زینب شهیدی: دوست داشتم یک جنرال بلند پایه نظامی باشم
اشاره: زاول یا همان زینب شهیدی دختریست که برای اولین بار از یک آگهی کمیسیون مستقل انتخابات با لباس محلی روی پردهی تلویزیون ها ظاهر شد و سپس با نقش آفرینی در آهنگ (خنده کو) شفیق مرید خواننده خوش آواز کشور چهره شد و بر سر زبانها افتاد، او با بازی در این کلیپ نشان داد که استعداد خوبی در بازیگری داشته و افغانستان را به داشتن یک هنر مند جوان امیدوار کرد.
زاول شهیدی در کنار استعداد سرشار در هنر، یک ورزشکار مدال آور نیز است که تا کنون٬ چندین مدال از میدانهای ملی و بینالمللی کمایی کرده است.
او این بار٬ با خبرگزاری افق به پای یک گفتگوی اختصاصی و متفاوت نشسته و از کار و زندگی و علاقه مندیهایش٬ گفته است.
زینب شهیدی یا زاول شهیدی؟
در حقیقت نام من زینب است یعنی بعد از به دنیا آمدنم نامم را زینب گذاشتند ولی خوب من به دلیل عقیدهی که به زاول داشتم به خاطر مساله تاریخی آن خودم نام زاول را برای خودم انتخاب کردم و در فضاهای مجازی با این نام شناخته میشوم.
در خانه زاول خطاب میشوید یا زینب.؟
در خانه زینب خطاب میشوم ولی خودم خیلی دوست دارم که زاول خطاب شوم.
بزرگترین دلیل این تغییر نام را در چه میدانید و احساس میکنید زاول چه بار مفهومی و محتوایی دارد که زینب آن را رسانده نمیتواند که باعث شود شما به زاول علاقه مند شوید؟
زینب یک نام ساده است و به معنیی زینت پدر(!) و من این نام و معنی آن را دوست دارم ولی زاول را خیلی بیشتر دوست دارم، از آنجهت که این نام یک رابطه تاریخی با قوم و مردمم دارد و هرچیزی که مرا به گذشتههایم پیوند دهد برایم خواستنی است.
خوب حالا زاول تداعی کننده چه سابقه تاریخی است و یاد آور چه خاطرهی است در ذهن شما؟
زاول یک اسم قدیمی است که فکر میکنم در اطراف قندهار یا ولایت ارزگان بوده است. این مکان شهری بوده که هزاره های اصیل در آن زندگی میکردند ولی حاکمان آن زمان که در تاریخ از آنها یاد شده به آنجا هجوم بردند و آنها را کشتند و یا مجبور به کوچ اجباری کردند و آنطوری که در تاریخ و داستانها آمده است این است که شهر زاول٬ ناپدید شده است و من به این دلیل دوست داشتم که نام و یا تخلصم را زاول بگذارم تا گفته باشم که نام زاول هنوز که هنوز است زنده است.
پس ما به نظر شما احترام میگذاریم و در این گفتگو شما را زاول خطاب میکنیم؛ موافقید؟
بله، خیلی هم عالی.
زاول متولد کجاست؟
ایران، شهر تهران
مثل تهرانیها لارج هستید؟
متوجه نشدم
هرکس در هر شهری به دنیا میآید و زندگی میکند قطعا به عنوان یک فرد تحث تاثیر شرایط جامعه رشد میکند و برخی از ویژگیهای آن مردم را با خود حمل میکند و از آنجایی که یکی از ویژگیهای تهرانیها دست و دلبازی است میخواهم از شما بپرسم که شما هم این خصیصه را با خود دارید یانه ؟
آره. فکر میکنم من هم این ویژگی و اخلاق را داشته باشم.
همهی ما به نحوی پدیدهی مهاجرت را با اندکی تفاوت تجربه کرده ایم. حال٬ اگر از زاول شهیدی بپرسم که شیرین ترین و تلخ ترین خاطرهی دوران مهاجرتش را برای ما بگوید چه چیزی را روایت خواهد کرد؟
خوب….. ما در زمان مهاجرت تنها نبودیم. بیشتر اقوام و فامیل در یک جا جمع بودیم و اگر بخواهم شیرین ترین خاطرات روزگار مهاجرت را بگویم فقط میتوانم از روزهایی یاد کنم که فامیلها همه جمع میشدیم. خاله ام دخترهایی هم سن و سال من داشت و ما غرق در دنیای کودکانهی خود بودیم و دور از هر نوع دغدغهی دیگر به بازیهای کودکانه خود مشغول بودیم.
