نامه‌ای به آقای گلبدین حکمتیار!

گفت‌وشنود های پسین شما با رسانه‌ها دو نکته‌ی پسندیده و سه نکته‌ی ناپسند دارد.
نخست از پسندیده آغاز می‌کنم.
۱. این‌که از طریق رسانه‌ها و با استفاده از آزادی‌های شهروندی نگاه‌های تان‌را با مردم شریک می‌سازید، خیلی عالی است. کسانی‌که با تفنگ عادت داشته اند، سخن را تجربه می‌کنند خیلی مسرت‌بخش است.
۲. از این‌که با شکیبایی و فرهنگ هم‌دیگرپذیری به پرسش‌های دشوار خبرنگاران متجسسِ نسل نو واکنش تند و خشن نشان نمی‌دهید، نمونه‌ای از احترام به فرهنگ سیاسی را به نمایش می‌گذارد.
و اما ناپسند ها:


۱. تحلیل شما از گذشته‌ی تان نقصان دارد. تصویر شما با نقشی‌که در دوران جنگ فکری و سرد در افغانستان بازی کرده‌اید، با تحلیلی‌که امروز ارایه می‌دهید، صادق نیستند. ببینید سیاست‌مدار می‌تواند وضعیت را با زمینه و منطق زمان تحلیل کند. شما نمی‌توانید گذشته را با زمینه‌ی امروز داوری کنید. این کار سبب بی‌اعتمادی بیش‌تر مردم به شما می‌شود. تصویر واقعی این‌است که شما از بازی‌گران اصلی دکترین برژنسکی هستید و اگر این نقش را از شما بگیریم شما آن حکمتیار پرآوازه نیستید. بل یک بازیگر یابو هستید، چیزی‌که شما خود را به رسانه‌ها جلوه می‌دهید. شاید آن حکمتیارِ وابسته به دکترین برژنسکی و جهادیزم بهتر از این حکمتیار معصوم، بی‌غرض و بی‌مرض باشد.


۲. سال‌های پنجاه، شصت و هفتاد دو حریف باصلابت در میدان سیاست باهم می‌جنگید. گذشته‌ از پیامد آن دوران، فلسفه‌ی جنگ در منطقه‌ی با حلقه‌ی کلانی از همزاد ها و متضاد ها در جهان گره خورده بود. وقتی شما درون‌مایه‌ی آن دوران را بنگرید، بازیگران با صلابت را در آن درمی‌یابید. حالا شما با پی‌ریزی یک نگاه به اصطلاح مستقل به خود که در آن دوران ناممکن بود و یا شخصیت ملی و پشتون‌خواه آن صلابتِ یک حریف پخته را از خود می‌زدایید. شما این‌جا کارت بازیگران و سیاست‌بازان آماتور را بازی می‌کنید که قوم‌گرایی را به عنوان ابزار استفاده می‌کنند. این‌جا بازهم بازنده هستید و آن حکمتیاری که در نهاد های اکادمیک طرف‌داران بی‌شماری داشت به حکمتیار از قماش «ایزم» ها مبدل می‌شوید که در پسوند قوم‌ها می‌گذارند. باز هم فکر می‌کنم آن حکمتیاری که حریف با صلابت دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بود، بهتر از این حکمتیاری است که در هوای یک قوم پرواز می‌کند.


۳. شما یک جنگنده‌ی کهنه‌کار میدان سیاست هستید اما با شگرد های امروزی سیاست همگرایی ندارید. این جامعه و در کل سیاست جهانی آبستن تحولات تازه است. آیا شما واقعا باور دارید که کمونیستان در ارگ مستقر شده و حاکمیت را به دست دارند. این نگاه با سیر تحولات فکری و ژیوپولیتیک افغانستان هم‌خوانی ندارد. ریگان، برژنسکی، سوسلوف و پانماریوف به تاریخ پیوسته و کارتر آخرین روزهای زندگی اش‌را می‌گذراند. شما باید ادبیات تازه‌ی سیاست را بکار گیرید در غیر آن در کنار آنان به تاریخ سپرده می‌شوید.

و بلاخره پیشنهادم به شما:

با دنیای «سیاستِ فعال» وداع کنید و به‌جای آن به دنیای «منابع سیاست» بپیوندید. به نسل جوان فرصت دهید تا رشد کند. شما به عنوان منبع حوادث می‌توانید همان حکمتیاری باشید که با نیم‌ قرن حیات زندگی افغانستان نفس فعال کشیده است. مقاله بنویسید، سخن‌رانی‌های مستند ارایه دهید و از «چه درس‌های بیاموزیم» سخن بگویید. در وجود شما تجارب زیادی است که نباید تکرارش کرد. اما به یقین تجارب زیادی را در خود دارید که باید به دیگران بازگو کنید

مطالب مرتبط