بنده‌های «قَضافَلَکی» و پولیس‌‌های «خدای پَه‌جات»

خوبان، رفیقان و نارفیقان!
دیروز شمار اندکی از مهمانان صفحه، بخشی از نوشته‌ی من در «پُست» قبلی را اشتباهن تعبیر عجیب و غریبی کردند. من نوشته‌بودم، «از دست طوفان ویران‌گر، به موسیقی پناه بردم». ایشان می‌گویند، «بنده باید فقط به الله پناه ببرد!» و به این بهانه مرا به «انکار» متهم کردند!

پیش‌تر از هر بحث و فحثی، به صراحت می‌گویم که با سخن ایشان با تمام فرهنگم موافقم. امروز اما دلم شد دو مساله‌ی را توضیح دهم که از مدت‌ها ‌پیش مثل لقمه‌ی «ناطلبیسته» یا ناخواسته، در گلویم بند مانده‌است.

اول:
من به کمک جمله‌گک کوتاهِ «به موسیقی پناه بردم»، تنها می‌خواستم بگویم که، «موسیقی شنیدم!» فقط همین! این بیش‌تر به شیوه‌ی نگارش من ربط دارد، نه به اعتقادات من. نه من از آن بزرگ‌ترین رفیق، – خاک بر دهنم – «منکر» شده‌ام و نه شما پولیس مذهبی و «نکیر و منکر» استید که چماق و «کَلتَک» در دست، پشت ما بدوید و ما نامُرده، عذاب قبر را نشان‌ مان بدهید 😊 ما نیز عاشقان آن ذات یگانه استیم. بگذارید به راحتی دوستش بداریم!

دوم:
تمنا می‌کنم شما مهربانان هر مساله، هر گپ، هر قصه، هر حکایت و روایت و شکایت و شوخی را به حضرت حق، دین، اسلام و قرآن ربط ندهید و به گپ عام، به زور «شِرِش» نکنید. بگذارید مردم نفس بکشند و با اختیار و شوق، رو به الله بیآورند؛ نه از روی ترس و وحشت.

رابطه‌ی هر بنی‌آدم با خدایش فرق می کند. خداوند بی‌نهایت بزرگ است و ما در جهان دو انسان را نمی‌یابیم که رابطه‌های شان با آن یگانه، هم‌سان و هم‌گون باشند. هر کی از راهی به خدا می‌رسد. در این میان، مومن صادق کمک می‌کند تا انسان‌ها به خدا نزدیک‌تر شوند؛ نه اینکه با ایجاد تصویر ترس‌ناکی از آن مهربان‌ترین، بنده را بترساند و از او دورش کند. به نظر من علاقه و رابطه‌ی انسان‌ها با خدا و دین، یک مساله‌ی شخصی است. مومن واقعی ضرورت ندارد قصه‌ی دین و ایمان و اعتقاد او، حکایت سفره‌های مردم شود. مذهب و باورهای دینی، وسایل تزینی و شیرینی‌گک نیستند که در انظار عامه به نمایش گذاشته شوند!

آنانی که از دین، ابزار تظاهر و دامِ نام و نان و شهرت و عزت دنیایی می‌سازند، دل‌شان، خدای شان و آخرت شان. ما می‌دانیم و خدای مان!

به آن شمار از مهربانانی که از سخن‌های من اشتباهن برداشت نادرست کرده‌اند، پیش‌نهاد می‌کنم لطفن به حکایت موسی و شبان از دفتر دوم مثنوی معنوی مولانا مراجعه کنند که خوش می‌گوید:

«دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله …»

مطالب مرتبط