیم قدرت، در نهایت در فصل آخر زندگی خویش به این مهم دست خواهد یافت.
به خاطر حمایتهای پیشین و امیدهای آینده بود که حکمتیار با میل و اراده خود در کابل باقی ماند و از بازگشت طالبان به قدرت استقبال کرد.
طالبان اما علیرغم دیدارهای اولیه و آزادیهای کمنظیری که به او عنوان یک رهبر حزبی و جهادی سابق اعطا کردند، هرگز تمایلی به مشارکت دادن او در قدرت، نشان ندادند.
همین موضوع بود که گلبدین حکمتیار را ناامید و نگران کرد و این ناامیدی و نگرانی در نهایت جای خود را به خشم و نفرت داد و با ادعای مالکیت طالبان بر خانه مسکونی حکمتیار، رسما به جنگ و مواجهه مستقیم میان آنها کشیده شد.
اکنون رهبر حزب اسلامی در شرایطی بسیار اسفبار قرار دارد. او حتی قادر نیست که در خانه اعطایی طالبان، از فرماندهان، اعضا و هواداران حزب، پذیرایی کند و یا از تلویزیون خصوصی خود به اظهار نظر درباره مسایل روز، آینده افغانستان یا حتی فعالیتهای فرهنگی و مذهبی بپردازد. گفته میشود که حتی عنصر قدرتمند و پرنفوذی مانند سراجالدین حقانی؛ وزیر داخله طالبان به عنوان یک غلزاییتبار که روابط نزدیک قومی، قبیلهای، ایدئولوژيک و استخباراتی با حکمتیار و حزب اسلامی دارد نیز نتوانسته در این شرایط به او کمک کند و مانع از اعمال محدودیتهای اهانتآمیز و حقارتبار بر او شود.
همه این رویدادها سبب شده است تا شماری از ناظران به این جمعبندی برسند که این فصل پایانی زندگی گلبدین حکمتیار است؛ زندگی پرآشوب، پرحاشیه، پرماجرا و پرتنش برای اشباع حس آزاردهنده جاهطلبی، اقتدارگرایی و انحصار کامل قدرت که هرگز محقق نشد و اینگونه با تلخی و تحقیر به پایان میرسد.