شیعیان افغانستان؛ یا امنیت یا مذهب و قومیت؟

سریال کشتار فاجعه‌بار شیعیان و هزاره‌های افغانستان همچنان ادامه دارد. ماشین تکفیر و ترور و تفرقه، طی دو روز اخیر، ده‌ها زن و مرد شیعه را در غرب پایتخت به خاک و خون کشاند؛ جایی که در دهه عاشورا، شاهد برپایی اجتماعات عظیم مذهبی است و طی آن، صدها هزار نفر برای برپایی یک آیین سنتی با قدمتی صدها ساله فراهم می‌آیند.نکته نخستی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که این نخستین‌بار نیست که شیعیان افغانستان برای برگزاری یک آیین مذهبی، اجتماعات بزرگ و پرشکوه برگزار می‌کنند. این آیین یک تاریخ، پیشینه دارد و در طول قرون و اعصار نیز هیچ اراده و قدرت اهریمنی و خصمانه نه تنها نتوانسته آن را کمرنگ و بی‌رمق سازد؛ بلکه سال به سال بر گستره و عظمت و شکوه و جلال آن افزوده شده‌است.

نکته دوم این است که برپایی آیین‌های سنتی و مذهبی یا حتی مدرن، تنها مختص شیعیان افغانستان نیست. دیگر جوامع دینی و مذهبی و حتی غیردینی در سراسر جهان نیز آیین‌ها و سنت‌های مشابهی دارند که با برپایی اجتماعات عظیم از آن تجلیل می‌کنند.

نکته سوم هم این‌که توده مردم هرگز در برگزاری همایش‌های مذهبی‌شان تردید و تأمل نمی‌کنند. آ‌ن‌ها چه بسا اگر لازم باشد برای اعتقادات خویش می‌جنگند و داوطلبانه جان می‌سپارند. جنگ‌های بزرگ مذهبی در افغانستان و جهان، گواه این واقعیت است.

از جانب دیگر، تنها بخشی از حمله‌های خونینی که بر شیعیان افغانستان می‌شود، انگیزه‌های مذهبی و ایدئولوژیک دارد. یک بخش مهم دیگر آن، قومی و نژادی است. همین اکنون در رأس امور کشور کسانی هستند که قاطعانه معتقد اند که هزاره‌ها هرگز بومی افغانستان محسوب نمی‌شوند. آن‌ها «بیگانه» اند و باید از کشور به هر شیوه ممکن طرد شوند.

این تفکر در طول تاریخ سیاسی این سرزمین نیز طرفدارانی داشته‌است. از جمله قدرتمندترین این افراد، عبدالرحمان؛ پادشاه جبار پشتون‌تباری بوده که مظالم وحشیانه‌اش بر هزاره‌ها هنوز هم یکی از تکان‌دهنده‌ترین و دردناک‌ترین فصول تاریخ تلخ این سامان به حساب می‌آید.

شگفت‌آور نیست که حتی در زمان دموکراسی و جمهوری نیز از تریبون‌های گوناگون، صدای فاشیست‌های هزاره‌ستیز بیرون می‌آمد که می‌گفتند هزاره‌ها باید از کشور رانده شوند.

پس میان فاشیزم قبیله‌گرا و تروریست‌های تکفیری نقاط مشترکی درباره هزاره‌ها و شیعیان وجود دارد که در نهایت به خلق فجایع خون‌بار علیه این اقلیت قومی و مذهبی می‌انجامد که نمونه‌های تازه آن را طی دو روز اخیر در غرب کابل شاهد بودیم.

رویدادهای اخیر اما نه نخستین جنایت‌های مبتنی بر آپارتاید علیه هزاره‌ها و شیعیان است و نه آخرین آن خواهد بود؛ به همین دلیل، شماری به ظاهر دلسوز تلاش می‌کنند برای این بحران مرگبار، راه حلی پیدا کنند.

آن‌ها اما به جای محکوم‌کردن تروریسم وحشی و خون‌آشام که پدیده‌ای نسبتا جدید است، قربانیان را مسئول می‌دانند، باورهای مکتبی و ارزش‌های اعتقادی‌شان را نشانه می‌روند و به نام خردگرایی و عقلانیت، تیشه به ریشه مذهب می‌زنند و نسخه دست‌کشیدن از اعتقادات و باورهای مذهبی را برای درمان این درد، تجویز می‌کنند.

آن‌ها یا نمی‌‌دانند و یا می‌دانند و تجاهل می‌ورزند که مذهب، ریشه‌های نیرومندی در جان و روان جوامع دارد و چیزی که در طول قرن‌ها زدوده نشده، چگونه می‌تواند با توصیه‌های فیسبوکی، کارزارهای توییتری و لفاظی‌های مجازی از میان برود؟ مردم برای دین‌شان خون می‌دهند. آنان برای حفظ باورهای‌شان قربانی داده‌اند و بازهم خواهند داد. هیچ نیرویی قادر نیست این باور را از میان بردارد حتی تضعیف کند.

نکته دیگر این‌که ترک مذهب از سوی شیعیان برای دستیابی به امنیت، همان چیزی است که حتی دشمن تکفیری هم به دنبال آن است. آن‌ها می‌خواهند میان مذهب و مردم، فاصله و شکاف ایجاد کنند تا خود به مثابه مذهب حق و غالب و پیروز، بر مردم مسلط شوند.

افزون بر این‌ها حتی اگر ترک مذهب نیز به مثابه یک خیال محال، روزی تحقق پیدا کند و بساط عزاداری‌های گروهی و برپایی اجتماعات عظیم انسانی برای برپایی یک آیین مکتبی برچیده شود، مشکل امنیت هزاره‌ها در افغانستان حل نخواهد شد؛ زیرا مساله اصلی دیگر، قومیت و نژاد آنان است. فاشیست‌های خون‌ریز قبیله می‌خواهند آن‌قدر خون بریزند تا یک ملت بزرگ را وادار به طرد و ترک وطن و سرزمین‌شان کنند. این سیاست‌ دیرینه و همیشگی‌شان بوده‌است؛ اما تاکنون موفق نشده‌اند؛ نه با کوچ اجباری، نه با قتل‌های دسته‌‌جمعی و نه با انتحار و انفجار.

آیا لاییک‌های لایک‌طلب فیسبوکی، روشن‌کفران فضای مجازی و ارتش سایبری دشمن تکفیری می‌توانند این آرزوی محال را تحقق بخشند؟!

مطالب مرتبط

یک نظر