سهیلا امان: رضایتم را از زندگی در رضایت مردمم جستجو میکنم
اشاره: بانو سهیلا خانم سخت کوشی است که حداقل سه نوع حکومت را در افغانستان تجربه کرده است و در طول اینسالها با حداقل دو دولت مختلف در دستگاه دیپلوماسی کشور کار کرده است.
او درسهای مکتب را در کابل و تحصیلات عالی خود را نیز در دانشگاه کابل به پایان رسانده و فوق لیسانس اش را نیز از دانشگاه فردوسی مشهد در ضمن کار گرفته است.
او در گفتگو با خبرگزاری افق از سالهای سخت در وزارت امورخار جه حرفهای گفته است که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود.
خانم سهیلا کمی در مورد خود تان بگویید:
من در سال 1370 از دانشگاه کابل از دانشکده حقوق و علوم سیاسی در رشته قضا تحصیلاتم را به اتمام رساندم. و در دفتر سخنگوی وزارت خارجه مصروف کار شدم که در آن زمان به نام دفتر مطبوعات یاد میشد و بعد در بخش ملل متحد وزارت خارجه مصروف شدم و در آن جا تا زمان طالبان ایفایی وظیفه میکردم و بعد از آنکه طالبان شکست خوردند و حکومت انتقالی روی کار شد دوباره بر گشتم و با توجه به سابقهی کاری که در وزارت امور خارجه داشتم در دفتر کنسولی مشغول خدمت شدم که تا حالا در اینجا مشغول خدمت هستم.
در سال 1371 زمانی که شما در وزارت خارجه شروع به کار کردید، دیدگاه افراد جامعه نسبت به زنان کارمند چگونه بود؟ و چه تفاوتهای به دههی معروف به دموکراسی داشته است؟
ذهنیت جامعه نسبت بد نبود ولی آن دوران وزارت خارجه بانوان را به ندرت استخدام میکرد، مثلا ما در آن زمان تنها پنج نفر کارمند از طبقه بانوان در وزارت داشتیم اما فعلا وزارت امور خارجه به تعداد زیادی کارمندان زن دارد که در بست قراردادی و دولتی مصروف خدمت هستند که این خانم ها به اساس لیاقت و شایستگی خود ودر یک رقابت آزاد این پستها را احراز کرده اند و دیپلوماتهای خوب و شایسته هستند و کار خود را با حس وطن دوستی و تعهد بالایی اجرا میکنند و وضعیت خانمها در وزارت خارجه امیدوار کننده است.
تا چند روز پیش از حضور طالبان در وزارت امورخارجه مشغول بودید احیانا شما توسط طالبان که از زیر زمین وزارت خارجه بیرون نشدید؟
نه خیر، به ما خبر دادند که حکومت سقوط کرده و وزارت خانه ها مسدود شده باید برای حفظ جان خود از وزارت خانه ها فرار کنیم و به منازل خود پناه ببریم و ما همه به خانههایمان رفتیم، آخرین کسی که وزارت خارجه را ترک کرد نجیب الله لفرایی وزیر اسبق وزارت خارجه بود او واقعا انسان فرهیخته، عالم و منظم بود یعنی طالبان پنج میزان وارد کابل شدند و چهار میزان ما وظیفه را ترک کردیم، طالبان همان شب داکتر صاحب نجیب را اعدام کردند. ساختمان مرکزی وزارت خارجه در آن زمان یک زیر زمین بزرگ داشت که ما از ترس راکت و سکرهایی که از اطراف می آمدند کارهای مان را در همان زیر زمین می کردیم. یعنی بدلیل مشکلات امنیتی ما همه جمع می شدیم برای اینکه کارها متوقف نماند، در آن زمان کار کمتر بود و سفارتها یکی پی دیگری تعطیل میشدند و سفیران ممالک دیگراز افغانستان میرفتند.
زمانی که طالبان بالای کابل حاکم بود شما چگونه موفق به فرار از کابل شدید؟
در آن زمان ما از مسیر پنجشیر با اسب از مسیر کوههای پنج پیران به درهای یومگاه رفتیم. آنوقت در بدخشان جادهها صعب العبور بودند و با مشکلات زیادی موفق شدیم که به بدخشان برسیم. در مسیر راه مردمانی را دیدم که اصلا فکر نمی کردم که در افغانستان وجود داشته باشد. مردمانی که بسیار ابتدایی زندگی می کردند و جاهایی که به مشکل میشد تصور کرد که میشه از آن عبور کرد.
برای یک چند مدتی در بدخشان زندگی کردیم، چون امرار معاش در بدخشان سخت بود ناگزیر مسیر پاکستان را در پیش گرفتیم و شوهرم در تخار با دولت آقای ربانی کار میکرد که بعدا به عنوان قنسل دربغداد مقررگردید ما هم همراه ایشان در بغداد رفتیم و تا زمانی شهدات احمدشاه مسعود همان جا بودیم و بعد از آنکه سفارت در بغداد مسدود شد ما از مسیر ایران وارد افغانستان شدیم.
شما در کدام سال دوباره در وزارت خارجه استخدام شدید؟
من در سال هشتاد و دو یعنی بعد از یک دهه سر گردانی بر گشتم و فعلا 13 سال هست که در وزارت خارجه ایفای وظیفه میکنم .
ذهنیتها در درون وزارت امورخارجه در رده های بالای مدیریتی نسبت به زن و مرد یک سان است یا خیر؟
نگاه های برتری جویانه وجود ندارد اما در افغانستان بطور طبیعی فشار ها بالای مردان و زنان کارمند یک سان نیست، مثلا: زمانی که یک خانم با در نظر داشت مشکلات و ضروریات خود میخواهد کار کند ضمن اینکه باید یک کارمند خوب باشد باید یک دختر خوب، یک عروس خوب، یک زن خوب، یک مادر خوب و بلاخره یک هم کار خوب باشد به این دلیل هست که میگویم سطح فشار های اجتماعی برای زنان و مردان کارمند در افغانستان مساوی نیست. نکته جالب برایم این بود که من منحیث سکرتر اول مقرر شدم اما معاش وامتیازات سکرتر دوم را برایم میدادند چون هم یک زن بودم و هم واسطه نداشتم.
دست آورد های کار سیزده ساله ات چه بوده ؟
من فکر میکنم کار به من استقلال بخشیده و میتوانم از طریق کارم مصدر خدمت باشم برای جامعه ام، مردمم. خلاصه حس عجیبی دارم، بخصوص زمانی که مردمم از من رضایت نشان میدهند. کار من در قنسل است یعنی جایی که بیشتر با مردم سر و کار داریم و وقتی با مردم هستم خود را راحت احساس میکنم، مثلا، روزی یک زن برایم گفت که پسرم میخواهد که ترا بیبند، من هم قبول کردم وقتی پسرش را آورد نابینا بود. زمانی که من از او پرسیدم گفت که پدرش معتاد بوده و به سر پسرش زده و پسر بینایی خود را از دست داده ما توانستیم او را از طریق سازمان ملل برای تداوی به کشور ناروی بفرستیم.
آیا تا هنوز نهادی یا ارگانی از خدمات شما تقدیر کرده ؟
بنیاد فرهنگی سبز از جمله نهادهای است که مرا مورد تقدیر قرار داده. یک تقدیر نامه درجه یک از طرف مقام وزارت پیشنهاد شده است که تا هنوز در دسترس ما قرار نگرفته است.
تشکر از شما که برای این گفتگو وقت گذاشتید!
خبرگزاری افق