نمیخواهید از تلخیهای مهاجرت بگویید؟
خاطرهی تلخی بجز فوت مادر بزرگم در ایران ندارم خوشبختانه ولی من کوچک بودم و وابستگی شدیدی به مادربزرگم داشتم که با فوت او٬ دنیای کودکانه رنگ دیگری به خود گرفت.
متاسفم خداوند مادر بزرگت را ببخشد.
مکتب را از کجا آغاز کردید؟
شروع رسمی درسهای من در ایران بوده ولی خیلی کوتاه بود. من تازه با راه مکتب آشنا شده بودم که خانواده ام آماده شد برای برگشت به کشور.
شما از شروع مکتب چیزی یادت میآید که ذهنت را آزار دهد؟ مثل چیزهای معمولی که در ایران هست و حتی اگر خودشان قصدی هم نداشته باشد برای ما توهین تلقی میشود مثل همان افغان گفتن؟
نه! خوشبختانه چون من در مکتب افغانستانیها(مکاتب خود گردان) درس را شروع کردم و در آنجا همه افغانستانی بودند.
شما جزء خوشبخت ترین کسانی هستید که پدیدهی تلخ مهاجرت را تجربه کردید و خاطرهی تلخی از این دوران به ذهن ندارید. برخلاف ما وخیلیهای دیگر که سرشار از خاطره تلخ هستیم.
زاول تازه از مکتب فارغ شده؟
پارسال (92) از مکتب فارغ شدم و امسال وارد دانشگاه شدهام.
19 سال تان است؟
نه من هجده سالهام چون من مکتب را یک سال زود تر از زمان معمول تمام کردم یعنی در 17 سالگی مکتبم تمام شد و در 18 سالگی وارد دانشگاه شدم.
شیرین ترین خاطرهی دانش آموزی ات بین صنف اول تا پنجم چه بوده و میتوانید به خوانندگان افق بگویید؟
من در این سن و این دوران همیشه اول نمره بودم و همیشه هم شوخ بودم وبر خلاف اول نمرههای صنفهای دیگر که صنف را آرام میکرد من همیشه شوخی میکردم و دیگران را هم آزار میدادم(!) ولی مدیر مکتب با وجود این چیزها همیشه با من مهربان بود و مرا دوست داشت و تمام شوخیهای مرا نادیده میگرفت.
فرض بگیرید صنف 6 و یا 7 هستید حالا بزرگترین آمال و آرزویت برای آینده چیست؟
دوست دارم پلیس شوم، دوست دارم یک دگروال یک جنرال یک صاحب منصب در ارتش و اردوی ملی شوم، سرباز باشم و مراحل آکادمیک نظامی را پشت سر بگذرانم و دست آخر هم یک مقام بلند پایه نظامی شوم.
خوب این که الان شرایطش فراهم است درسته ؟
بله من همین الان هم دوست دارم واقعا ولی خوب فعلا هم خانواده مخالف است و هم اینکه من الان نزدیک به یک سال است که وارد عرصهی کارهای هنری شدم ضمن اینکه تازه وارد دانشگاه شدم و مشغول درسهایم هستم.
مهم ترین شخصیتی وفردی که همانند یک اسطوره در ذهنت شکل گرفته باشد و با افتخار از او یاد کنید کیست ؟
فرقی نمیکند که چنین فردی زنده و یا مرده باشد؟
نه! هیچ فرقی نمیکند شما حتی میتوانید از شخصیتهای اسطورهی نام بگیرید.
فیض محمد کاتب.
چای سبز دوست دارید یا سیاه(!)؟
چای سبز دوست دارم
چرا ؟
چون هم به لحاظ طبی ضرر کمتری دارد و هم طعمش را دوست دارم.
چه رنگی را دوست دارید؟
چرا؟
چون سفید رنگ روشنایی است
غذای مورد علاقه ات؟
برنج.
چه نوع برنج؟
پلو.
چه نوع پلو؟
قابلی، و پلوی که قورمه سبزی در کنار خود داشته باشد.
چه رشتهی درس میخوانید در دانشگاه؟
حقوق.
چه چیزی سبب شده که حقوق بخوانید؟
خوب من رشته اقتصاد را دوست داشتم، ولی موفق نشدم این رشته را بخوانم چون آمادگی کامل برای خواندن این رشته نداشتم.
