کتاب فرار از اردوگاه ۱۴؛ آشنایی با دیکتاتوری‌ترین حکومت جهان

وقتی صحبت از کتاب می‌شود، اغلب مردم و کسانی که به کتاب‌خواندن عادت دارند، داستان کوتاه و رمان را در نظر دارند. حال آن‌که زندگی‌نامه‌ها، خاطره‌نویسی و گفت‌وگو با افراد موفق، تاثیرگذار و امیدبخش، یا حتی گاهی برعکس، زندگی اشخاص خلاف‌کار، قاتلان، بیماران روانی، رهبران ظالم و مستبد و زندانیان خطرناک با جرم‌های باورنکردنی نیز می‌تواند به جذابیت رمان‌های چندصدصفحه‌ای باشد. حالا از خود بپرسید آیا می‌توان زندگی‌نامه‌ای خواند که در آن با ترکیبی از این دو گروه روبه‌رو باشیم؟ پاسخ مثبت است. کتاب «فرار از اردوگاه ۱۴» نوشته‌ی «بلین هاردن» (Blaine Harden) یکی از همان کتاب‌ها و روایتی خواندنی از فرار اودیسه‌وار «شین این گئون» (Shin In Geun)، یک زندانی سیاسی (البته بی‌جرم و ‌بی‌گناه) از مخوف‌ترین اردوگاه کار اجباری در کوریای شمالی است. کشوری که لقب تمامیت‌خواه‌ترین و افسرده‌ترین کشور دنیا را دارد.البته در سرزمینی با حکومت دیکتاتوری، تقریبا تمام شهروندان از زمان تولد تا مرگ، که معمولا با اعدام یا بر اثر گرسنگی اتفاق می‌افتد، دشمن حکومت و مجرمان سیاسی پنداشته می‌شوند و با وجود قوانین سفت و سختی که برای کوچک‌ترین و بدیهی‌ترین نیازها و رفتارهای آدمی اعمال شده، فرار از خطر زندانی‌شدن بسیار دشوار و تقریبا ناممکن است، چون باید مدام مراقب هر حرف و حرکتی باشند. در حقیقت چنین به نظر می‌رسد که کل جمعیت کشور، غیر از رهبر بزرگ و خانواده‌ی او، در زندانی وسیع و روباز زندانی‌اند. در «فرار از اردوگاه۱۴» از همان صفحه‌های آغازین، علاوه بر این‌که سرنوشت دردناک و طاقت‌فرسای شین را دنبال می‌کند، به طور موازی با پدیده‌ی ترسناکی به نام کره‌ی شمالی نیز آشنا می‌شوید.

شروع کتاب با یک جمله‌ی هولناک است: «اولین خاطره‌ی او یک اعدام است»، و این جمله زمانی وحشت شما را گسترش می‌دهد که درست چند خط بعد متوجه می‌شوید منظور از «او»، همان «شین این گئون» چهارساله است که همراه با مادرش به تماشای یک اعدام ایستاده؛ یک امر اجباری:

در اردوگاه۱۴،که زندانی برای دشمنان سیاسی کوریای شمالی است، تجمع بیش از دو نفر ممنوع است، مگر موقع اعدام. همه باید در این مراسم شرکت کنند. در اردوگاه کار اجباری از اعدام در ملأعام و ترس حاصل از آن برای درس عبرت استفاده می‌شد. (صفحه‌ی۱۲).

و در ادامه تا پایان کتاب، از تمام قوانین و شرایط زندگی در دیکتاتوری کوریای شمالی مطلع خواهید شد. خواندن هر کدام از قانون‌های ناعادلانه این کشور، خوف بیش‌تری به جان‌تان می‌اندازد و از خود می‌پرسید تا وقتی این قوانین و نظارت دقیق بر رفتار مردم وجود دارد، فرار امکان‌پذیر است؟

وقتی شرح قوانین حکومتی و شکنجه‌های شین و سایر مردم را می‌خوانید، بی‌درنگ فضای رمان فوق‌العاده‌ی «۱۹۸۴» (جورج اورول) و «میرا» (کریستوفر فرانک) در ذهن‌تان نقش می‌بندد. با این‌همه، شین که خود در اردوگاه ۱۴ به دنیا آمده و تا زمان فرار در ۲۳سالگی را آنجا یا در شکنجه‌گاه‌های زیرزمینی گذرانده، برای حفظ جانش، قوانین ده‌گانه‌ی اردوگاه را،که به «ده فرمان» مشهور است، حفظ می‌کند.

