فرزانه؛ یار و رقیب همسرش!
فرزانه واحدی، بانویی که احساسات متفاوتش او را با دنیایی از تجربههای جدید روبهرو کرد، کسی که دریچهی لنز دوربینش راهی برای ابراز این احساسات شده است.
او با قرار گرفتن در بطن مشکلات همنوعانش و چرخاندن لنز دوربینش، تصویر متفاوتی را برای آنها ساخته است.
بانو واحدی دوربین را دیگر بخشی از وجودش میداند، برای او دوربین چشم سومش شده است تا دنیا را با زاویهی این چشمش برای خود و مردمش زیبا سازد.
او تحصیلاتش را در رشتهی فوتوژونالیزم در کشور کانادا به پایان رسانیده است و میخواهد زنان و نسل جدید این مرز و بوم را با تصویری پرافتخار برای دنیا معرفی کند.
رو به رویش نشستم، لبخند و صمیمیت او در لحن و کلامش فضای آرام و دلپذیری را برای مصاحبه آماده کرده است…
برای معرفی بیشتر با این بانو پای صحبتهایش مینشینیم:
چه حسی شما را به سوی دنیای عکاسی کشاند؟
فرزانه: دوران متعلمی من با دوران حکومت طالبان یکجا شد و در این زمان مردم با مشکلات زیادی روبهرو شده بودند که من هم از دشواریهای این دوران بینصیب نماندم. اما هیچ وقت نخواستم پیش این مشکلات سر خم کنم. مکتب و مراکز آموزشی را مخفیانه پیش میبردم و همیشه بهخاطری که ریاضی را دوست داشتم فکر میکردم انجینیر میشوم و هیچ وقت به فکر رشتهی عکاسی نبودم، اما شرایط برای من طوری شده بود که فکر میکردم یک حس غریب مرا دلتنگ میکند و در بند خود گرفته است تا اینکه بعد از سقوط طالبان، دوستانم برای ثبت نام دریکی از مراکز آموزشی فوتوژورنالیزم میرفتند و من را هم در جریان گذاشتند. وقتی برای ثبت نام به آنجا میرفتم هیچ وقت فکر این را نمیکردم که در این برنامه قبول شوم.
بالاخره با خواندن این دورهی آموزشی عکاسی علاقهمندی من بیشتر و بیشتر میشد و من حس میکردم میتوانم از این طریق احساسات خود را بیان کنم و رنجهای مردمم را به تصویر بکشانم و دلیل اینکه این رشته را انتخاب کردم و پیش بردم این بود که فکر میکردم این رشته کمک میکند در آینده خبرنگار خوبی شوم. بعد از مدتی کار به این فکر افتادم که تحصیلات دانشگاهی از این رشته داشته باشم تا این که با یک خانم عکاس کانادایی معرفی شدم و با او همکاریهایم را شروع کردم. وقتی او علاقهمندی مرا در این رشته دید، به من پیشنهاد داد تا در دانشگاهی که در کانادا خودش این رشته را خوانده است، تحصیل کنم که خوشبختانه قبول شدم و در آن دانشگاه برای مدت دو سال در کانادا رشتهی فووژورنالیزم را خواندم.
از دستاوردهای عکاسیتان برایمان بگویید؟
فرزانه: قبل از اینکه به کانادا بروم بیشتر روی مشکلات زنان کار میکردم. با بیشتر مجلات و خبرگزاریهایی مانند خبرگزاری فرانسه از سالهای 2004 تا 2007 و در سال 2007 تا رفتنم به کانادا با خبرگزاری associated press کار میکردم. زمانی که به کانادا رفتم در جریان تحصیلاتم کارهای خود را هم ادامه دادم و نمایشگاههای زیادی برگزار نمودم و برنده چند جایزه شدم که یکی از جایزههایم از طرفNational Geography بود که به امریکا رفتم.