خوب چرا حقوق؟
من هرچند حقوق میخوانم ولی در سر دارم که در آینده تجارت را شروع کنم .
یعنی در آینده میخواهید تجارت کنید؟
هم کاری تجاری و هم میتوانم یک حقوق دان شوم، مشاور حقوقی شوم و حتی میتوانم یک ثارنوال شوم.
شما از پای دار قالین به صفحات تلویزیون رسیدید. درست است؟
…………. بله.
قالین بافتید تا حالا و اصولا دوست دارید دار قالین را یانه ؟
بله قالین بافتم! ولی نه دوست ندارم دیگه!
مثل خیلیها که در دیار مهاجرت بودند و مجبور قالین بافتید یا از سر تفریح بافتید؟
من در زمان مهاجرت قالین نبافتم ولی وقتی آمدم افغانستان خانواده در تگنای اقتصادی قرار داشت و من و خواهرانم مجبور بودیم برای کمک خرجی خانواده هم که شده قالین ببافیم.
خیلی از کسانی که روزی مجبور بودند قالین ببافند امروز هرکدامش برای خود کسی شده. خاطرات تلخ وشیرینی از دار قالین دارند شما چه؟ آیا کدام خاطرهی از آن دوران دارید؟
من اولها قالین بافی را دوست داشتم ولی بعد ها از قالین بافی متنفر شده بودم، من خیلی کوچک بودم وقتی زیاد مینشستم پای دار قالین استخوانهای بدنم درد میگرفت.
و تلخ ترین خاطرههایی که از آن روزها با خود دارم این است که یکی دوبار چنگک قالین در چشمم رفت و نزدیک بود آسیب جدی بیبینم.
و خاطرهی شیرن شما؟
خاطره شیرین که نه ولی روزهایی که قالین رو به خلاصی بود ما خوشحال میشدیم که حد اقل بین دو تا قالین میتوانستیم یکی دو هفتهی تفریح کنیم.
شما در جایی گفته بودید که بعد از بازی در یک کلیپ تبلیغاتی کمیسیون مستقل انتخابات که در آن شما در پای دار قالین به تصویر کشیده شده بودید به کلیپ(خندهکو) شفیق مرید دعوت شدید درست است؟
بله دقیق است.
داستان بازی شما در این تبلیغ و راه یافتن تان در آن کلیپ چه بود اگر کمی مشروح تر بگویید؟
خوب من پیش از آشنایی باشفیق مرید در تبلیغات کمیسیون مستقل انتخابات کار میکردم و من باید نقش یک دختری ترکمن روستایی را ا بازی میکردم که قالین میبافد.
در همانجا با شفیق مرید آشنا شدم او در آن زمان قصد داشت کلیپ خود را ضبط کنه و به دنبال دختری بود که چهره هزارگی داشته باشد. او بعد از هماهنگی با من، با خانواده ام حرف زد. خانواده ام راضی شد که من در این کلیپ نقش ایفا کنم.
پدر ومادرت با این کار مشکلی نداشتند و مانع کار شما نشدند؟
چرا اتفاقا، وقتی این پیشنهاد به من شد من خیلی خوشحال شده بودم و هیجانی و دوست داشتم زود خانه برسم و به خانواده ام بگویم. اما وقتی با خانواده در میا گذاشتم پدرم و برادرم موافقت نکردند چون نمیدانستند که محتوای این آهنگ چیه و من چه نقشی دارم، اما شفیق مرید با خانواده صحبت کرد و گفت که این آهنگ میهنی است و نقش مرا نیز برای خانواده گفتند و سر انجام خانواده رضایت داد که من در این کلیپ نقش بازی کنم.
هنوز هم نیم نگاهی به یک آینده هنری دارید؟
البته که دارم، تصمیم دارم موسیقی را روی دست بگیرم، بخصوص اینکه خیلی دوست دارم دمبوره را یاد بگیرم واگر خدا بخواهد میخواهم آواز خوان شوم.
شما آن معیارهای لازم هنری را در آوازت میبینی که تصمیم گرفتی آواز خوان و هنر مند خوب شوید؟
خودم که آن زیباییهای لازم را میبینم و در بعضی از محافل دوستانه وقتی برای اهل هنر هم چیزهای خواندم مرا تشویق کردند و گفتند که اگر سر صدایت کار کنید میتوانید یک هنر مند خوب شوید.