او در زندان، تحت نظر نگهبانانی که حکم معلم‌ها، و در واقع پرورش‌دهنده‌های او را دارند، بزرگ شده است. آنها حتا پدر و مادرش را انتخاب کرده بودند. در دامنه‌ی تپه‌ای نزدیک به مدرسه‌ی او شعاری نصب شده: «همه‌چیز باید مطابق قوانین و مقررات باشد»، حتی اگر آن قوانین به نظرتان بی‌رحمانه و دور از عدالت و رفتار انسانی باشند. در این کشور چیزی به نام جامعه وجود ندارد. فقط یک فرد اهمیت داشت و او،«کیم ایل سونگ»، رهبر کبیر بود که تبلیغات حکومتی او را «پدر مهربان مردم» معرفی می‌کرد؛ با وجودی که رهبری او بیش از حد ظالمانه بود.

هر بچه‌مدرسه‌ای در کوریای شمالی می‌آموزد: «امریکایی‌ها حرام‌زاده‌هایی هستند که می‌خواهند به وطن تجاوز کرده و تحقیرش کنند. کوریای جنوبی سگ ارباب امریکایی‌اش است». زندگی در چنین فضای متوهم و خفقان‌آوری و همین‌طور کمبود غذا و پوشاک مناسب، انسان‌های مسخ‌شده‌ی کوریای شمالی را به موجوداتی پست و بی‌ارزش تبدیل می‌کند که همیشه گرسنه‌اند و برای به دست‌آوردن کم‌ترین خوراک، خبرچینی و آدم‌فروشی می‌کنند. مثل شین که مادر و برادر خود را در عوض دریافت غذا لو داد و خود با بی‌تفاوتی کامل اعدام آن‌ها را به تماشا نشست. اگر می‌خواهد بیش‌تر درباره‌ی این کشور کمونیستی بدانید، مطالعه‌ی این کتاب را پیشنهاد می‌کنیم.

تنها راه ممکن برای بقا؛ فرار

کتاب فرار از اردوگاه 14

کتاب «فرار از اردوگاه ۱۴» با دو محور اصلی پیش می‌رود. نخست زندگی و سرنوشت «شین» را که به زبانی داستانی روایت می‌شود، دنبال می‌کنیم و در موازات آن، نویسنده به مستندنگاری و بررسی تاریخ سیاسی و اجتماعی برخی کشورهای آسیایی می‌پردازد که خوشبختانه این بخش، نه تنها آسیبی به داستان شین نمی‌زند که حتی دلایل و ادعاهای او را برای فرار از کوریای شمالی قوت بخشیده است.

«بلین هاردن» ـ زاده‌ی سال ۱۹۵۲ در امریکا ـ که سابقه‌ی طولانی‌ مدتی در حوزه‌ی روزنامه‌نگاری و نویسندگی دارد (۲۸ سال کار در آفریقا، اروپای شرقی، آسیا، نیویورک و سیاتل،گزارشگر واشینگتن‌پست و چهار سال برای نیویورک‌تایمز)، در کتاب خود با نثری گزارشی تمام ابعاد زیستی در کره‌ی شمالی، سیاست‌های نادرست و مخرب حکومت فاسد آن و روابط ناپایدارش در عرصه‌ی بین‌الملل را با تمرکز بر زندگی جانکاه شین و هموطنانش بازگو می‌کند.