زمانی که از کانادا آمدم تصمیم گرفتم آموختههایم را با دیگر عکاسان و جوانان دیگر شریک بسازم. در اول فقط با برگزاری چند ورکشاپ این کار را شروع کردم، اما با طرح یک پروژه که چهار سال طول کشید دفتری را پیدا کنیم که ما را حمایت مالی و همکاری کند تا ما بتوانیم این پروژه را اجرا کنیم. بالاخره بعد از چهار سال این دفاتر را پیدا و در سال 2014 کار خود را شروع کردیم. در این پروژه یکی از طرحهای تحقیقیام در مورد تاریخچهی عکاسی بود که برای اولینبار در افغانستان صورت گرفت. این تحقیق تکمیل و به چاپ رسید و در حال حاضر این تحقیق در دانشگاه کابل تدریس میشود. کار دیگری که کردم، خواستم قانون کاپی رایت را لابیگری کنم و وقتی با کسانی که در بخش رسانه تجربه زیاد داشتند مشورت کردم، گفتند قانون کاپی رایت مشکلات زیادی دارد و باید بازنگری شود و در عین زمان لابی شود که این پیشنهاد برای من از طرف اتحادیه ملی ژورنالیستان افغانستان شد. حالا طرح بازنگری انجام شده است و در حال حاضر میخواهیم بخش لابیاش را پیش ببریم. در بخش بازنگری یک کمیته خوبی تشکیل شد که از بخشهای مختلف، مثلن نویسندهها، شاعران و همچنین از دفتر نی و اتحادیه ملی ژورنالیستان نیز همکاری خواستیم. یک بخش دیگر کارهایم که ایده و کار اصلیم است این بود که جوانان بیشتری را در این رشته آموزش بدهم که توانستم 62 جوان را در دورههای متوسطه عکاسی در 6 ولایت آموزش بدهم و در آخر 15 بهترین را انتخاب و به کابل دعوت کردم و برای یک ماه دیگر به صورت تخصصی آنها را آموزش دادم. همچنین برای اولینبار توانستم با همکاری دیگر دوستان انجمن و نمایندگی عکاسان افغانستان را راجستر کنیم.
هدفتان از ایجاد این انجمن و نمایندگی چه بوده است؟
فرزانه: من میخواهم از این طریق برای عکاسان دادخواهی شود و برنامههای آموزش عکاسی را هر سال برگزار شود که این پنج سالهی ما است. هدف دیگر ما این بود که جایی را داشته باشیم که عکاسان بتوانند کارهای خود را به نمایش بگذارند و منبعی باشد برای رسانههای داخلی افغانستان. زمانی که آنها به عکس نیاز داشته باشند بتوانند به شکل قانونی و با قیمت مناسب دسترسی به عکس داشته باشند که ما این کار را زمانی که قانون کاپی رایت را بازنگری کردیم فهمیدیم. اگر منبعی نداشته باشیم ما نمیتوانیم این قانون را تطبیق کنیم. به همین خاطر این کار را لازم دیدیم که اجنسی و انجمنهایی داشته باشیم تا یک منبعی باشد که رسانههای ما به جای اینکه عکسها را از طریق غیرقانونی استفاده کنند از این طریق با قیمت مناسب از آن استفاده کنند.
بیشتر از چه سوژههایی عکاسی میکنید؟
فرزانه: سوژههایی که من کار میکنم، بیشتر در مورد زندگی زنان است. من در بیشتر نمایشگاههایی که شرکت میکردم، میدیدم فقط یک جنبه زندگی زنان به تصویر کشیده شده، که مشکلات آنها بوده است. اما من به عنوان یک زن افغان احساس کردم که چیزهای بیشتری در زندگی زنان است که باید به دنیا نشان داده شود. من خواستم روزمرگی آنها را، این که آنها چه کارهایی انجام میدهند و چطور مراسمهای خود را تجلیل میکنند، آیا وضعیتشان در حال تغییر است یا خیر؟ خواستم این تغییرات را به تصویر بکشانم. در این اواخر سوژههایم در مورد نسل جدید در افغانستان است. نسلی، که در این ده سال اخیر تحصیل و رشد کردهاند.
چند سوژه اجتماعی کار کردهاید و بیشتر کدام یک تأثیرگذار بوده؟
فرزانه: سوژههای زیادی در مورد زندگی زنان کار کردهام، اما سوژهای که زیاد مورد استقبال قرار گرفت همین عکسهایی بود که از نسل جدید دختران و زنان افغانستان گرفته بودم و نمایشگاهی که برای این سوژههایم گرفته بودم. بیشترین تمرکز و بازدید روی همین نسل جدید بود و مردم آنقدر تشویقم میکردند که میگفتند ما برای اولین بار است که این نوع تصاویر را از افغانستان میبینم.
شما عکاسی را در افغانستان چگونه میبینید، در حال حاضر عکاسی چه جایگاهی را پیدا کرده است؟
فرزانه: به نظر من عکاسی در این چند سال اخیر در افغانستان رشد چشمگیری داشته است، اما وقتی من به بیرون از کشور برای برگزاری نمایشگاههایم میروم و از نمایشگاههای عکاسان خارجی دیدن میکنم، میبینم عکاسی در افغانستان چقدر جوان هستند و ما از جایگاهی که ما باید باشیم دور هستیم. خیلی کارها را باید هنوز یاد بگیریم و انجام دهیم. من فکر میکنم ما عکاسان افغانستان طوری که باید سخت کار کنیم، کار نمیکنیم و ما عکاسان باید بیشتر تلاش کنیم تا افغانستان نوین را برای جهانیان به تصویر بکشانیم.
حضور بانوان در این عرصه چگونه است؟
فرزانه: در این چند سال آخر علاقهمندی بانوان در این رشته زیاد شده است و دخترهای زیادی را میبینم که در برنامهها و ورکشاپهای عکاسی شرکت میکنند، اما این بانوان به خاطر مشکلاتی که در این جامعه وجود دارد بعد از سپری یک دورهی آموزشی این رشته را رها میکنند و نمیتوانند ادامه دهند. این مشکل باعث شده است حضور دختران نسبتاً کمتر باشد.
میخواهید چگونه با عکاسی به زنان کشورتان کمک کنید؟
فرزانه: من با احساس مسوولیتی که نسبت به این کشور، به ویژه زنان این مرز و بوم دارم میخواهم تصویر کاملی از زنان را به بیرون و داخل از کشور به نمایش بگذارم و ثبت تاریخ کنم.
از سختیهای عرصهی کاریتان بگویید و اینکه تا به حال اتفاق افتاده از کارتان اظهار پشیمانی کنید؟
فرزانه: نخیر، اظهار پشیمانی نکردهام و هر روز علاقهمندیم به این رشته بیشتر و بیشتر میشود و فکر میکنم برای زنان کشورم بیشتر کار کنم، اما بعضی وقتها آنقدر سختیهای کارم زیاد میشود که با خود فکر میکنم که این رشته بسیار خطرناک است و خود را آماده میسازم برای هر اتفاقی که فکرش را میکنم.
دید مردم را وقتی عکاسی میکنید چگونه میبینید؟
فرزانه: در سالهای اولی که عکاسی میکردم، یعنی سالهای 2002 و 2003 خیلی به نظر مردم این کار عجیب و تازه بود، در حدی که طرفم سنگ پرتاپ و اذیتم میکردند، اما این اواخر خیلی خوبتر شده است. مردم با عکس و عکاسی آشنایی پیدا کردهاند و دیگر برایشان یک کار تازه نیست. حتی در بعضی جاها بسیار راحت کار میکنم، اما هنوز در بعضی جاها حساسیتها وجود دارد.
چقدر احساس خرسندی میکنید وقتی میبینید با وجود مشکلاتی که در افغانستان برای بانوان وجود دارد هنوز هم کار میکنید؟
فرزانه: همین که در شرایط فعلی افغانستان توانستم این رشته را تا این مرحله پیش ببرم و کار کنم خوشحالم و افتخار میکنم در این ده سال توانستم زندگی زنان افغان را ثبت تاریخ کنم، اما زمانی که بتوانم به تمام اهدافم برسم و آنها را انجام دهم، میتوانم از خود راضی باشم.