من وقتی در مورد رشته تحصیلی ات پرسیدم گفتید که حقوق میخوانید حالا این رشته با آن دور نمای هنری و رویکرد هنری آینده ات درتضاد نیست؟
در تضاد که هست ولی سعی خواهم کرد آن کمبودات را یک رقم دیگه جبران کنم، ضمن اینکه من معتقدم که هنر بیش از اینکه به تحصیلات و سوادی در این راستا نیاز داشته باشد به استعداد نیاز دارد چنان بزرگترین بازیگران دنیا و حتی آواز خوانان دنیا مثل جنفر لوپز تحصیلات همسو ندارد ولی در هر دو عرصهی بازیگری و آواز خوانی آدم موفقی است، من هم احساس میکنم اون استعداد لازم را دارم و برای انکشاف آن تلاش خواهم کرد و سع خواهم نمود تا معلوماتم را نیز از راههای دیگه توسعه بدهم.
شما بعد از اینکه در کلیپ (خنده کو ) ظاهر شدید با چه واکنشهای در جامعه رو برو بودید و نوع نگاه و نظر مردم در باره ات چه بود ؟
من اولین بار که بعد از پخش کلیپ رفتم بیرون با برخورد نسبتا نا خوش آیندی از همسایهها و اطرافیانم رو برو شدم، برای آنها خیلی سخت بود که قبول کنند من در کلیپ یک آهنگ نقش بازی کردم بخصوص که به پدر و مادرم میگفتند که دختر شما با بچه یک اوغان(افغان) کار کرده و در کلیپ اش ظاهر شده است، ولی من هیچ وقت اینچیزها را جدی نگرفتم و به آنها بها ندام چون من بیش از اینکه مخالف پیدا کرده باشم هوا دار پیدا کردم، هوادارانی که از سواد بالای نسبت به منتقدین برخوردار بودند و اهل هنر و فرهنگ بودند و آنها مرا تشویق کردند، استعدادم را ستوند و مرا به آینده امیدوار تر کردند.
شما جزء محدود دخترخانمهایی هستید که در افغانستان رانندگی میکنید حال میخواهم بپرسم که شما در مواقع رانندگی با چالش، مشکلات و پیامدهای اجتماعی مواجه بودید؟
بله پیش آمده ولی نه یکجانبه، من با دو نوع برخورد متفاوت رو برو بودم پیش آمده که کسانی به من گفتند افرینت کاری بسیار خوبی میکنید و خوبه که شما هستید و از این کارها میکنید تا این راه باز شود و دختر خانمهای بیشتری جرئت کنند و رانندگی کنند و مردان هم یاد بگیرند و به زنان شان اجازه دهند از خان بیرون بیآیند و رانندگی کنند کار و بار کنند و…
اما هستند کسانی که با دید دیگر نگاه میکنند و پرزه میاندازند و حرف میخورانند و دستت را قید میکنند.
اگر بصورت مشخصتر به یکی دو مورد آزار خیابانی بخصوص در حین رانندگی اشاره کنید روی کدامین مورد انگشت خواهید گذاشت؟
وقتی یک دختر در سرکی رانندگی میکند و مردی هم با موتر از کناررش عبور میکند اگر با کار مشکل داشته باشد یا دستت را قید میکنند و تورا وادار به توقف میکنند و یا شیشه موترش را پایین میکشد و حرفی میگویند؛ مثلا میگویند شما خانمها راچه کار به رانندگی بروید ده خانه بنشینید و ظرف تان را بشویید و اولادهای تان را کلان کنید و …. خلاصه کاری میکنند که دختری که رانندگی میکند از کارش پشیمان شود و هرچه زودتر خودش را به خانه اش برساند و برای همیشه از این کار دست بکشد. من میدانم که این کار تاثیر نا مطلوب میگذارد مثل دوستانم که شاید تا سالها هوس رانندگی به سرشان نزند ولی خوشبختانه من از کنار همهی این چالشها عبور کردم و جدی نگرفتم وهمچنان به کارم ادامه میدهم وتاثیری به حالم نگذاشته است.
با وجود تمام مشکلات پیامدها وچالشهای اجتماعی که فراروی خانمها هست بخصوص خانمهای که در عرصهی هنر پا گذاشته اند که به عنوان نمونه میتوان به الهه سرور و سحر پرنیان اشاره کرد که همین پیامدها باعث شد افغانستان را ترک کنند شما به عنوان کسی که تازه به هنر روی آوردید و قصد ادامهی آن را هم دارید شما قصد دارید همچنان در افغانستان بمانید و با تمام این مشکلات و موانع و چالشها مبارزه کنید؟
بله دقیقا؛ یعنی من حاضرم تمام این تلخیها و سختیها را تحمل کنم و در افغانستان بمانم، شاید روزی برای تفریح و یا تحصیل به کشوری سفر کنم ولی افغانستان را به قصد زندگی در یک کشور دیگر هیچ وقت ترک نخواهم کرد.
