پاکستان با طالبان چه خواهد کرد؟

معضل اصلی پاکستان صرفا تی تی پی نیست؛ بلکه چالش واقعی، تروریسمی است که پاکستانی‌ها بنیان گذاشتند، توسعه دادند، از آن حمایت کردند و آن را به کشورهای هدف گسیل داشتند و پس از تسلط آن‌ها بر سرنوشت ملت‌های منطقه از جمله افغانستان، تروریست‌های آرمان‌گرا و توسعه‌طلب اکنون به دنبال اسلامیزه کردن خود پاکستان هستند.


آصف درانی؛ نماینده ویژه پیشین پاکستان در امور افغانستان می‌گوید: «طالبان نباید فراموش کنند که هنوز حتی در داخل کشور به عنوان حاکم مشروع افغانستان، مشروعیت خود را تثبیت نکرده‌اند. ۶۴ درصد افغانستان از طالبان حمایت نمی‌کنند. بنابراین فکر می‌کنم در حالی که در خانه شیشه‌ای نشسته اند نباید سنگ پرتاب کنند. برای آن‌ها بسیار مهم است. و سپس پاکستان در تمام مدت در کنار آن‌ها ایستاده است.»

درانی می‌گوید که حمله هوایی ارتش پاکستان بر بخش‌هایی از ولایت پکتیکا تنها یک هشدار به طالبان بود و دوام رابطه آن‌ها با تی‌تی‌پی به اجرای گزینه‌های دیگری هم‌چون مسدود کردن تجارت افغانستان و پاکستان خواهد انجامید.

آقای درانی گفت: «این یک شلیک هشدار است. به این معنا که شما نمی‌توانید هم خدا را داشته باشید و هم خرما را. آن‌ها باید بفهمند که هنوز در دنیا منزوی هستند. اگر آن‌ها فکر می‌کنند که بیش از ۴۰ کشور با آن‌ها رابطه دارند، من فکر می‌کنم که آن‌ها اشتباه می‌کنند، هیچ‌یک از آن‌ها حتی به رسمیت نمی‌شناسند.»

نماینده پیشین پاکستان در امور افغانستان به نکات مهمی درباره رابطه این کشور با طالبان اشاره کرده و از جمله به این حقیقت اعتراف کرده که این پاکستان بود که با حمایت از طالبان، آنان را به قدرت رساند و بقای‌شان را تضمین کرد.

بدیهی است که برای افرادی مانند آصف درانی، اولویت اصلی، تامین منافع ملی و مقابله با تهدیدهایی است که در حال حاضر امنیت و ثبات پاکستان را هدف قرار داده است؛ بنابراین، سران و رهبران پیشین و کنونی پاکستان هیچ راهی جز اعترافات تلخ، پرده برداشتن از حقایق دردناک و مواجهه مستقیم با چالش‌هایی که خودشان ایجاد کرده‌اند ندارند و طالبان یکی از همان چالش‌هایی است که پاکستان خود در ایجاد و آفرینش آن نقش مستقیم داشته است.

هیچ تردیدی وجود ندارد که پاکستان روزگاری طولانی با استفاده از گروه‌های تروریستی و باندهای تبهکار منطقه‌ای پروژه‌های سلطه‌جویانه و توسعه‌طلبانه خود در کشورهای همسایه و منطقه را دنبال می‌کرد.

به بیان واضح‌تر، ده‌ها سال جنگ، ناامنی، بی‌ثباتی و آوارگی‌های انبوه و گروهی، محصول مداخلات پیوسته پاکستان در امور داخلی افغانستان و درگیری‌های ویرانگر و مرگبار گروه‌های مورد حمایت و نیروهای نیابتی پاکستان بوده است.

طالبان نیز یکی از همان گروه‌هایی بود که پاکستان روزی به منظور تبدیل افغانستان به عمق استراتژیک خود و تحمیل سیطره هژمونیک‌اش بر سرنوشت افغانستان آن را ایجاد کرد و برای قدرتمند شدن و تسلط آن بر قدرت از تمامی ابزارهای ممکن از جمله راه‌اندازی حمام خون در افغانستان به طور بی‌رحمانه و بی‌پروا استفاده کرد.

با تسلط طالبان بر افغانستان، پاکستان تصور می‌کرد که رویای تاریخی‌اش به درستی تعبیر شده و افغانستان یک بار برای همیشه، تحت سیطره و هژمونی دائمی پاکستان درآمده و طالبان به نیابت از اسلام‌آباد، اهداف و راهبردهای پاکستانی‌ها را گام به گام در افغانستان اجرایی خواهند کرد.

