نشست مسکو؛ بی‌تدبیری کابل

پس از دو روز گفتگو و چانه‌زنی بر سر صلح، نشست مسکو با انتشار بیانیه‌ای به کار خود پایان داد. گروه‌های سیاسی مخالف حکومت افغانستان و نمایندگان طالبان در این نشست توافق کردند که برای تأمین صلح در کشور، نیروهای خارجی به صورت کامل از افغانستان خارج شوند.blank

همچنین در قطعنامه پایانی دومین روز این نشست آمده که افغانستان باید سیاست بی‌طرفی را در مسایل منطقه‌ای و بین‌المللی اتخاذ کند.

در این قطعنامه همچنین خواسته شده که نام رهبران طالبان از فهرست سیاه سازمان ملل خارج و دفتر سیاسی این گروه در دوحه قطر به رسمیت شناخته شود.

این قطعنامه بر «حقوق زنان در مطابقت به ارزش‌های اسلامی و حقوق سیاسی، مدنی و آزادی بیان مطابق اصول اسلامی» تأکید کرده است.

اما درحالی‌که پیش‌تر شیرمحمد عباس استانکزی، رییس هیئت طالبان گفته بود، پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، نیروهای امنیتی این کشور «وجود نخواهند داشت و دوباره ساخته خواهند شد» شرکت‌کنندگان نشست مسکو در قطعنامه پایانی خود «حفظ، تقویت و اصلاح نهادهای بنیادی، دفاعی و دیگر نهادهای ملی افغانستان بعد از توافق صلح» را مورد تأکید قرار دادند.

شرکت‌کنندگان این نشست، همچنین توافق کردند که گفتگوهای «بین‌الافغانی» برای تأمین صلح در افغانستان ادامه یابد و نشست بعدی در دوحه، پایتخت قطر برگزار شود.

این نشست با ابراز رضایت همه شرکت‌کنندگان به پایان رسید، اما این پایان به‌ظاهر رضایتمندانه، هرگز به معنای رضایتمندی کامل درونی شرکت‌کنندگان در این نشست نیست؛ آن‌گونه که حتی امضای توافقنامه صلح با طالبان، به معنای پایان جنگ در افغانستان نیست.

با همه این‌ها حکومت افغانستان در هیچ‌کدام از نشست‌های صلح، از ابوظبی تا مسکو، جدی گرفته نشد، آن‌چنان‌که کابل نیز هرگز در واکنش به این نشست‌ها، آن‌ها را جدی نگرفت. رییس‌جمهور غنی، به‌رغم آن‌که به‌سختی نگرانی و ناراحتی و اضطراب درونی خود را در یک گفتگوی تلویزیونی از اتفاقاتی که در قطر و روسیه افتاد، پنهان می‌کرد، تصریح کرد: درباره روند صلح افغانستان تنها دولت افغانستان تصمیم می‌گیرد و در هنگام ایجاد هرگونه توافق صلح، تصمیم‌گیرنده دولت افغانستان است.

blank
نشست سران طالبان در مسکو

به‌واقع آقای غنی به‌عنوان رییس جمهور مدعی منتخب بودن توسط مردم، حرف خود را به عنوان فصل‌الخطاب جنگ و صلح افغانستان می‌پندارد و همه تقریرات و توافقات نشست‌هایی ازاین‌دست را در حکم «کاغذپاره‌ای بی‌ارزش» می‌داند؛ اما واقعیت امر چیز دیگری است؛ واقعیت امر این است که اولین قربانی نشست‌های ابوظبی و مسکو، مشروعیت آقای غنی بود. او به‌عنوان رییس‌جمهور افغانستان، به‌صورت بی‌رحمانه‌ای در این نشست‌ها نه‌تنها دور زده شد، بلکه عملاً از دور خارج شد. گمانه‌های آگاهان و تحلیلگران سیاسی نیز ناظر و متمرکز بر بخشی از برآیند این نشست‌ها است که منتهی به تشکیل حکومت موقت و براندازی سلطه و سیادت سیاسی آقای غنی می‌شود؛ چیزی که در بیانیه مسکو، سخنی از آن به میان نیامده، اما چشم‌انداز نهایی این بیانیه به چیزی جز تشکیل حکومت موقت، چشم ندوخته است.

پیش‌تر رییس‌جمهور غنی گفته بود که شرکت‌کنندگان در نشست مسکو، به این دلیل که نماینده حکومت نیستند، فاقد صلاحیت اجرایی هستند، اما باید بپذیریم که بیانیه پایانی نشست مسکو، حکومت کابل را به‌صورت غیرمنتظره‌ای غافل‌گیر کرد. با انتشار این بیانیه، کابل نمی‌تواند با توسل به حربه سلب صلاحیت اجرایی از شرکت‌کنندگان در نشست مسکو، از خودش در برابر سرنوشت صلح و جنگ افغانستان، سلب مسؤولیت کند. بیانیه مسکو از هرجهت دست حکومت کابل را بسته است. اگر کابل با مواد و مفاد بیانیه پایانی نشست مسکو مخالفت کند، در جبهه جنگ‌طلبان صلح‌ستیز قرار می‌گیرد، اما اگر با آن موافقت کند، نرد قدرت را به حریفان داخلی فاقد صلاحیت اجرایی خود باخته است؛ چه، حمایت از بیانیه مسکو، به معنی گردن‌گذاردن به ملزومات اجرایی آن است، از جمله واگذاری قدرت به حکومتی که برآیند توافق مسکو خواهد بود. بنابراین اکنون توپ در میدان حکومت است و حکومت درمانده از نحوه بازی در میدانی که حتی تصورش را هم نمی‌کرد.