همهی مردم در یک سنین خاص یک سری آرزوهای دارد که سعی میکنند بر آورده شود، میخواهم از شما بپرسم که شما آرزوی داشتید که در ذهنتان میپروراندید که روزی بر آورده شود و بر آورده نشده و زمان آن هم گذشته است؟
نه چیزی نبوده، هرچند من آرزوهای بزرگی دارم و سن کمی هم دارم و تلاش میکنم که سختیها را به جان بخرم تا به آن آرزوهایم برسم.
اگر در زندگی حق انتخاب یک فرزند داشته باشید دوست دارید دختر داشته باشید یا پسر…؟
……. دوست دارم…………. پسر داشته باشم.
چرا ؟
چون پسر دوست دارم، خوب چون که خودم هم خانم هستم و اگر فرزندی هم که به دنیا میآورم دختر باشد فکر نمیکنم برایم جذابیت داشته باشد.
اگر حق انتخاب بیشتر داشته باشید دوست دارید چند تا فرزند داشته باشید؟
دو تا؛ یک دختر و یکی هم پسر.
پسرت را چه نام میگذارید؟
نمیدانم، اصلا تا حالا به این فکر نکردم.
ولی باید چیزی بگویید.
چیزی به ذهنم نمیآید ولی دوست دارم به لحاظ محتوایی با قدرت و توانایی رابطه داشته باشد.
مثلا سهراب و رستم…؟
بله تقریبا یک همچین چیزی.
شما هنوز مجردید دیگه درسته ؟
بله!
خوب شما چه معیارهای برای ازدواج دارید و دوست دارید شریک زندگی تان چه کار باشد؟
این سوال شاید خیلی زود مطرح شده باشد، من اول باید به سن ازدواج برسم، بعد درسهایم را بخوانم، بعد دوست دارم یک هنر مند خوب شوم، آواز خوانی را هم که به آن علاقه مند هستم به یک سر انجامی برسانم و حد اقل یک تاجر خوب شوم و شاید هم یک حقوق دان خوب شوم و زمان ازدواجم فرا برسد که فکر میکنم تا آن زمان 26 یا 27 سال ام باشد به معیارها فکر میکنم. ولی حالا اگر به معیاری اشاره کنم این است که دوست دارم مرد شریک زندگی و آینده ام اهل هنر باشد ، اگر یک فرد مطرح سیاسی باشد اما نه آن قدر گرفتار که برای خانواده خود وقتی نداشته باشد خیلی خوب است.درکل دوست دارم این فرد تحصیل کرده و باسواد باشد و ترجیحا پول دار و معروف هم باشد(!)
خوب حالا اگر همین ادم مطرح سیاسی یاهنرمند پولدار و تحصیلکردهی با سواد و معروف با رویکردهای کاری شما بخصوص کارهای هنری تان و ایدهآل های زندگی شما مشکل داشت چه میکنید تحمل و یا ترکش میکنید؟
خوب اول اینکه من کوشش میکنم که چنین ادمی را انتخاب نکنم که باکارهای من مخالف باشد و اگر ناگزیریها باعث شد سعی میکنم استدلال کنم و قانعش کنم و یا او مرا قانع کند که در صورتی که او مرا قانع کند که من کارم اشتباه است و نباید ادامه دهم در آن صورت کارم را ترک میکنم ولی اگر نه به کارم ونه استدلالم احترام گذاشت و نه خودش دلیلی محکمی برای خواسته اش داشت مجبورم راهم را از او جدا کنم.
خوب شما با چه انگیزهی به هنر روی آوردید که میتوانید با یک سری دلایلی آن را ترک کنید؟
من از همان بچهگیها به هنر علاقه مند بودم و همیشه نمره ورزش و نقاشیهایم بالابود و هرچه بزرگتر شدم به هنر بیشتر علاقه مند شدم و زمینههای هم فراهم شد که هم علاقه مندی ام بیشتر شود و هم انگیزه ام بالاتر رود.
شما یک ورزشکار هم هستید در کنار دیگر ویژگیهای که دارید درسته ؟
بله!
چه نوع ورزشی انجام میدهید؟
نیوفول کانتکت و شنگیتای که من از سه سال بدینسو در این رشته کار کردم و تا کمر بند قهوهی ادامه دادم که بعدش کمربند سیاه بود که من این رشته را ترک کردم و فعلا یک ماهی میشود که ورزش نمیکنم و بنا دارم که یک ورزش جدید انتخاب کنم.
نیوفول کنتاکت ورزشی سنگینی نیست برای بانوان ؟
نه؛ حد اقل برای من سنگین نبود که هیچ بلکه خیلی هم خوب بود، ورزشی بود که آدم احساس میکردم تمام ورزشها را در درون خود دارد و من در این سه سال احساس میکنم که خیلی چیزها را یاد گرفتم.
خوب شما در عرصه ورزش به چه موفقیتهای دست یافتید؟
در همین سه سالی که من تمرین کردم موفق شدم 4 مدال به دست بیاورم که 2 تای آن خارجی بود و از کشورهای ایران و ترکیه و بقیهاش هم داخلی بود. که در مسابقات بیرون مرزی من در بخش کاتا در ایران به مقام سوم رسیدم و مدال برنز گرفتم و در ترکیه هم کاتا زدم و مدال نقره گرفتم و بر اساس امتحاناتی که از ما گرفته شد یک سرتفکت به من داده شد و کمربند سبزم را هم به قهوهی ارتقا دادند.
موفقیتهای درون مرزی ام هم خلاصه میشود به مسابقات کلپهای کابل که در یکی مدال طلا و در دیگری هم برنز گرفتم.
شما سن تان پایین است و این فرصت را دارید که به یکی از رشتههای المپیکی بپردازید، حالا که میخواهید به ورزش دیگری روی بیارید آیا آن ورزش میتواند تکواندو باشد که بتوانید به المپک راه یابید یا چیز غیر از این است؟
خیر! چون من هدفم از ورزش این نبوده که به المپیک راه پیدا کنم و یا از مسابقات خارجی مدال بیارم، من از کوچکی این آرزو را داشتم که بتوانم ورزش کار شوم حالا هم اگر ادامه دهم با این رویکرد خواهد بود که هم برای صحت مندی ام خوب است و هم اینکه علاقهی زیادی به ورزش دارم و دست آخر هم اینکه اگر خدای ناکرده در جای مورد حمله قرار بگیرم و یا جای دعوای شود بتوانم دو، سه مرد را بزنم(!)
به نکته خوب وجالبی اشار کردید تا حالا شده که در خیابان با کسی دعوا کرده باشید و از فنون ورزشی استفاده کنید؟
از زمانی که ورزش را شروع کردم تا حالا پیش نیامده که مجبور شوم از داشتههای ورزشی ام استفاده کنم ولی پیش از آن یک روزی با یک دوستم در یکی از خیابانهای شهر کابل بعد از آنکه دو پسر مزاحمتهایش زیاد شد و اعصاب ما هم خراب با آنها دعوا کردیم و حق شان را کف دست شان گذاشتیم!
وبسایت افق خوانندگان فراوانی دارداگر احساس میکنید حرفی نگفتهی مانده و یا پیامی برای مردم و علاقه مندان ات دارید بگویید تا در وبسایت افق بخوانند.
چیزی خاصی نمانده برای گفتن من فقط دو حرف برای دو جریان دارم مردان و زنان! زنان جامعه باید بدانند و آگاه شوند که آنان مثل تمام انسانهای روی زمین و مثل تمام مردان افغانستان آزاد به دنیا آمدند و از حقوق مساوی برخورداند و و نگذارند کسی این حق را از آنان بگیرند و در این راستا یک مبارزه پیگیر و دوامداری را شروع کنند.
و به مردان جامعه ام پیامم این است که بگذارند خانمهای شان دختران شان درس بخوانند کار کنند و به علاقه مندی های شان برسند چنانچه هیچکسی مانع کار و درس و تحصیل و زندگی تان نمیشود.
تشکر از شما که وقت تان را در اختیار ما قرار دادید.
تشکر از شما و مدیریت خبرگزاری افق که چنین فرصتی را مهیا کردید که من هم حرفهایم را بگویم.
تهیه کننده: محمدحسین امینی(مهرجو)
کارتان در عرصه ی گزارش های زرد خوب بود ولی غلط املایی بسیار زیاد است. کمی به املا هم توجه کنید.
منظور شما از این نوع سوال های که از زوال شهیدی پرسیدید چی بود ؟
جالب بود اما بالاخره …..