در این میان اما به نظر می‌رسد که استراتژیست‌های پاکستانی و طراحان ترور در اتاق‌های عملیات سازمان جاسوسی آی‌اس‌آی فراموش کرده بودند که استفاده بی‌محابا از حربه تروریزم برای تحقق امپریالیزم پاکستانی به سادگی می‌تواند از سوی دشمنان پاکستان نیز مورد استفاده قرار بگیرد و خود این کشور را هدف قرار دهد؛ اتفاقی که پس از بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان از سوی طالبان پاکستانی یا تی تی پی در داخل خاک پاکستان رقم خورده است.

حالا نه تنها همان توجیهات و مجوزهایی که روزگاری مولوی‌های تندرو پاکستانی در هزاران مدرسه مذهبی در سراسر این کشور به جوانان کشورهایی مانند افغانستان القا می‌کردند تا آن‌ها را آماده جنگیدن با مردم و دولت خود کنند، از سوی تروریست‌های مخالف پاکستان علیه دولت اسلام آباد و نیروهای امنیتی این کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ بلکه استراتژیست‌های پاکستانی قادر نیستند نیروهای دست‌پرورده خود یعنی طالبان افغان را مجاب کنند که کسانی که دیروز در افغانستان «مجاهد» خوانده می‌شدند امروز در پاکستان «تروریست» نامیده می‌شوند!

به تعبیر دیگر، سازمان جاسوسی آی اس آی و مولوی‌های دست‌آموز آن در مدارس مذهبی پاکستان از جمله دارالعلوم حقانیه که کانون اصلی تولید تروریست و شستشوی مغزی تروریست‌های طالبان محسوب می‌شود، برای تامین و تحقق اهداف امپریالیستی اسلام‌آباد در کشورهای همسایه و منطقه، یک جاده یکطرفه از تروریست‌هایی ساختند که مکلف بودند القائات دروغین ملاهای پاکستانی را در سرزمین‌های هدف پیاده کنند؛ اما آن‌ها فراموش کرده بودند که این جاده باند برگشت نیز دارد و همان تروریست‌هایی که دیروز بر افغانستان مسلط شده‌اند امروز مایل اند که با استفاده از الگویی مشابه بر پاکستان نیز مسلط شوند.

بنابراین معضل اصلی پاکستان صرفا تی تی پی نیست؛ بلکه چالش واقعی، تروریسمی است که پاکستانی‌ها بنیان گذاشتند، توسعه دادند، از آن حمایت کردند و آن را به کشورهای هدف گسیل داشتند و پس از تسلط آن‌ها بر سرنوشت ملت‌های منطقه از جمله افغانستان، تروریست‌های آرمان‌گرا و توسعه‌طلب اکنون به دنبال اسلامیزه کردن خود پاکستان هستند.

در چنین شرایطی، آصف درانی ناگزیر است اعتراف کند که رژیم طالبان در افغانستان حمایت مردمی و مشروعیت ملی ندارد، به کمک پاکستان به قدرت رسیده و اگر پاکستان پشتیبانی خود از رژیم طالبان را قطع کند این رژیم به طور خودکار سقوط خواهد کرد.

این اعتراف نشان می‌دهد که طالبان اصولاً یک گروه ملی و افغانی نیست؛ بلکه یک نیروی نیابتی پاکستانی است که قدرت خود را مرهون پشتیبانی خارجی است، نه پایگاه حمایت مردمی در داخل افغانستان.

از جانب دیگر، تهدیدهای آشکار مقاماتی مانند آصف درانی علیه طالبان افغان که از طرف خود پاکستان اساس‌گذاری شد و به قدرت رسید پیش از آنکه نشانگر قدرت پاکستان باشد بیانگر ضعف و استیصال آن است؛ زیرا پاکستانی‌ها نمی‌دانند که با محصول مخوفی که خود پرورش دادند چه کنند.

به عبارت ساده‌تر، استراتژیست‌های پاکستانی صرفاً فرمول ساخت پدیده‌ای به نام تروریزم را کشف کردند؛ اما هیچگاه به این مهم فکر نکردند که اگر روزی نیاز به انهدام یا دست‌کم مهار این موجود خوفناک باشد چگونه باید عمل کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *