زیگزاگ «جامعه آنومی» افغانی در بین سنت و مدرنیته

 روند عبور از جامعه ای سنتی به جامعه ای مدرن مثل رشد و پرورش کودک نوپاست،آرام و به صورت تدریجی دامنگیر همه جامعه ها خواهد شد، «دموکراسی»، «جهانی شدن» ، «توسعه سیاسی» ،«جامعه مدرن» «تکنولوژی»،«سکولاریسم» همه در عرض جامعه ای سنتی به خصوص «جهان سوم» است  گذار به این مفاهیم که بیشتر شکل «فرهنگ جهانی»، را به خود گرفته است، زمان زیادی را می طلبد تا از این لایه های متراکم سنتی عبور کند.

مفهوم «آنومی» یا نابسامانی اجتماعی برای اولین بار از سوی امیل دورکیم به کار برده شد که «آنومی» به وضعیت اطلاق می شود که در آن هنجارهای اجتماعی نفوذ خود را بر رفتار اجتماعی از دست می دهد و ارتباط میان وجدان جمعی  که از طریق هنجارهای عینی  شده از یک طرف و تقسیم کار از طرف دیگر قطع می شود.

رابرت مرتن دومین کسی که مفهوم «آنومی» یا   نابسامانی را در سطح وسیع به کار برد  که  به نظر وی «جامعه آنومی» جامعه ای که  در آن هنجارهای پذیرفته شده آن  با واقعیت های موجود در ستیز باشند ، کشورهای «در حال توسعه» نیز که در گذار از یک جامعه سنتی  به جامعه ای مدرن با بحران های شدید  اقتصادی_ اجتماعی روبرو است جامعه «آنومی» است،جامعه ای که از سنت های  قدیم گذشته ولی هنوز وارد مدرنیته نشده است.

آنچه در جامعه ای پسا طالبانی افغانستان ما شاهد آن هستیم نه «جامعه سنتی» است، نه  «جامعه مدرن» آنچه را در یک و نیم دهه پسین  ما تجربه کردیم جامعه ای «آنومی» است ملمع از سنت و مدرنیته شیفتگی فاکتورهای جامعه ای مدرن را می توانیم در هر خانواده ی سنتی پایتخت نشینان یافت که در زیر یک سقف باهم زندگی می کنند و «شکاف نسلی» عمیق را به وجود آورده است.

اجمل جوانی که حدود ۱۸ سال سن دارد در جاده های لیسه مریم با تیپ عجیبی پرسه می زد او بیشتر خود را در قالب یک هنرمند غربی می دید و اداهای همان هنرمند مورد نظرش را انعکاس می داد، اجمل می گوید دوست دارم «مودل» شوم و از این طریق به شهرت برسم به خاطر همین هم از ۳ سال به این طرف با پیراهن تنبان وداع کردم و بیشتر با دوستهایم در کافه های کابل وقت می گذرانم.

او می گوید پدرم به شدت با طرز لباس پوشیدن و اصلاح موهایم، مخالف است و از همین خاطر وقت با پدرم روی سفره می نشینم  اذیت می شوم ولی مجبورم تحمل کنم.

حسینا دختر جوانی که در یکی از دانشگاه خصوصی درس می خواند می‌گوید من دوست دارم به همان اندازه که به درس هایم توجه می کنم به تیپ خود هم برسم.

وی می گوید جامعه ای ما سنتی است و نگاه ها مردسالارانه، این اذیتم می کند  ولی من توجه ای به این نگاهای وقیح کسی  نمی کنم به همین خاطر همیشه موهایم را رنگ می کنم و لباس مود روز می پوشم،و شب ها هم به کافه های کابل می روم تا جوابی باشد برای مردهای که همه چیز را در قالب افکار گذشته سنجش می کند.

شهرکابل کافه های فراوانی دارد که پاتوق همیشگی تجدد خواهانی است که روزها را با داشته های مدرنیته نشخوار می کنند ولی شب مجبور اند که در خانه ای سنتی پدری خویش بخوابند و نوعی  در آغوش جامعه ای «آنومی» اند که  می توانند تسکین برای تجدد خواهی آنان دهند.

شواهد تاریخی نشان می دهد که روند مدرن شدن در کشور های درحال توسعه همیشه چالش های خاص خود را دارد و گاهی هم با بحران های شدید توام است.

مطالب مرتبط