اما حکومت سعی می‌کند با توسل به ابزارهای حاشیه‌ای، برآیند این نشست را به حاشیه ببرد، درحالی‌که بیانیه پایانی نشست مسکو، دورنمای روشنی از شیوه کار خود ارائه کرده و تا حدودی راه را برای رسیدن به صلح، هموار کرده است. معنای این سخن آن نیست که این نشست الزاماً به صلح با طالبان می‌انجامد، اما همین‌که طالبان حاضرشده به‌رغم خواست پیشین خود مبنی بر انحلال ارتش، به حفظ نهادهای امنیتی افغانستان پایبند بماند و نیز همین‌که نمایندگان احزاب سیاسی شرکت‌کننده در این نشست، به‌صورت بی‌سابقه‌ای برای خروج کامل نیروهای خارجی از کشور، با طالبان هم‌نوا شده‌اند، نشانه آن است که دو طرف به نقاطی رسیده‌اند که تلاقی هر دو را در تقاطع صلح، ممکن‌تر از گذشته کرده و حکومت نمی‌تواند این اجماع مهم سیاسی را نادیده بگیرد.

ما می‌دانیم که طالبان در موضع‌گیری‌های اولیه خود در مسکو، به‌صراحت قانون اساسی افغانستان را رد کرد و اعلام آتش‌بس را نیز به خروج کامل نیروهای بیگانه از افغانستان موکول و مشروط کرد، اما معیار هرگونه تحلیل و ارزیابی نشست مسکو، نه اختلافات تبارزیافته در نطق‌های نخستین طرفین، بلکه مشترکات انعکاس‌یافته در قطعنامه پایانی آن است؛ زیرا این قطعنامه، نماد و نمودار غلبه شرکت‌کنندگان بر اختلافات پیشامذاکرات خود است و همین، مبنا و معیار داوری در مورد میزان پیشرفت‌های حاصل‌شده در طول مذاکرات است.

بر پایه این واقعیت، اگرچه باید بپذیریم که در مورد نتیجه اجرایی نداشتن نشست مسکو و بیانیه پایانی آن، حق با حکومت افغانستان است، اما این‌که دیدگاه‌های مطروحه در آن به گفته کابل، «مذاکرات صلح نه، بلکه یک بحث سیاسی و علمی در رابطه به صلح بوده» قابل قبول نیست.

نکته مهم دیگر این‌که در نشست مسکو، همه شرکت‌کنندگان، یک‌صدا خواستار خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان شدند. تاکنون چنین همسویی و اجماعی میان احزاب و چهره‌های سیاسی افغانستان با طالبان در مورد نیروهای خارجی مستقر در کشور وجود نداشته است، بلکه تا قبل از اجلاس مسکو، این تنها طالبان بود که همواره خروج نیروهای از کشور را به‌عنوان مهم‌ترین پیش‌شرط خود برای آغاز صلح و آتش‌بس اعلان می‌کرد، اما وقتی نشست مسکو توانسته است چنین همسویی و هم‌صدایی‌ای را میان شرکت‌کنندگان در آن ایجاد کند، نشان از میزان نفوذ و اثرگذاری روسیه بر جریان‌های سیاسی افغانستان دارد. نگریستن از این منظر به نشست مسکو، این حقیقت را آشکار می‌کند که حکومت افغانستان، امریکا و ناتو مهم‌ترین بازندگان این نشست هستند.

علت این واقعیت تلخ برای حکومت افغانستان این است که فقدان نگاه استراتژیک به نشست‌ مسکو و تلاش برای به حاشیه راندن آن در بیاناتی آمیخته با احساسات کاذب ملی‌گرایانه، موجب شده است که حکومت خود به حاشیه رانده شود و مدیریت روند صلح را از کف بنهد.

حقیقت این است که:

اولاً نشست مسکو برای نخستین‌بار زمینه گفتگو و تضارب آرا با کسانی را فراهم کرد که تاکنون هیچ زمینه و ظرفیتی برای گفتگو از خود نشان نداده بودند،

ثانیه این نشست نشان داد که حتی نیرویی مثل طالبان نیز نمی‌توان واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی افغانستان را نادیده بگیرد و بدون توجه به گروه‌های سیاسی ـ اجتماعی بریده از طالبان و بیرون از دایره تفکر رادیکال آن، اقدام به تشکیل حکومت و امارت و امثال آن کند،

ثالثاً نشست مسکو، مسبب خروج روند صلح از انحصار امریکا و پاکستان شد و این واقعیت را اثبات کرد که صلح در افغانستان تنها زمانی شکل می‌گیرد که همه کشورها و قدرت‌های دخیل در بحران آن دارای جلوه و جایگاه باشند.

اما به‌رغم آن‌که رییس‌جمهور همواره از «صلح باتدبیر» سخن می‌گوید، کاری که حکومت افغانستان مخصوصاً در مواجهه با نشست مسکو انجام داد، چیزی غیر از بی‌تدبیری استراتژیک ناشی از فقدان نگاه استراتژیک به مقوله صلح نبود.

 

مطالب مرتبط