آیا توانستهاید، احساستان را در عکسهایی که شکار کردهاید بیان کنید؟
فرزانه: من وقتی عکاسی میکنم، تمام اطرافیانم را فراموش میکنم و گذر زمان را متوجه نمیشوم و به نظرم تمام اینها بر میگردد به همان احساساتم که قرار است آن را به قالب عکس به تصویر بکشانم و ثبتشان کنم.
اگر وارد زندگی شخصیتان شویم، همسرتان (مسعود حسینی) هم عکاس خبری است. چقدر توانستهاید همکار همدیگر باشید؟
فرزانه: در اوایل زندگی، روی کارهایی که انجام میدادیم زیاد بحث و نظرخواهی میکردیم، اما باز هم بعضی اوقات رقابت بینمان وجود داشت تا اینکه راه عکاسی من و مسعود جدا شد و من به طرف عکاسی مستند رفتم و مسعود طرف عکاسی خبری و جنگ رفت و در کارمان تفاوت آمد. در حال حاضر هم ایدههای خود را به همدیگر نمیگوییم و رقابت در بینمان تا هنوز هست.
میتوانید یک مقایسه از کارهای خود و همسرتان داشته باشید؟
فرزانه: در حال حاضر سبک عکاسی من و همسرم فرق دارد، اما من به عنوان یک عکاس فکر میکنم مسعود کارهایی انجام میدهد که به عنوان یک عکاس خبری خیلی موفق است و میتواند یک مثال خوب باشد. اما من از مقدار کاری که میکند راضی نیستم و باید بیشتر کار کند.
زندگی دو عکاس چطور پیش میرود؟
فرزانه: (خنده با قهقهه)، خُب ما هم میخواهیم مثل بقیه زندگی عادی خودمان را داشته باشیم، اما من احساس میکنم بعضی وقتها مسعود خیلی رقابت میکند. اگر مسعود عکاس هم نبود فکر میکنم من را درست درک نمیکرد، چون عکاسی سختیهای زیادی دارد و خوشحالم او مرا کاملاً درک میکند. بعضی وقتها شده که اصلاً فرصت دیدن همدیگر را نداریم که این کمی برایمان مشکل است، ولی باز با هم کنار آمدیم و یازده سال است که کنار هم زندگی میکنیم.
تا به حال شده از کارهای روزمره زندگی خود، عکاسی کنید؟
فرزانه: زمانی که در فنلند در سال 2014 یک نمایشگاه داشتم یک عکاس فنلندی را دیدم که او از خود و روزمرگیهای خود عکاسی کرده بود. وقتی من نمایشگاه او را دیدم برایم خیلی جالب تمام شد و من هم به این فکر افتادم که وقتی من عکاسی را شروع کردم یک علتش برای بیان احساسات خودم بوده، پس چرا روزمرگیهای خود را به تصویر نمیکشم. بعد از آن بود که تصمیم گرفتم یک فصل دیگر را هم از زندگی خودم به مجموعه عکسهایم اضافه کنم.
روحیه زنانگی و مردانگی چقدر در عکس تأثیرگذار است؟
فرزانه: من فکر میکنم زنان بسیار زیاد خلاق هستند و به جزئیات خیلی دقت میکنند.
چه تعریفی از عکس دارید؟
فرزانه: عکس یکی از مهمترین بخشهای یک رسانه است که ما میتوانیم معلومات را به طور زیبا، متفاوت و قوی انعکاس بدهیم.
به نظر شما عکاس موفق کیست؟
فرزانه: در عکاسی چند چیز مهم است، یکی اینکه عکاس باید داخل اجتماع باشد و از وضعیت هر طبقه باخبر باشد و یکی دیگر اینکه باید ایدههای خوبی داشته باشند و خلاق باشند و به چیزی فکر کنند که دیگران فکر نمیکنند و موضوعاتی را که در جامعهشان جریان دارد پیدا کنند و در کنار اینها علمیت این رشته را هم داشته باشند که تا بتوانند ایدههای خود را به تصویر بکشانند. به نظر من اگر کسی این ویژگیها را داشته باشد میتواند عکاس خوبی شود.
تشکر از این که وقتتان را به ما دادید.
فرزانه: از شما هم تشکر.