در امتناع سکوت؛ نگاهی به واقعه ای عاشورا
برخورد کاروان حسین با واحد نظامی حر، مسیر او را از راهی که به کوفه منتهی می شد، تغییر داد. حُر که خود نیز اندکی سرخورده و مذبذب بود، به کاروان حسین نه اجازۀ بازگشت به مکه را داد و نه اجازه ورود به کوفه را. ناگزیر حسین راهش را از مسیر کوفه کج کرد و در قریۀ به نام «کربلا» اردو زد. سپاه کوفه نیز در حال تجمع بود. کار وان حسین در دوم محرم در کربلا توقف کرد، در دهم محرم حسین و یارانش کشته شدند، اما در این هشت روز نیز چند دور مذاکرات میان حسین وسران ارتش کوفه به خصوص عمر بن سعد بر گزار شد.
از تقریبا تمامی منابع به دست می آید که حسین تنها بر همان یک خواسته پافشاری کرده است: امکان سکوت. اما سپاه کوفه به کمتر از تأیید حاکمیت یزید راضی نبوده است. عمر بن سعد سردار سپاه کوفی که خود از چهره های با نفوذ شیعیان کوفه بود، در جنگ مردد و دو دل بود. احتمالا، او تلاش می کرد که راه حل مسالمت آمیز پیدا کند. اما شمر دیگر سردار کوفی با فرمان شدید از طرف والی آمد و خواستار یک سره شدن هر چه زود تر کار حسین شد. بدین سان کوشش ها و چاره جویی ها از همه سو به ناکامی منتهی شد؛ منطق ها به بن بست رسیده بود و اکنون نوبت شمشیر بود.
در کربلا اما، مدت رقص شمشیرها نیز کوتاه بود. سحرگاه روز دهم نبرد آغاز شد و ظهر همان روز به پایان رسید. حسین با یاران اندکی که داشت، شب تدابیر دفاعی لازم را سنجید، و چون جنگ را ناگزیر یافتند با شهامت و زیبایی جنگیدند. اغلب یاران حسین از حیث اخلاقی و معنوی شخصیت های برجسته بودند و در جریان جنگ زبان به وعظ ونصحیت سپاه کوفی گشودند و سخنان خیرخواهانه گفتند. حسین خود نیز رفتار زیبا و پاکیزه داشت. با روحیه عالی وستودنی ظاهر شد، بهترین لباس هایش را پوشید، بهترین عطرهایش را زد، چند بار در حضور سپاه کوفه زبان به سخن گشود و آنان را از بابت کاری که می کرد بیم داد و اندرز و نصیحت کرد. حتی زمانی که اکثر یارانش به قتل آمده بود، باز زبان از نصیحت و خیر خواهی نبست؛ آخر الامر با شجاعت و شهامت خیره کننده جنگید و و زخم های تیر و نیزه و شمشیر بسیار به بدنش رسید و کشته شد. سپاه کوفه سرهای گشتگان را بر نیزه کرده به کوفه وشام بردند، بر بدن های شان اسب دواندند وخاندان حسین را به اسارت آوردند. بدین سان رویداد دشت کربلا به فرجام آمد. اما برغم این زمان کوتاه، رویداد کربلا یکی از معدود حوادث تأثیر گذار تاریخ اسلام است.
عبد الله زبیردر حجاز قتل حسین را بهانۀ برای مخالفت بیشتر با یزید دید و از آن به حد لازم بهره برد. هنوز سالی نگذشته بود که عذاب وجدان شیعیان کوفی تبدیل به شعله های انتقام شد. جنبش توابین به سرکردگی سلیمان بن صرد خزاعی به خوانخواهی حسین برخاست. آنان هرچند شکست خورد، اما کوفه را لرزاند. اندکی بعد از آن مختار ثقفی موجی از کشتار و انتقام به راه انداخت و اغلب سران سپاه کوفه را که در کربلا حضور داشتند، به قتل آورد. در شام نیز تحرکاتی به زیان دستگاه اموی صورت گرفت ولی با تدبیر وتلاش مروان بن حکم دو باره اوضاع زیر کنترول اموی ها آمد.
شیعیان را نیز این رویداد وحدت و هویت بخشید و در شکلدهی هویت خاص شیعی و رفتار سران و بزرگان آنان در ادوار بعدی تأثیر انکار نا پذیر داشت. از آن به بعد کربلا و امام حسین بخش جدایی نا پذیری از هویت شیعی شد. به هر حال، با ختم تحرکات مختار که یک چند کوفه را در کنترول داشت و سرکوبی ابن زبیر، شاخۀ مروانی اموی ها بر اوضاع مسلط شد، اما سیاست اسلامی بیش از پیش ارثی و استبدادی شد. خلفای بعدی اموی هرچند سبکسری یزید را نداشتند، و با بقیة السیف خاندان بنی هاشم، حد اقل، خشونت فزیکی نکردند و یکی از این خلفا- عمربن عبد العزیز- مرد زاهد و متقی و با پروا بود و حتی تولیت فدک را به بنی هاشم سپرد، اما هیچگاه مناسبات دوران حسن و معاویه تکرار نشد. تعادل میان دو قلمرو عرفی وقدسی که با تجاوز یزید به قلمرو قدس شروع شد، دیگر بار تجدید نشد. معاویه به مدت بیست سال مرد اول سیاست دنیای اسلام بود. اما او هیچگاه نخواست یا نتوانست یا صلاح ندید که خود را مرجع مذهبی نیز بخواند. به طور نسبی احترام زهاد و پارسایان امت را رعایت می کرد.
ظواهر شرع را حفظ می کرد و جز به اقتضای قدرت سیاسی به حوزه قدسی دست نمی برد. اما کار یزید تجاوز به قلمرو امر قدسی بود. او با ابتذال و سبکسری خود این حوزه را با خطر مواجه کرد. یزید تنها با خشونت سیاست نمی کرد، بلکه اخلاق و معنویت وشرافت و کرامت انسانی را با خطر مواجه کرده بود و حسین با هوشیاری وفداکاری و ملایمت و مسالمت این خطر را دفع کرد. در ماجرای کربلا حسین بن علی به عنوان «پاسدار اقلیم قدس و معنویت» ظاهر شد و با عدم تأیید رفتار یزید از پیام محمد و گوهر اسلام به دفاع برخاست. رفتار او از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا از او سیمای یک رجل اخلاقی و معنوی، یک «مرد خدا» و یک «قدیس الهی» را به تصویر می کشد. نه قدرت طلبی کرد، نه خشونت ورزید و نه بر کسی آزار ستم روا داشت. او تأکید می کرد که معنویت و اخلاق در خطر است، و با خطر این دو، انسانیت در خطر است و تا آنگاه که به ضرب شمشیر و نیزه و تیر سپاه کوفه در دشت کربلا ازپای در نیامد، دلواپس زوال معنا و معنویت و هبوط شرافت وکرامت انسانی در میان امت محمد بود. حسین با کار خود ارزش انسان را بالا برد و تقوی و پرهیز و پاکیزگی، خوف خدا و تعالی روحی و معنوی را به عنوان معیار انسانیت انسان تثبیت کرد. او «کشتۀ قدرت و سیاست» نبود، بلکه «شهید معنویت و انسانیت» است. حسین افتخار و شرف تبار انسانی و آب روی انسانیت است. درود خداوند بر او باد. والسلام.