از این منظر،کتاب را می‌توان بیش از آن‌که زندگی‌نامه‌ی شین دانست، بازتاب تصویری دقیق و مبتنی بر آمار حقیقی از نظامی‌ترین کشور جهان معرفی کرد. عبارت «نظامی‌ترین کشور جهان» شوخی نیست.کره‌ی شمالی یک کشور سراسر پولیسی است و در همین کتاب نیز بارها به آن اشاره و تاکید می‌شود. حتی شغل شین در زندان، دوخت یونیفرم‌های نظامی بود. وقتی او با لباس‌های زندان به آن‌سوی سیم‌خاردارهای متصل به برق با ولتاژ بالا می‌گریزد، طبیعی است که برای زنده‌ماندن باید خود را در جای مناسب پنهان بکند یا هم‌رنگ پوشش غالب مردم کشورش بشود. او در این مورد شانس می‌آورد:

با کمک مهتاب در کلبه دنبال چیز دیگری برای خوردن گشت. به جای خوردنی، یک جفت کفش کتانی کهنه و یک یونیفرم نظامی کهنه پیدا کرد. در هر جای کره‌ی شمالی یونیفرم وجود دارد.کره‌ی شمالی نظامی‌مآب‌ترین جامعه‌ی جهان است. احضار به خدمت تقریباً شامل همه می‌شود. مردها ده سال و زن‌ها هفت سال. با بیش از یک میلیون نیروی در حال خدمت حدود پنج درصد جمعیت کشور، یونیفرم‌پوش است. این رقم در امریکا، نیم‌درصد است. علاوه بر این یک میلیون نفر، پنج میلیون نفر دیگر هم سال‌های زیادی از بزرگ‌سالی‌شان را در نیروی ذخیره‌ی ارتش خدمت می‌کنند. حکومتی که دیگر خودش را کشوری کمونیستی توصیف نمی‌کند، می‌گوید «ارتش، مردم،کشور و حزب است». خط مشی اصلی کشور طبق قانون اساسی، اول «نیروی نظامی» است. (صفحه‌ی ۱۳۵).

برای زنده‌ماندن در چنین جهنمی، هر شهروند قانون‌مدار و وظیفه‌شناس، باید مدام خبرچینی و آدم‌فروشی بکند یا ناگزیر دست به ریسک فرار بزند. این تنها راه بقا در کوریای شمالی است. تقریباً همه‌ی مردم غیرنظامی این کشور به فرار فکر می‌کنند اما همه‌ی آنها جرات پیاده‌کردن نقشه‌شان را ندارند. شین نخستین و تنها کسی است که تا امروز موفق به فرار از اردوگاه۱۴ شده. با شروع بخش دوم و فصل چهاردهم کتاب،که شین همراه با دوست بدشانسش «پارک»، از اردوگاه می‌گریزد، داستان ریتمی تند، هیجان‌انگیز و پرتعلیق به خود می‌گیرد و سر و شکلی مانند فیلم‌های هالیوودی پیدا می‌کند،که این می‌تواند ناشی از قلم خوب نویسنده‌ی امریکایی‌اش باشد.

صحنه‌های دور شدن شین از اردوگاه و پناه‌گرفتن در جنگل‌ها و رودخانه‌ها، بسیار یادآور صحنه‌های فیلم «بازگشته» (The Revenant) به کارگردانی «الخاندرو گونزالس ‌ایناریتو» است. تجربه‌های پس از فرار شین، به ‌سادگی اشک هر خواننده را درمی‌آورد. مثل صحنه‌ای که شین برای اولین‌بار توسط دوستانش در ساختمان پناه‌جویان کره‌ی شمالی(واقع در کوریای جنوبی) به مناسبت جشن تولدش غافلگیر می‌شود. در حالی که پیش از این و در زادگاهش، جشن تولد هرگز برای او معنایی نداشت، یا همین‌طور لحظه‌های آوازخواندن و عاشق‌شدن او، یا حتی یادگیری لبخندزدن و بغل‌کردن دیگران. با وجودی که نیمه‌ی آغازین کتاب، تلخ و تکان‌دهنده است، پس از فرار شین از اردوگاه با روایتی امیدبخش از زندگی این فراری سیاسی مواجه می‌شویم. گرچه تاثیر روانی زندگی در کوریای شمالی تا ابد بر ذهن مردم این سرزمین باقی می‌ماند و آن‌ها در تطبیق‌پذیری با شرایط جدید زندگی پس از فرار بسیار مشکل دارند.

احمدرضا حجارزاده

 

مطالب مرتبط